تبیان، دستیار زندگی
حادثه دلخراش و جانگذار عاشورا، که در مدّتی کوتاه به وقوع پیوست، ضربه ای مهلک بر پیکره حکومت حقّه شیعی وارد نمود، بگونه ای که بعد از آن حادثه جانسوز خبر آن در سراسر کشورهای اسلامی چون انفجاری هولناک لرزه بر اندام مردم انداخت، مخصوصاً در عراق و مدینه و حجاز
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا امام سجاد(علیه السلام) با شورشیان همکاری نکرد؟

امام سجاد(ع)

حادثه دلخراش و جانگذار عاشورا، که در مدّتی کوتاه به وقوع پیوست، ضربه ای مهلک بر پیکره حکومت حقّه شیعی وارد نمود، بگونه ای که بعد از آن حادثه جانسوز خبر آن در سراسر کشورهای اسلامی چون انفجاری هولناک لرزه بر اندام مردم انداخت، مخصوصاً در عراق و مدینه و حجاز که در این مناطق رعب و وحشت فراوانی بر قلب و جان مردم قرار گرفت، آنها با خود گفتند یزیدی که آنقدر پلید است که حاضر شده، دست کثیف خود را به خون پاک سالار شهیدان حسین بن علی(علیه السلام) آلوده سازد و فرزندان بی گناه آن حضرت را به اسارت ببرد، به یقین برای حفظ حکومت و قدرت خود، از هیچ گونه جنایتی دریغ نخواهد کرد، که این ترس و وحشت در جریان قیام مردم مدینه و رخ داد فاجعه حرّه اوج بیشتری گرفت.

بنابراین امام چهارم در شرایط بسیار سخت و طاقت فرسایی به امامت رسید و ایشان در حفظ اسلام و مذهب تشیّع رنج و مشقت فراوانی را متحمل گشت. مسعودی مورخ نامدار در این زمینه می نویسد: علی بن الحسین، امامت را به صورت مخفی و یا تقیّه شدید و در زمانی دشوار عهده دار گردید.1

فاجعه ای تلخ در مدینه

بعد از قیام خونین عاشورا و شکل گیری آن حادثه خونین، در سال 62 یا 63 هجری، فاجعه تلخ دیگری به وقوع پیوست، امّا نه در کربلا، بلکه در مدینه شهر مقدس پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله)، که این فاجعه به واقعه حرّه مشهور گردید.

این حادثه تلخ از آنجا آغاز گردید که پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) خبر حادثه کربلا به گوش مسلمین در مناطق مختلف اسلامی رسید، با انتشار این خبر آتش خشم و نفرت در دل مردم شعله ور گردید، که شعله های این خشم بیشتر در شهر مدینه – که مرکز خاندان پیامبر با عظمت اسلام و صحابه و تابعین بود – مشاهده می شود.

حاکم وقت شهر مدینه، در آن زمان، شخصی بود به نام عثمان بن محمّد بن ابی سفیان، او جوانی مغرور و ناپخته بود که از سیاست چیزی نمی دانست و لذا در این جهت از یزید ملعون چیزی کم نداشت بنا به دستور یزید، او عدّه ای از بزرگان شهر را به نمایندگی از طرف مردم مدینه به شام فرستاد تا از نزدیک با یزید جنایتکار ملاقات کرده و یزید در مقابل، از آنها به خوبی پذیرایی کند و با سکه های پول و هدایای چشمگیر، آنها را مجذوب خود سازد تا به هنگام بازگشت به مدینه، مردم را تشویق به اطاعت از یزید نماید تا او از این طریق توانسته باشد پایه های حکومت خود را تحکیم بخشد.

به همین منظور عثمان حاکم مدینه، هیئتی متشکل از شخصیت های بزرگ مدینه چون منذر بن زبیر بن عوام، عبیدالله بن ابی عمرو مخزومی، عبدالله بن حنظله و چند تن دیگر از بزرگان مدینه، روانه دمشق نمود.

یزید کسی بود که نه ادب اسلامی داشت و نه از الفبای کلاس سیاست چیزی می دانست، او به این اندازه عقل سیاسی نداشت که در حضور نمایندگان مردم مدینه، ظواهر اسلامی را رعایت نماید و لذا وقتی نمایندگان نزد او می آیند، او از شرابخواری و سگبازی و بساط بزم و ساز و آواز دست برنداشت، اما از آنها پذیرایی مفصّلی به عمل آورده و با دادن هدایا و مبالغ هنگفتی بالغ بر پنجاه هزار و صدهزار دینار، آنها را احترام کرد. یزید به خیال خام خود گمان می کرد که با این پذیرایی جانانه، توانسته آنها را مجذوب خود کند تا در مقابل، آنها در حضور مردم مدینه از یزید تعریف و تمجید نمایند، غافل از اینکه او هرگز به این هدف شیطانی خود نخواهد رسید، و لذا وقتی نمایندگان برگشتند قضیه کاملاً برعکس شد و آنها به هنگام بازگشت پرده از چهره پلید یزید کنار زده و او را رسوا و بی آبرو ساختند.

بعد از قیام خونین عاشورا و شکل گیری آن حادثه خونین، در سال 62 یا 63 هجری، فاجعه تلخ دیگری به وقوع پیوست، امّا نه در کربلا، بلکه در مدینه شهر مقدس پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله)، که این فاجعه به واقعه حرّه مشهور گردید
امام سجاد(ع)

نمایندگان وقتی به مدینه برگشتند و در اجتماع مردم اعلام کردند که: ما از نزد شخصی آمدیم که دین ندارد، شراب می خورد، تار و طنبور می نوازد، سگبازی می کند، زنان خوش آواز در مجلس او دلربایی می کنند، و با مشتی دزد و خرابکار به شب نشینی می پردازد. اینک شما را شاهد می گیریم که او را از خلافت برکنار کردیم.

پسر حنظله گفت: من از نزد شخصی برگشته ام که اگر هیچ کس با من یاری و همکاری نکند با همین چند پسرم به جنگ او خواهم رفت، او به من عطیه داد و مرا احترام کرد ولی من عطیه او را نپذیرفتم مگر برای اینکه در جنگ با وی از آن استفاده کنم. به دنبال این جریان، مردم مدینه با عبدالله پسر حنظله بیعت کردند و حاکم مدینه و همه بنی امیه را از شهر بیرون کردند.

این گزارش وقتی به یزید رسید، به شدت به خشم آمد و لذا لشگر انبوهی را به فرماندهی(مسلم بن عقبه) که مردی سالخورده بود روانه مدینه ساخت تا در اقدامی ظالمانه، شورش مردم مدینه را سرکوب نمایند.

یزید به مسلم گفت: به آنان سه روز مهلت بده، اگر تسلیم نشدند، با آنان بجنگ، وقتی پیروز شدی سه روز هرچه دارند از اموال و چهارپایان و سلاح و طعام، همه را غارت کن و در اختیار سربازان بگذار...

مسلم بن عقبه به مدینه حمله کردند و جنگ خونینی به راه افتاد و عاقبت شورشیان مدینه شکست خوردند و سران نهضت کشته شدند. مسلم به مدت سه روز دستور قتل عام مردم و غارت شهر را صادر کرد. سربازان یزید تا توانستند جنایت کردند و با کارهای بسیار زشت و غیر انسانی لکّه ننگی بر صفحه قلب کثیف خود نشاندند. پس از اتمام جنگ و غارت مسلم بن عقبه، از مردم به عنوان بردگی برای یزید بیعت گرفت.

چرا امام با شورشیان همکاری نکرد؟

نکته حائز اهمیّت در جریان شورش مردم مدینه، این است که امام سجاد(علیه السلام) با مردم مدینه همکاری نکرد و از همان ابتدا از شرکت در این قیام کناره گیری فرمود: یزید که این موضوع را می دانست وقتی مسلم بن عقبه را راهی مدینه کرد به او توصیه کرد که با امام سجاد(علیه السلام) برخوردی نداشته باشد، او هم همین کار را کرد.

شاید برای شما خواننده محترم این پرسش مطرح شود که راستی چرا زین العابدین(علیه السلام) همگام با مردم مدینه، در شورش و قیام شرکت نفرمود؟ مگر نه این بود که یزید فردی جنایتکار و خونریزی بود که به هیچ وجه، لیاقت و شایستگی نشستن بر تخت خلافت حکومت اسلامی را نداشت؟! پس چرا امام چهارم در قیام مردم مدینه شرکت نفرمود؟! آیا از این قیام، بر جان خود می ترسید؟! یا این که حضرت این قیام را به هیچ وجه به صلاح اسلام و آینده آن نمی دانست؟!

در پاسخ به این پرسش مهم باید گفت: به یقین وجود مطهّر امام سجاد(علیه السلام) از جنگ و قیام به اندازه سر سوزنی ترس و واهمه نداشت، چرا که او فرزند حسین بن علی(علیهماالسلام) است. آقا و سروری که مرگ در راه خدا را برای خود افتخاری دانسته و در این امر، ذرّه ای شک و تردید به دل راه نداد و عاشقانه، جان عزیزش را تقدیم به محضر معشوق واقعی خود نمود. او کسی است که مردانه و با شجاعت وصف ناشدنی در مقابل ابن زیاد ایستاده و با شهادت تمام می فرماید: (آیا مرا به کشتن تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی که کشته شدن عادت ما و افتخار ما در شهادت است؟! 3

بنابراین شرکت نکردن حضرت، به هیچ وجه به خاطر ترس از مرگ نبوده است، حال که چنین است حتماً علتی داشته است که حضرت با در نظر گرفتن آن در جنگ و شورش شرکت نفرمود.

یزید کسی بود که نه ادب اسلامی داشت و نه از الفبای کلاس سیاست چیزی می دانست، او به این اندازه عقل سیاسی نداشت که در حضور نمایندگان مردم مدینه، ظواهر اسلامی را رعایت نماید و لذا وقتی نمایندگان نزد او می آیند، او از شرابخواری و سگبازی و بساط بزم و ساز و آواز دست برنداشت، اما از آنها پذیرایی مفصّلی به عمل آورده و با دادن هدایا و مبالغ هنگفتی بالغ بر پنجاه هزار و صدهزار دینار، آنها را احترام کرد

ما در این بخش به بررسی علل عدم شرکت امام چهارم در شورش مردم مدینه می پردازیم:

امام سجاد(ع)

1- در آن زمان، اوضاع به شدت آشفته و نابسامان بود، یزید جنایتکار بر اوضاع مسلّط بود، او در جهت حفظ موقعیت خود با تمام قوا ایستادگی می کرد و در این امر، هرگونه شورش و قیام و اعتراضی را به شدت سرکوب می نمود، در چنین شرایط بحرانی، اگر حضرت دست به شمشیر برده و قیام می کرد به یقین چیزی جز شکست و سرکوبی عایدشان نمی شد. حال اگر قرار است قیام و انقلابی صورت بگیرد حتماً باید با تدبیر و اندیشه و با در نظر گرفتن عواقب آن صورت بگیرد، با دقت و تأمل می توان اینگونه نتیجه گرفت که قیامی موفق است که یا پایانش پیروزی باشد و یا شکستی که منافع و آثار درخشان در پی داشته باشد. به گونه ای که از دست دادن آن منافع، به ضرر و زیان قیام کنندگان باشد.

حال با توجه به این مطالب، اگر امام سجاد (علیه السلام) قیام می کرد در نهایت به شکست می انجامید، آن هم شکستی که به هیچ وجه به سود اسلام نبود، بلکه به زیان اسلام بوده و در نهایت به نابودی اسلام می انجامید. زیرا امام سجاد (علیه السلام) بعد از جریان کربلا، رسالت خطیری برعهده داشت، و آن رساندن پیام کربلای خونین به جهانیان بود، امام باید با سلاح بیان و خطابه، قلب های خفته را بیدار و چشم های بسته را باز می نمود، تا حقیقت پنهان کربلا، بر آنها آشکار شود و همگان بدانند که قیام خونین پدر بزرگوارش حسین بن علی (علیه السلام)، هدفی نداشت، جز حفظ اسلام و مکتب حقّه تشیّع و نه رسیدن به جاه و مقام و ریاست امام سجاد(علیه السلام) باید زنده می ماند تا به جهانیان اعلام کند که امام حسین(علیه السلام) اسلام را به شدت در معرض خطر نابودی می دید و حکومت ظالمانه و غیر دینی یزید را به هیچ وجه به صلاح اسلام و آینده آن نمی دید و لذا دست به شمشیر برده و در راه احیاء دین و اسلام کشته و به درجه رفیع شهادت نائل آمد، و با خون پاک خود جانی تازه به کالبد وجود جهان اسلام دمید، منتهی برای حفظ و پاسداری از اهداف بلند حسینی، باید کسی باشد که به میدان آمده و با توکل بر خداوند به وعظ و سخنرانی و بیدار سازی مردم بپردازد تا بدین وسیله راه حسین و اهداف  آن سالار شهیدان تداوم یابد و آن کسی نیست جز وجود نازنین امام سجاد(علیه السلام).

بنابراین قیام امام سجاد(علیه السلام) به هیچ وجه به صلاح جهان اسلام نبود، و او می بایست در میدان سخن به جنگ دشمن سفاک بیاید و با بیدار سازی مردم، مهر رسوایی را بر پیشانی آن جانیان بزند.

2- دومین علت عدم همکاری امام سجاد(علیه السلام) با شورشیان مدینه این بود که در میان آنها افرادی وجود داشتند که نیّتی پاک و هدف مقدسی نداشتند، بلکه هدفشان از قیام دست یافتن به پست و مقام و ریاست بود و نه چیز دیگری، که مهمترین آن افراد، شخصی بود به نام عبدالله بن زبیر، او فردی جاه طلب و دارای ظاهری فریبنده بود، بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) روی مقاصد سیاسی، مردم عراق را سرزنش می کرد که چرا امام را دعوت و سپس تنها گذاشتند و او را یاری نکردند؟! از یزید نیز بدگویی می کرد و او را شرابخوار و سگباز و فاجر می خواند و مردم را دعوت به خلع و برکناری او می کرد.4

در این شرایط بحرانی، اگر امام چهارم(علیه السلام) با شورشیان قیام می کرد، به یقین، ایشان را متهم به ریاست طلبی کرده و می گفتند اگر شما جاه طلب نیستی و به پست و مقام علاقمند نیستی، پس چرا با فردی مثل عبدالله بن زبیر که فردی جاه طلب و ریاست طلب است همکاری نمودی؟! که در این رهگذر هدف مقدس امام (علیه السلام) در پس پرده این اتهام مخفی می ماند.

نوشته مهدی صفری – گروه دین و اندیشه تبیان


پی نوشت ها:

1- سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص239

2- همان، ص254 و 256

3- لهوف، سید بن طاووس، ص190

4- سیره پیشوایان، ص257

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.