تبیان، دستیار زندگی
فرماید اگر آنها تمایلی به صلح و صفا و به اصطلاح امروز به همزیستی و متارکه جنگ نشان دادند تو هم تمایل نشان بده... جنح یعنی تمایل نشان داد. کأنه اینجور تشبیه شده است که مرغ وقتی پرواز می کند اگر بخواهد به طرفی گردش کند قهراً بالش را به آن طرف کج می شود . یع
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صلح در قرآن

صلح

«می فرماید اگر آنها تمایلی به صلح و صفا و به اصطلاح امروز به همزیستی و متارکه جنگ نشان دادند تو هم تمایل نشان بده... جنح یعنی تمایل نشان داد. کأنه اینجور تشبیه شده است که مرغ وقتی پرواز می کند اگر بخواهد به طرفی گردش کند قهراً بالش را به آن طرف کج می شود . یعنی اگر اینها بال خودشان را به سوی صلح و سلامت کج کردند تو هم همین کار را بکن... اما از کجا بشود به اینها اعتماد کرد؟ تکلیف چیست؟ در اینجا قرآن می فرماید : نترس و به خدا توکل کن که خدا هم شنوا و هم داناست... یعنی شما مطابق اصول رفتار بکنید دیگر باقی اش را به خدا توکل کنید.   خدا همان است که تو را با آن نصرتی که از آسمان نازل کرد (ظاهرا مقصود نزول فرشتگان در جنگ بدر است ) و به وسیله نیروهای زمینی که مؤمنین بودند یاری کرد. یعنی خدا تو را از آسمان و زمین یاری کرد.» (آشنایی با قرآن جلد 3، ص 163 تا ص 166)

اتحاد مسلمین

«در زندگی فردی بشر عامل اولی اختلاف است؛ یعنی اصل این است که هیچ دو نفری با همدیگر اتحاد نداشته باشند. چرا؟ برای اینکه من به حکم غریزه و طبیعت خودم دنبال منافع از شخص خودم هستم. همین مطلب سبب می شود که بیان ما و شما در یک مواردی اصطکاک و تصادم پیدا بشود . ولی یک عواملی پیدا می شود که اصل اولی نیست آن عوامل افراد را با یکدیگر متحد می کند ... یعنی طوری می شود که هر فردی درباره سرنوشت فرد دیگر به اندازه سرنوشت خود می اندیشد و بلکه بیشتر، دیگری را بر خودش مقدم می دارد. آیه کریمه قرآن  می فرماید: «وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ... »دیگران را بر خودشان مقدم می دارند هر چند خودشان در فقر و تنگدستی باشند. گاهی عاطفه ای از خارج بر روح انسان حکومت می کند که افراد با یکدیگر متحد می شود. این عاطفه گاهی عواطف به اصطلاح ملی است که تا اندازه ای روحیه ها را یکی می کند. اما آن عاملی که واقعاً افراد را هم روح می کند ایمان الهی است. امیرالمؤمنین فرمود: این درد مرا بس که من با شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکم های گرسنه باشد. این مسأله [همدلی] آنقدر مهم است که قرآن آن را به عنوان یک نعمت بسیار بزرگ بر پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله  بیان می کند مخصوصا در میان مردم عربستان که از همه مردم روی زمین متفرق تر بودند. (همان ص167 تا ص171)

قرآن طرفدار جنگ است یا صلح؟!

«قرآن همان طور که از مجموع آیات آن معلوم است نه طرفدار جنگ است به طور کلی و در هر شرایطی ونه طرفدار صلح در هر شرایطی... مسلمانان یا لااقل سربازان اسلامی همیشه باید آمادگی کامل برای جهاد داشته باشند ... مهیا بودن را اسلام برای همیشه توصیه می کند اما جنگ را در شرایط خاصی ... روح مسلمان باید آماده جنگ باشد. پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: آن کس که جهاد نکرده و یا لااقل آرزوی جهاد را در دل خود پرورش نداده است یعنی فکر و اندیشه جهاد در قلبش نباشد چنین کسی می میرد با نوعی از نفاق... این نفاق غیر از آن نفاقی است که انسان خودش هم می فهمد. این یک دورویی است که انسان خودش هم نمی فهمد.»

(همان ص 171 تا 173)

به تدریج _ مخصوصا بعد از فتح مکه_ در میان مسلمین افراد ضیف الایمان پیدا شدند که نیروی یک نفر اینها فقط برابر بود با نیروی یک نفر یا کمتر. نتیجه این شد که افراد مؤمن زبده که یک نفرشان بر ده نفر پیروز می شد در اقلیت قرار گرفتند و لشگر مسلمین در مجموع فقط بر دو برابرش می توانست غلبه کند.
آگاهی زناشویی

نقش بصیرت در مبارزه با دشمن

«عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُونَ» 

«اگر مؤمن با آن فقاهت ایمانی خودش و آن اثر معنوی، تربیت جهادی هم پیدا کند، یک فرد از اینها مساوی با ده نفر از آنهاست ... اینها فقیه ایمانی هستند، بصیرت ایمانی دارند، این، غلبه بصیرت است. بأنّهم قومٌ لایفقهون کفار مردمی نفهم و بی بصیرت هستند یعنی برعکس، مؤمنین مردمی فهیم و با بصیرت هستند.» (همان ص177)

استاد از صفت کفار به صفتی که در مؤمنین است پی برده اند که همان فهم عمیق است.

«بعد آیه ای است که به نظر ابتدایی حکم نسخ دارد ولی نسخ نیست: ألان خفف الله عنکم و علم فیکم ضعفا... اکنون صدتا از شما بر دویست تا از آنها پیروز می شوند. ... سؤال این است که اگر پیروزی ایمان [ نسبت را] یک بر ده می کند چطور اینجا یک بر دو شد؟ آیا مسلمان ها ضعیف الایمان شدند؟ چنین نیست یا العیاذبالله خداوند تبارک و تعالی اشتباه کرد؟ این هم محال و منافی با اصول قرآن است. قضیه این است که آیه نمی گوید هر یک فرد شما در گذشته برابر بود با ده نفر کافر و حالا برابر با دو فرد کافر است بلکه مقصود این است که جمع شما در گذشته برابر بود با ده برابر این جمع از کافران. به تدریج _ مخصوصا بعد از فتح مکه_ در میان مسلمین افراد ضیف الایمان پیدا شدند که نیروی یک نفر اینها فقط برابر بود با نیروی یک نفر یا کمتر. نتیجه این شد که افراد مؤمن زبده که یک نفرشان بر ده نفر پیروز می شد در اقلیت قرار گرفتند و لشگر مسلمین در مجموع فقط بر دو برابرش می توانست غلبه کند.» (همان ص 178 و ص 179)

ارتباط مثبت و ارتباط منفی

استاد شهید همانطور که خود اشاره دارند در مقاله ای تحت عنوان ولاء ها و ولایتها مطلب را تا حدی تشریح کرده اند . اما در ذیل تفسیر چهار آیه آخر سوره انفال مختصری بحث می کند. « معنی کلمه ولاء اتصال و نزدیکی است.  وقتی دو شخص آنچنان به هم نزدیک باشند که در میان آنها فاصله ای نباشد عرب این را توالی می نامد... ولی وقتی می گویند مسلمین باید نسبت به یکدیگر ولایت داشته باشند مقصود این نیست که بدنهایشان به یکدیگر نزدیک باشد بلکه مقصود نزدیکی روحشان است. روابط اجتماعی شان روابط نزدیکی باشد. کمک کردن خودش یک ارتباط و اتصال و پیوند است ؛ نوعی ولایت است که در قرآن ولاء نامیده می شود. ... قرآن یک جا می گوید ولاء داشته باشید و یک جا می گوید نداشته باشید. باید بین مسلمین ولاء باشد اما با کفر نه. (همان ص 182 و ص183)

پس ارتباط مثبت ارتباط مسلمین با هم است و ارتباط منفی ارتباط با دشمنان اسلام که همان کفار حربی اند می باشد.

نوشته سید روح الله علوی - کارشناس گروه دین و اندیشه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.