تبیان، دستیار زندگی
«قرآن برای جنگ بدر که از نظر نظامی و اقتصادی و تعداد نفرات، بسیار جنگ کوچکی بوده است ولی از نطر اجتماعی و معنوی یکی از آن چهار راههای تاریخ دنیاست، اهمیّت فوق العاده قائل است. در اینجا آن روز را یوم الفرقان نامید. آن روزی که حق و باطل از یکدیگر جدا شدند،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یوم الفرقان چه روزی است؟

جنگ بدر کا محل وقوع

«وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ ...إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ »

«قرآن برای جنگ بدر که از نظر نظامی و اقتصادی و تعداد نفرات، بسیار جنگ کوچکی بوده است ولی از نطر اجتماعی و معنوی یکی از آن چهار راههای تاریخ دنیاست، اهمیّت فوق العاده قائل است. در اینجا آن روز را یوم الفرقان نامید. آن روزی که حق و باطل از یکدیگر جدا شدند، یعنی باطل ، باطل شناخته شد و حق، حق.

روزی که جریان امر نشان داد که یک دستی در کار است که نیروی حق را اگر در راه حق و صحیح گام بردارد، هر چند نیروی باطل نیرو مند تر باشد ، پیروز می گرداند.»(آشنایی با قرآن، ج 3، ص 86)

«هنگامی که دو لشگر به یکدیگر برخورد می کنند طوری اسباب فراهم شد که کفار در نظر مسلمین اندک آمدند... گفتند: اینها که عددشان خیلی کم است. آنها هم که مسلمین  را دیدند کمتر از آنچه بودند به چشمشان آمدند... این خودش یک حالت روحی است. آنها قوت قلب پیدا کردند برای اینکه بجنگند... و عجیب تر این است که پس از آنکه جنگ مقلوبه شد؛ ناگهان تصور کفار درست در جهت عکس شد... بعد از آن مسلمین را دو برابر تصور می کردند و همین سبب شد که روحیه کفار شکست خورد... عجیب تر اینکه شب قبل از جنگ پیغمبر اکرم ( صلی الله علیه آله) لشکر دشمن را خواب می بیند و در این خواب هم لشکر دشمن از آن مقداری که بعد در بیداری دیده شد کمتر بود که وقتی پیغمبر خواب خود را برای اصحابشان توصیف کرد، اصحاب گفتند : اینها چیزی نیستند . نتیجه این شد که مسلمین با قوت قلب بر کفار تاختند ... کفار شکست خوردند با اینکه تعدادشان تقریباً سه برابر مسلمین بود و تجهیزاتشان از آذوقه و شمشیر و زره و سپر و غیره، طرف مقایسه با تجهیزات مسلمین نبود.» (همان ص 89 و 90 )

آداب جهاد

1- « اولین دستور ثبات است و ایستادگی و استقامت، مواظب باشید روحیتان را نبازید، فرار نکنید.»

2- یاد خدا: « در همان حال خدا را زیاد یاد کنید... یاد خدا سبب قوت قلب انسان است مخصوصاً وقتی که انسان در شرایط سختی قرار می گیرد.» (همان ص 91)

3- انضباط داشته باشید ؛ از پیش خود کاری نکنید، امر پیغمبر را اطاعت کنید که او ولی امر شماست... هم انضباط شرعی و هم انضباط عملی. انضباط شرعی یعنی دستورهای خدا را مو به مو عمل کند. انضباط در اصطلاح نظامی یعنی دستور فرمانده خود را معین کرده است، به موقع اجرا بگذارید.

4- با همدیگر اختلاف نداشته باشید که خیلی خطرناک است . اگر تنازع بکنید ولا تنازعوا فتفشلوا  سست می شوید فیذهب ریحکم ، سستی نسیم عزت و دولت و غلبه را از شما می گیرد.

5- خویشتندار باشید، امید به آینده داشته باشید، بدانید صبر ، ظفر می زاید. واصبروا إنّ الله مع الصابرین

مسلمین تا وقتی که در زیر لوای پیغمبر اکرم یا به پیروی از سیرت پیعمبر اکرم این طور جهاد می کردند... قهراً وعده الهی بر آنها ثابت بود و نتیجه می گرفتند ولی به تدریج نه تنها سربازیشان از این سادگی اخلاقی بیرون آمد بلکه حتی در کارهای عبادی هم این طور شدند... به این شکل جلال معنوی را تبدیل به همین شوکت های مادی کردند،

6- با اخلاص باشید، کار را برای هدف بزرگ اسلامی انجام دهید. خودنمایی و چشم و همچشمی و تجملات را کنار بگذارید. از آنها نباشید که از خانه هاشان بیرون آمدند به عنوان جهاد، اما از روی بطر یعنی از روی مغرور شدن به نعمتها و یا از روی ریا کاری اینها مانع مردم می شود از راه خدا. ولا تکونوا... بطراً و رئاء الناس

فرق کار خوب خدایی با کار خوب غیر خدایی این است که در کار خوب غیر خدایی، شخص میز گوید این کار را انجام بشود به هر انگیزه ای که شد... اما کار خدا این طور نیست. اول چیزی که سؤال می کنند هدف و انگیزه انسان است.»(همان ص91 تا95 )

آخرین دستوری که قرآن به سربازان می دهد دستور تواضع اخلاقی است.» ولا تکونوا... بطراً( هما ن ص  103)

دستور مشترک و مختص جنگی اسلام

1- دستور مشترک: دستور ثبات و استحکام و پایداری چیزی است که دیگران هم به سربازان  همین طور دستور می دهند. البته در میان ادیان ، این از مختصات اسلام است ... ویل دورانت می گوید : هیچ دینی مانند  اسلام پیروان خود را دعوت به قوت و قدرت نکرده است

2- دستور مختص:  تمام مکتب هایی که در دنیا هست، مکتب ها و فلسفه های اجتماعی یا روش های عملی که دولت ها در تربیت سرباز دارند، همیشه  کوشش می کنند... در سرباز به اصطلاح یک غرور ملی بوجود آورند، یک روحیه بالخصوص که به موجب آن او فقط به خودش و کشورش بیندیشد... قرآن می گوید: مبادا شما اینگونه باشید. مبادا روحیه شما روحیه تظاهر و روحیه بطر باشد... در اینجا قرآن از روش های معمول و عادی بشری به کلی فاصله می گیرد و حاضر نیست احساسات [سربازان] را در جهت منیّت ها و خود پسندی ها و خود خواهی های شخصی و ملی تحریک کند.» (همان ص 98 تا ص 103)

غزوه بنی نضیر

« مسلمین تا وقتی که در زیر لوای پیغمبر اکرم یا به پیروی از سیرت پیعمبر اکرم این طور جهاد می کردند... قهراً وعده الهی بر آنها ثابت بود و نتیجه می گرفتند ولی به تدریج نه تنها سربازیشان از این سادگی اخلاقی بیرون آمد بلکه حتی در کارهای عبادی هم این طور شدند... به این شکل جلال معنوی را تبدیل به همین شوکت های مادی کردند، در صورتیکه قدرت در جلال معنوی است. سرّ موفقیت مسلمین، در قدرت روحی و معنویشان بود.» (همان ص 104 و ص  108)

قرآن از روش های معمول و عادی بشری به کلی فاصله می گیرد و حاضر نیست احساسات [سربازان] را در جهت منیّت ها و خود پسندی ها و خود خواهی های شخصی و ملی تحریک کند.

القائات شیطانی

«و إذ زیّن لهم الشیطانُ أعمالهم» مانند آنها نباشید آنگاه که شیطان کارهایشان را در نظر خودشان زیبا جلوه گر ساخت و قال لا غالبَ لکمُ الیومَ مِن النّاس و به آنها چنین گفت که شما خیلی صاحب قدرتید، و إنّی جارٌ لکم من هم کمک شما هستم... ( همان ص 108)

« غرض این جهت است که شیطان به اینها القاء کرد، یا از راه وسوسه در دلشان و یا متمثل شد ( یعنی ذات و جنسش جسم نیست ولی می تواند در نظر انسان ، در جلوی چشم انسان مجسّم بشود.) گفت: من کمک شما هستم، اما آن وقتی که دو لشگر با یکدیگر روبرو شدند شیطان فرار کرد. یا همان شیطان متمثل شده فرار کرد بنا بر یک تفسیر، و یا آن وسواسی که در دلشان می افتاد و این ها را مغرور می کرد و قوت قلب می داد یک مرتبه از بین رفت؛ به جایش جبن و ترس آمد، بنابر تفسیر دیگر. فلمّا ترائت الفئتان همینکه دو گروه یکدیگر را دیدند نکص علی عقبیه شیطان عقبگرد کرد و از اینها تبرّی جست.» (همان ص  109)

نقش توکل در برابر منافقین

« قرآن می گوید اینها نمی دانند که اگر کسی با خدا باشد، تکیه اش به خدا باشد، جگونه عوامل الهی به نصرت او می آیند و... و إذ یقولُ المنافقون آنگاه که منافقین و بیماردلان چنین می گفتند والذین فی قلوبهم مرضٌ ( قرآن هر جا می گوید: فی قلوبهم مرض مقصود مرض های روانی و اخلاقی است) می گفتند: غرِّ هؤلاء دینُهم دین اینان اینها را مغرور کرده... ولی اینها غافل بودند که و «من یتوکل علی الله فهو حسبُه» هر که اتکایش به خدا باشد، خدا [ برای او] کافی است. ( توکل یعنی انسان وظیفه اش را با اعتماد به خدا انجام بدهد) آن وقت می بینید چطور دست خدا به همراهتان می آید فإنّ الله عزیزٌ حکیم .حکیم است: بی جهت کسی را تأیید نمی کند.» (همان ص 110و 111)


نوشته سید روح الله علوی - گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.