تبیان، دستیار زندگی
واقعاً مرد می خواهد که بار سنگین مصائب و تألمات را بر دوش کشید و در مقابل حوادث و وساوس شیطانی استقامت و پایداری نمود؛ بلکه رنج و بلا را به جان و دل پذیرفت و از خداوند جز ازدیاد صبر و شکر و ایمان و بندگی چیزی نخواست، به داده اش شکر کرد و نداده اش را به اق
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یک جرعه شهد صبر

صبر

واقعاً مرد می خواهد که بار سنگین مصائب و تألمات را بر دوش کشید و در مقابل حوادث و وساوس شیطانی استقامت و پایداری نمود؛ بلکه رنج و بلا را به جان و دل پذیرفت و از خداوند جز ازدیاد صبر و شکر و ایمان و بندگی چیزی نخواست، به داده اش شکر کرد و نداده اش را به اقتضا و مشیت الهی تلقی نمود ... .

امتحان الهی بر ایوب پیامبر علیه السلام امتحان سختی بود، امتحانی که مالش را از او گرفتند، صبر کرد؛ فرزندانش را از او گرفتند، صبر کرد؛ بیماری و بدبختی را بر او چیره و مستولی کردند، صبر کرد ...؛ همسرش زینا  که از آن همه رنج و بلا و مصیبت به تنگ آمد و سخنان دلنشین شیطان هم مزید بر علت شد: «تا کی خدایت به رنج و زحمت می دارد و به دست درد و مصیبت باید مبتلا باشی؟ آن همه مال و ثروت چه شد؟ جگر گوشه های عزیزت به کجا رفتند؟ دوستان و آشنایانت کجا هستند؟ آن همه عزت و جوانی و جاه و جلالت کو؟ چرا از خدا نمی خواهی که بیش از این ترا رنج ندهد و ابرهای تیره مصایب و بلیات را از بالای سرت دور کند؟»

و ایوب باز صبر کرد ... «روزگار عزت و سلامت چند سال دوام داشت؟»  و زینا جواب داد:«هشتاد سال» ایوب گفت:«اکنون چند سال است که در رنج و بلا به سر می بریم ؟» زینا جواب داد : «هفت سال»

ایوب گفت:«من از خدا شرم دارم پیش از آن که روزگار رنج و بلا با دوران نعمت و آسایش برابر شود رفع گرفتاری خود را از او بخواهم» ... و خداوند در برابر این صبر جمیل دو برابر مال و منالش را به او باز پس داد. هفت فرزندش را زنده کرد و فرزندان صالح دیگری نیز نصیبش ساخت و در خانه اش یک روز از صبح تا شام ملخ طلا بارید و هفتاد سال دیگر با عزت زندگی کرد(1)... .

از خودت بپرس اگر خدا تو را به امتحان سختی مبتلا کند، چقدر می توانی صبر کنی؟ ... امتحانی نه به سختی امتحان ایوب ... اما می توانی صبری همچون ایوب داشته باشی؟ ... .

داستان صبر بوذرجمهر را شنیدی؟ ... می گویند انوشیروان بوذرجمهر را زندانى کرد. پس از چند روز، انوشیروان شخصى را فرستاد تا از حالش جویا شود. فرستاده انوشیروان او را خوشحال دید، علتش را جویا شد، بوذرجمهر دلیلش را استفاده از معجون شش ماده ‏اى دانست و گفت: این معجون، وی را سرحال کرده است و آن‏ ها عبارتند از:

توکل بر خدا ... بى تابى مشکلى را حل نمى‏ کند ... صبر به کمک انسان مى‏ آید ... اگر صبر نکنم، چه کنم؟ ... مشکلاتى بیشتر از مشکل من وجود دارد ... ستون به ستون فرج است.

یادت باشد از مادر كه متولد شدی، جاده‏اى را که باید طى بكنى، از گهواره تا گور است. در این جاده آزمایش ‏های گوناگونى وجود دارد و آزمایش ‏ها هم متناسب استعداد قدرت تو تنظیم مى‏شود. یادت باشد خدا خارج از قدرت تو، درى از آزمایش را به سوى تو باز نمى‏كند .

تو چقدر از این معجون در مقابل سختی ها استفاده کردی؟ اصلا تا به حال به آن فکر کردی؟ ... تصور نکن كه صبر از اخلاق انبیا، اولیا و اهل ایمان است و ارتباطى با ملكوت و پروردگار ندارد؛ بلکه صبر یک رشته اخلاقى مورد محبت پروردگار و عنایت اوست. او از بندگان خواسته است كه با آراسته شدن به صبر، بخشى از خیر دنیا و آخرت خود را تأمین كنند، اما این تصورى نادرست است؛ چون خود خداوند هم اهل صبر است و درحقیقت صبر، اخلاق پروردگار است که به حضرت داود علیه السلام خطاب كرد: « تَخلَّقْ بِاَخْلاقى فَانّى انا الصبور؛ اى داود! به اخلاق من آراسته شو».(2)

حضرت نوح علیه السلام صد سال مردم را به خدا و عبادت دعوت كرد، اما مردم به حرف هاى او گوش ندادند. صد سال كه تمام شد، حضرت نوح علیه السلام عرض كرد: «خدایا ! تكلیف من چیست؟» خطاب رسید: «هسته ‏هاى خرما را بكار. تا زمانى كه این هسته ‏ها به محصول برسند، باز مردم را هدایت كن، تا محصول بدهد». نخل خرما قوى و ماندنى است. حضرت نوح علیه السلام هسته‏ هاى خرما را كاشت و صبر کرد تا محصول داد. از آن استفاده كردند، باز محصول داد.

صبر

صد سال بعد، درختان از توان افتاده بودند و محصول چندانى نداشت. نوح علیه السلام  دوباره از خدا کسب تکلیف کرد و گفت: «خدایا! اكنون تكلیف من چیست؟» خطاب رسید: «تحمل و صبر كن. باز هسته آن خرماها را بكار تا زمانى كه این نخل ها محصول مى ‏دهند، مردم را هدایت كن».

صد سال به صد سال، مرتب هسته ‏ها را می كاشت. هسته‏ ها خرما می شدند و مردم هدایت نمی نشدند، تا وقتی که نهصد و پنجاه سال شد. خداوند در تمام این سال ها به نوح علیه السلام مى‏فرمود: «صبر و تحمل را پیشه راه خود كن. اگر در این مدت یك نفر با من آشتى كند، ارزش دارد. من براى عذاب كردن عجله‏ اى ندارم. این ملت، نمى‏ توانند از قدرت من فرار كنند و خود را پنهان كنند. ولى تو تحمل كن، شاید این انسان‏ ها جریمه نشوند و بعد از نهصد و پنجاه سال، هدایت شوند».

یادت باشد که تلخی امتحان های الهی هر چقدر هم شدید باشد، اما به سلام آخر راهمان می ارزد ... «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنین؛ بندگان من! به بهشت من خوش ‏آمدید، سلام بر شما، امنیت برشما.

پس از این همه سال دوباره حضرت نوح علیه السلام از خدا کسب تکلیف کرد و گفت: «اكنون تكلیف من چیست؟»، خطاب رسید: «حالا زیر نظر ما كشتى بساز. از زمین و آسمان آب خواهد ریخت. بعد از این كه كشتى تمام شد، مردم را دعوت كن كه مؤمن شوند و بر كشتى سوار شوند تا نجات پیدا كنند. من هر مؤمنى را كه همراه تو در كشتى قرار بگیرد، نجات مى‏دهم؛ چون دیگر امیدى به توبه كردن آنان نیست». بعد از نهصد و پنجاه سال فرمود: «حالا وقت عذاب است».(3)

خداوند به خاطر صبری که دارد، به نوح علیه السلام دستور داد نهصد و پنجاه سال صبر کند. برای همین صبرش هم هست که به داوود علیه السلام دستور داد به اخلاق او متخلق بشود... از خود بپرس تو چقدر به این اخلاق خدا متخلق شدی؟ مگر نه اینکه مخلوق خدایی و هر دست سازی از سازنده اش اثر می پذیرد؟ ... تو چقدر از آفریدگارت و از این صفت زیبایش اثر گرفتی؟ تا به حال به این مسئله فکر کردی؟ ... فکر کن ... خدا مصیبتی بشما بدهد، چه می کنی؟ رنج و بلایی؟ سلب نعمت بیماری؟ غم از دست دادن فرزند؟ گرفتن مال و مکنت و ثروت؟ ... یا حتی گرفتن زیبایی ات؟ ... چه می کنی؟ صبر می کنی و شکر بگویی، بی آنکه خمی به ابرویت بیاوری و ناله و افغانی کنی؟ ...

یادت باشد از مادر كه متولد شدی، جاده‏اى را که باید طى بكنى، از گهواره تا گور است. در این جاده آزمایش ‏های گوناگونى وجود دارد و آزمایش ‏ها هم متناسب استعداد قدرت تو تنظیم مى‏شود. یادت باشد خدا خارج از قدرت تو، درى از آزمایش را به سوى تو باز نمى‏كند ... نکند مشمول این آیه باشی که « کَلاّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَاءِلُهَا وَ مِن وَرَاءِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ ملائكه! به دهانش بزنید كه با من حرف نزند»(4) ... یادت باشد که تلخی امتحان های الهی هر چقدر هم شدید باشد، اما به سلام آخر راهمان می ارزد ... «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنین؛ بندگان من! به بهشت من خوش ‏آمدید، سلام بر شما، امنیت برشما»(5) ... .

نوشته زهرا رضاییان – گروه دین و اندیشه تبیان


پی نوشت ها:

1. قصص : 44-41.

2. ارشاد القلوب: ج1، ص127.

3. بحارالأنوار: ج11، ص 339، ب3، ح 76.

4. مومنون :100.

5. حجر: 46.