تبیان، دستیار زندگی
فعل اخلاقی فعل غیرطبیعی است فعل اخلاقی در مقابل فعل طبیعی قرار می گیرد. البته ... اینکه می گوئیم در مقابل فعل طبیعی مقصود این نیست که ملاک فعل اخلاقی این است که بر ضد طبیعت باشد ... (مثلاً یک آدم مرتاض به خود رنج می دهد و برخلاف طبعش رفتار می کند ولی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تربیت و معیار فعل اخلاقی

آموزش و پرورش آرمانی در جامعه ی دانایی محور

قبل از اینکه معیار عمل اخلاقی را ذکر کنیم و یادآور شویم که با چه معیاری می توان اخلاقی و غیراخلاقی بودن فعلی را دریافت و محک زد، به جاست که دو لغت تربیت و اخلاق را توضیح دهیم.

فرق تربیت و اخلاق

"با اینکه اخلاق هم خود نوعی تربیت است و به معنی کسب نوعی خُلق و حالت و عادت می باشد، (اما تفاوتهایی هم دارند) ... تربیت همانطور که قبلاً گفته شد مفهوم پرورش و ساختن را می رساند و بس ... در مفهوم تربیت قداست نخوابیده که بگوییم «تربیت» یعنی کسی را آنطور پرورش بدهند که یک خصایص مافوق حیوان پیدا کند، بلکه تربیت جانی هم تربیت است، و این حکم در مورد حیوانات نیز اطلاق می شود. یک سگ را هم می توان تربیت کرد، اعمّ از اینکه تربیت شود برای اینکه با صاحبش رفتار خوبی داشته باشد، یا برای گلّه که گرگ را بگیرد و یا برای اینکه خانه را پاسبانی کند. همه تربیت است ... اما در مفهوم "اخلاق" قداستی نهاده شده است، و لهذا کلمه ی اخلاق را در مورد حیوان به کار نمی برند. مثلاً وقتی اسبی را تربیت می کنند، نمی گویند که به او اخلاق تعلیم می دهند. لذا اگر بخواهیم (با اصطلاح حالت و عبارات فنی) صحبت کنیم باید بگوییم فنّ اخلاق و فنّ تربیت یکی نیست دوتاست. فن تربیت وقتی گفته می شود که منظور مطلق پرورش باشد به هر شکل، این دیگر تابع غرض ماست که چگونه و با چه هدفی پرورش دهیم» ( تعلیم و تربیت ، شهید مطهری، ص 95 و 96)

شاخص ها و معیارهای فعل اخلاقی کدامند؟

1- فعل اخلاقی فعل غیرطبیعی است

 "فعل اخلاقی در مقابل فعل طبیعی قرار می گیرد. البته ... اینکه می گوئیم "در مقابل فعل طبیعی" مقصود این نیست که ملاک فعل اخلاقی این است که بر ضد طبیعت باشد ... (مثلاً یک آدم مرتاض به خود رنج می دهد و برخلاف طبعش رفتار می کند ولی ما نمی گوئیم که چون او کاری بر ضد طبیعت خود انجام داده فعلش اخلاقی است ... هر کاری که انسان آن را به حکم ساختمان طبیعی اش انجام دهد فعل طبیعی است و فعل اخلاقی فعل غیرطبیعی (و نه ضد طبیعی) است" (همان- ص 96)

 

2- فعل اخلاقی، دگر دوستی نیست

برخی گفته اند که ملاک و معیار فعل اخلاقی، کار برای دیگران است. نفع دیگران را بر نفع خود ترجیح دادن است. "همین قدر که کار انسان از حوزه خودی و فردی خارج شد و جنبه غیردوستی به خود گرفت و برای جلب منافع برای غیر یا دفع ضرر از غیر بود، می شود کار اخلاقی مثل محبت مادر ... نسبت به فرزند خودش." آیا اگر محبت مادر از روی غریزه (که در حیوانات هم هست) می تواند یک فعل اخلاقی باشد؟ و یا فردی را که دیگری را به خود ترجیح می دهد ایثارگر نامید؟ خیر. چرا که کار آن مادر طبیعی و غریزی است که در حیوانات هم هست و اخلاقی نیست. و کار کسی که دیگری را بر خود ترجیح داده چه بسا برای شهرت و موقعیت و یا به خاطر تعصبات قوی و فامیلی و غیره باشد.

تجربه نشان داده که آنجا که دین از اخلاق جدا شده، اخلاق بشدت عقب رانده شده است .... دین همواره به عنوان پشتوانه ای بسیار قوی برای اخلاق بشر عمل نموده و شیرازه ی اخلاق به شمار آمده است.

3- حُسن و قبح ذاتی، معیار فعل اخلاقی نیست.

برخی گفته اند انسان با مراجعه به عقل خود، خوبی ها و بدی ها را تشخیص می دهد." عقل هر کسی می فهمد که راستی ذاتاً خوب است ... و دروغ ذاتاً بد است ... می گویند مادام که انسان، حاکم بر وجودش قوه شهوت یا غضب و یا واهمه باشد فعلش غیراخلاقی است و به تعبیر آنها حیوانی است. آنها تعبیر اخلاقی و طبیعی نمی کنند، به انسانی و حیوانی تعبیر می کنند. البته این حرفی نیست که صد در صد بتوان اثباتش کرد- اگر چه اخلاق سقراطی بر همین مبنا است- مخصوصاً مسئله حسن و قبح ذاتی افعال که خود حکما برایش چندان پایه ای قائل نیستند. (همان- ص 99)

 

4- تنازع بقاء، معیار فعل اخلاقی نیست

بر اساس نظریه داروین همه انسان ها و اساساً هر موجود زنده ای برای بقای خود تلاش می کند. در این میان انسان برای تضمین بقای خود به ناچار باید با دیگر انسان ها قوایی را تشکیل دهد و به گونه ای تعامل کند که بتواند در برابر دیگرانی که بقای او را به خطر می اندازند صف آرایی کند، لذا به تعاون و وحدت ناشی از تنازع بقا می رسد ... «پس تعاون در بشر اصیل نیست و ناشی از تنازع بقا است» (همان- ص 109)

به رغم آنکه داروین و طرفدارانش سعی زیادی در رفع این ضعف و عیب واضح از نظریه و فلسفه خود کردند، و نتوانستند، اما امروزه لایه های اجتماعی عظیمی از مردم جهان بویژه در مغرب زمین فلسفه اخلاق و معیار رفتار خود را بر اساس نظریه مذکور طراحی و ترسیم نموده اند.

پرورش اعتماد به نفس

این معیار اخلاقی نیز به هیچ وجه قابل دفاع نبوده و در واقع تئوری دفاع از نفع پرستی، بدبینی، فساد اخلاقی و تنازع برای تأمین منافع گروهی، فردی و شخصی را ارائه می دهد. در حالیکه تئوری اخلاقی می بایست از زیبایی های فطری و انسانی دفاع کند، که هم موجب تعالی و تکامل انسان و هم جهان شمول و منطبق با فطرت پاک بشر باشد.

5- عقل فردی، معیار فعل اخلاقی نیست

عقل مصلحت اندیش و یا عقل دوراندیش که ویل دورانت از آن تعبیر به غریزه ی هوشیاری می کند و مورد تأیید فیلسوفان مادی و از جمله برتراند راسل می باشد، نیز نمی تواند معیار فعل اخلاقی باشد.

راسل می نویسد دروغ نمی گویم و به دیگری ظلم نمی کنم. ضرری به دیگران نمی رسانم، منافع دیگران را محترم می شمارم. برای اینکه دیگران هم با من چنین رفتار و تعاملی داشته باشند. کار می کنیم که همه سود ببرند. منافع همه تأمین شود اشتراک منافع، اخلاق را ایجاب می کند. پس اخلاق، ناشی از هوشیاری و عقل مصلحت اندیش است.

بطور مثال دو نفر که با هم در اداره ای همکار می شوند اینگونه ارتباط برقرار می کنند و در واقع معیار اخلاقی خود را این چنین تعیین می کنند: اولی می گوید: من آدمی عصبانی هستم اگر مرا عصبانی کنی از حال عادی خارج شده و ممکن است حرفی بزنم که شما را برنجانم پس مراقب رفتارت باش! دومی می گوید: اتفاقاً اخلاق من خیلی بدتر از اخلاق توست من طوری عصبانی می شوم که بی اختیار به طرف مقابل حمله ور می شوم. لذا هر دو با هم به توافق رسیدند که پس هر دو مواظب باشیم و مراقب رفتار خود باشیم تا باعث عصبانیت یکدیگر نشویم. حرف راسل هم این است که می گوید آدم فکر می کند و می بیند که اگر بخواهد با دیگری بداخلاقی کند او هم بداخلاقی می کند. در نتیجه بهتر آن است که بداخلاقی نکنیم.

در اصول تربیتی، آن ریشه ی اصلی که باید آن را آبیاری کرد همان اعتقاد به خداست، و در پرتو این اعتقاد، هم باید احساسات نوع دوستانه را تقویت کرد هم حس زیبایی را پرورش داد. هم اعتقاد به روح مجرد و عقل مجرد و عقل مستقل از بدن را تقویت کرد و هم حتی از حسن منفعت جویی انسان استفاده کرد.

... ایراد اساسی این نظریه این است که پایه ی اخلاق را از اساس متزلزل می کند. یعنی این اخلاق در جایی حاکم است که قدرت ها مساوی باشند. (همان- ص 114)

رشد

وقتی قدرت هر دو طرف مساوی باشد نمی توانند امنیت و آرامش هم را به هم بزنند اما اگر یک طرف قوی تر باشد چه اتفاقی می افتد.  آنجا که طرف قوی مطمئن است طرف ضعیف نمی تواند کاری علیه او انجام دهد، هیچ نیرو و عاملی نمی تواند قوی را دعوت به اخلاق کند. این است که راسل برخلاف همه ی شعارهای صلح دوستی و انسان دوستی که داشت فلسفه اش یک فلسفه ضداخلاقی است. در فلسفه او هیچ دلیلی وجود ندارد که قوی به ضعیف زور نگوید و تجاوز نکند. زیرا اساسش بر هوشیاری یعنی عقل فردی است و فقط جایی تجاوز صورت نمی گیرد که قدرت ها مساوی باشند.» (همان- ص 115)

6- تنها ضامن اخلاق چیست؟

تجربه نشان داده که آنجا که دین از اخلاق جدا شده، اخلاق بشدت عقب رانده شده است .... دین همواره به عنوان پشتوانه ای بسیار قوی برای اخلاق بشر عمل نموده و شیرازه ی اخلاق به شمار آمده است. یکی از نویسندگان روسی (داستایوفسکی) به صراحت اعتراف می کند که؛ اگر خدا نباشد همه چیز مباح است. مقصودش این است که هیچ چیز دیگری که بتواند مانع انسان از انجام عمل ضداخلاقی شود نیست.

همه نظریات مذکور (در بندهای 5 گانه) زمانی به نتیجه مطلوب و اخلاقی می رسند که بر پایه خدا، معاد، عدل و در یک کلام اعتقادات مذهبی مبتنی بر فطرت پاک انسانی استوار شوند.

بنابراین فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف از آن، منافع مادی و فردی نباشد، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوع دوستی انجام دهد، خواه به خاطر زیبایی فعل، خواه به خاطر زیبایی روح خود، خواه به خاطر استقلال روح و عقل خویش و خواه به خاطر هوشیاری. (همان- ص 135)

بنابراین در اصول تربیتی، آن ریشه ی اصلی که باید آن را آبیاری کرد همان اعتقاد به خداست، و در پرتو این اعتقاد، هم باید احساسات نوع دوستانه را تقویت کرد هم حس زیبایی را پرورش داد. هم اعتقاد به روح مجرد و عقل مجرد و عقل مستقل از بدن را تقویت کرد و هم حتی از حسن منفعت جویی انسان استفاده کرد.» (همان- ص 136)

نوشته سید صالح زاهدی - گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.