تبیان، دستیار زندگی
آیت‌الله محمد شجاعی در باب شخصیت و نهضت امام‌حسین (ع) سلسله سخنرانی‌هایی را بیان كرده است كه هر روز تحت عنوان «چراغ هدایت» از رادیو قرآن پخش می‌شود. آنچه در پی می‌آید، متن سخنرانی معظم‌له است كه به ابتكار خبرگزاری فارس منتشر می‌شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شخصیت و نهضت امام حسین(ع)

به روایت استاد شجاعی

عاشورا

حسینیان، اصفیای خدایند

اشاره:

امام حسین (ع) خودش «وترالله» و اصحابش «اصفیاءالله» بودند و در این میان، سرگذشت امثال كسانی مانند «زهیر بن ‌قیس» و «حّر‌ بن ‌یزید ریاحی» بسیار خاص است.

آیت‌الله محمد شجاعی در باب شخصیت و نهضت امام‌حسین (ع) سلسله سخنرانی‌هایی را بیان كرده است كه هر روز تحت عنوان «چراغ هدایت» از رادیو قرآن پخش می‌شود. آنچه در پی می‌آید، متن سخنرانی معظم‌له است كه به ابتكار خبرگزاری فارس منتشر می‌شود.

* یاران امام حسین (ع) اصفیاء‌الله هستند

چه سرِّی است كه «حر» به سمت امام حسین (ع) می‌رود. آیا می‌خواهد از اصفیاءالله شود؟ حر از شجاعان بوده و مهاجر ـ از حاضران در واقعه عاشورا ـ تعجب كرده كه در صبح عاشورا بدن حر می‌لرزد و باور نداشت كه حر از جنگ بترسد. مهاجر می‌گوید: به حر گفتم كه رفتار تو من را به شك انداخت، من تا به حال ندیدم كه تو اینجور بلرزی. بعد از آن حر، اسبش را به سرعت به سمت امام حسین (ع) تاخت. مهاجر می‌گوید كه؛ دیدم حر دستانش را بالای سرش گذاشت و به حالت تسلیم رفت.

حر بعد به ابا‌عبدالله گفت كه من آن كس هستم كه چه كردم و چه كردم و از جرائمش شمرد. گریه كرد و گفت كه من فكر می‌كردم با شما طور دیگری معامله خواهند كرد و نمی‌دانستم كار به اینجا منتهی می‌شود؛ اما الان پشیمانم و ادامه داد: من الان پشیمانم فرزند رسول خدا (ص)، آیا خدا توبه من را قبول می‌كند؟

روایت است كه بعد از توبه حر، گفت‌و‌گویی میان او و امام‌حسین (ع) رخ داد. حر گفت: وقتی كه ابن‌زیاد من را با هزار نفر فرستاد كه به سوی تو بیاییم، هنگامی كه از قصر ابن‌زیاد و از كوفه خارج می‌شدم، از پشت سرم یك ندایی شنیدم كه می‌گفت؛ «بشارت باد تو را خیر، ای حر!» برگشتم ولی كسی را ندیدم. گفتم قسم به خدا، این بشارت نیست ـ حر می‌دانست كه رفتن به مقابله با امام حسین (ع)، یك كار جهنمی است و به همین دلیل می‌گوید كه این ندا بشارت نیست و احتمال داد كه این ندا، ندای شیطانی باشد ـ گفتم این بشارت نیست، من می‌روم به سوی حسین بن علی (ع) با او مقابله كنم. یا اباعبدالله‌ (ع) آن وقت به نظرم نمی‌رسید كه در زمره یارانت قرار بگیرم. اباعبدالله (ع) در جوابش گفت: «حالا به خیر رسیدی.»

از ابوحمزه‌ ثمالی به نقل از امام سجاد (ع) آمده است كه در آن امام می‌فرماید: من شب عاشورا در محضر پدرم بودم كه به اصحابش گفت كه اینها كارشان فقط با من است و شما می‌توانید از این ظلمت شب استفاده كنید و بروید. این شب را سپری برای خودتان قرار دهید، اینها فقط مقصودشان من هستم، فردا بعد از اینكه من را به شهادت رساندند، به دنبال شما نخوهند آمد، یاران گفتند: قسم به خدا، اینكه نمی‌شود. بعد اباعبدالله فرمود: اگر اینجا بایستید، بدانید كه همه شما فردا كشته خواهید شد. احدی از شما باقی نخواهد ماند. گفتند: خدا را شكر كه این شرافت را داد تا در ركاب تو كشته شویم

* «حر» ابتدا برای مقابله با امام آمد اما بعد از «اصفیاء» شد

امام حسین (ع) خودش وترالله و اصحابش اصفیاءالله بودند. آنها بزرگانی بودند كه حساب خاص داشتند. امثال كسانی مانند زهیربن‌قیس و حر‌بن‌یزدریاحی كه خاص بودند. زهیر نمی‌خواست امام حسین (ع) را ببیند اما در ركاب او شهید شد. حر كه ابتدا برای مقابله آمد و بعد از اصفیا شد.

زمزمه های، عاشورا ،در، كتابخانه‌های، قم

وقتی كه سپاه حر اجازه نمی‌داد كه كاروان امام حسین (ع)‌ حركت كند و حر منتظر قاصدی بود كه به كوفه فرستاده بود، گفت كه راهی را انتخاب كنید كه نه مدینه باشد و نه كوفه. و به سمت چپ حركت كردند كه بعد از چند منزل به كربلا منتهی شد. به كربلا كه رسیدند، قاصد از ابن‌زیاد دستور آورد كه در جایی بی‌آب و علف متوقف شوند و از همان زمان جریان كربلا شروع شد.

قبل از رسیدن به كربلا، اباعبدالله ‌(ع) كه با یارانش خیمه‌گاه زده بود، نظرش افتاد به خیمه‌ای كه در یك گوشه‌ای دیگر به پا شده بود. سؤال كرد كه خیمه كیست و گفتند كه خیمه «عبیدالله‌ بن ‌حر جوفی» است. قاصدی فرستاد تا او را به نزدش بیاورند. قاصد به عبیدالله ‌بن‌ حر گفت كه از سمت امام ‌حسین (ع) می‌آیم و اباعبدالله (ع) تو را می‌خواند.

او فورا ًگفت: «انا لله وانا الیه راجعون». منظورش این بود كه این دعوت برای او مصیبت شد. ‌گفت من از كوفه خارج شدم برای اینكه وقتی حسین بن علی (ع) به آنجا می‌آید من در كوفه نباشم و نمی‌خواهم او را ببینم و نه می‌خواهم او من را ببیند. قاصد جریان را به امام توضیح داد. حسین بن علی (ع) خودش بلند شد و به خیمه عبیدالله ‌بن‌ حر رفت. سلام كرد و نشست و به نصرتش دعوت كرد و عبیدالله هم همان جمله‌ها را تكرار كرد. بعد حضرت فرمود، حالا كه ما مرا یاری نمی‌كنی، مواظبت كن كه علیه ما وارد جنگ نشوی. گفت؛ خدا چنین نكند.

* حسینیان برای كشته شدن به كربلا نرفتند

در خصوص احوال بزرگان و شهدای كربلا در شب عاشورا روایاتی نقل شده است. در صفحه 298 جلد 44 بحارالانوار روایتی از ابوحمزه‌ ثمالی به نقل از امام سجاد (ع) آمده است كه در آن امام می‌فرماید: من شب عاشورا در محضر پدرم بودم كه به اصحابش گفت كه اینها كارشان فقط با من است و شما می‌توانید از این ظلمت شب استفاده كنید و بروید. این شب را سپری برای خودتان قرار دهید، اینها فقط مقصودشان من هستم، فردا بعد از اینكه من را به شهادت رساندند، به دنبال شما نخوهند آمد، یاران گفتند: قسم به خدا، اینكه نمی‌شود. بعد اباعبدالله فرمود: اگر اینجا بایستید، بدانید كه همه شما فردا كشته خواهید شد. احدی از شما باقی نخواهد ماند. گفتند: خدا را شكر كه این شرافت را داد تا در ركاب تو كشته شویم. امام سجاد (ع) می‌گوید كه سپس امام حسین (ع) دعا كرد و به یارانش گفت كه، حالا سرهایتان را بلند كنید و بنگرید. با دعا و نظر آن حضرت پرده‌ها كنار رفت و یاران و اصحاب منزلت‌های خودشان و جایگاه خودشان در بهشت را دیدند. و به تك تك آنها می‌گفت كه آن منزلت و جایگاه توست.

امام سجاد (ع) ادامه می‌دهد، بعد از اینكه حقایق بر یاران پدرم مكشوف شد، در زمان جنگ با آغوش باز به سراغ نیزه‌ها، شمشیرها و تیرها می‌رفتند.

البته جنگ‌شان برای كشته شدن نبود و همه‌شان دشمنان بسیاری را به هلاكت رساندند؛ اما از كشته شدن و شهید شدن واهمه‌ای نداشتند.

گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.