تبیان، دستیار زندگی
فتال نیشابورى گفته است : ام سلمه گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله نزد من بود. جبرئیل نازل شد. آن دو با هم گفتگو مى كردند كه حسین بن على علیه السلام در زد. رفتم تا در را باز كنم . دیدم حسین علیه السلام هم با اوست . هر دو وارد شدند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حکایت آن سیب بهشتى

جلوه های تربیتی محرم و عاشورا در مدارس

فتال نیشابورى گفته است : ام سلمه گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله نزد من بود. جبرئیل نازل شد. آن دو با هم گفتگو مى كردند كه حسن بن على علیه السلام در زد. رفتم تا در را باز كنم . دیدم حسین علیه السلام هم با اوست . هر دو وارد شدند.

چون چشمشان به جدشان پیامبر خدا افتاد، جبرئیل در نظرشان مانند دحیله كلبى آمد. دور او مى چرخیدند. جبرئیل علیه السلام گفت : یا رسول الله ! دو كودك را نمى بینى كه چه مى كنند؟ فرمود: تو را همچون دحیه كلبى دیده اند. او زیاد سراغ این دو مى آید و هرگاه مى آید هدیه اى برایشان مى آورد. جبرئیل شروع كرد به اشاره كردن با دستش ، مثل كسى كه چیزى را مى گیرد. ناگهان در دستش یك سیب و گلابى و انار بود. آنها را به امام حسن علیه السلام داد، همان گونه با دستش اشاره كرد و به حسین علیه السلام هم داد. هر دو خوشحال و خندان شدند. نزد جدشان شتافتند. پیامبر، سیب و انار و گلابى را گرفت و بویید، سپس آنها را همان طور به هر یك از آن دو داد و فرمود: با آنچه دارید نزد مادرتان بروید و اگر ابتدا پیش پدرتان بروید بهتر است . آن دو طبق دستور پیامبر خدا رفتند و چیزى از آنها را نخوردند تا پیامبر نزدشان برود. سیب و میوه هاى دیگربه همان حال بود. فرمود: یا على! چرا از میوه نخوردى و به همسر و فرزندانت ندادى و ماجرا را فرمود. پس پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام از آن خوردند و به ام سلمه هم دادند. انار و گلابى و سیب به همان حالى باقى بود و هر چه از آن خورده مى شد باز به حالت اول بر مى گشت تا آنكه رسول خدا صلى الله علیه و آله از دنیا رفت . امام حسین علیه السلام گوید: در دوران فاطمه علیهاالسلام هم تغییر و كاهشى در آنها پیش نیامد.

چون فاطمه علیهاالسلام شهید شد، گلابى هم ناپدید شد و سیب به همان حالت نزد امام حسن علیه السلام باقى بود كه تا آنكه مسموم و شهید شد. سیب باقى بود تا وقتى كه در محاصره و بى آبى قرار گرفتم .

هرگاه تشنه مى شدم آن را كه مى بوییدم ، شدت عطشم فرو مى نشست . چون تشنگى ام افزون شد، بر آن دندان زدم و دیگر یقین به مرگ داشتم .

امام سجاد علیه السلام گوید: این سخنان را ساعتى پیش از شهادتش از آن حضرت شنیدم . چون به شهادت رسید، بوى آن سیب از قلتگاهش مى آمد. در پى آن سیب بودند و اثرى از آن دیده نشد، ولى بوى سیب پس از حسین علیه السلام هم باقى ماند: قبر او را زیارت كردم ، دیدم بوى آن سیب از قبر او به مشام مى رسد. پس هر كس از شیعیان ما كه زائران قبر او باشند بخواهند آن بو را استشمام كنند، هنگام سحر دنبال آن روند. اگر مخلص  باشند، آن را خواهند یافت .

ابن حمزه گوید:

از ابى محیص روایت است كه گویدن در كربلا با عمر سعد ملعون بودم . چون عطش بر حسین علیه السلام روى آورد، آن سیب را از درون جامه خویش در آورد و بویید و دوباره به جایش گذاشت . چون شهید شد، گشتم ولى آن را نیافتم ، ولى صدایى شنیدم از سوى مردانى كه آنان را مى دیدم ولى نمى توانستم به آنان برسم كه : فرشتگان هنگام طلوع سپیده و بر آمدن روز، كنار قبر آن حضرت از بوى آن لذت مى برند.

شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان


منبع: مقتل امام حسین (علیه السلام )

گردآورنده : گروه حدیث پژوهشكده باقرالعلوم، ترجمه : جواد محدثى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.