تبیان، دستیار زندگی
على اكبر (علیه السلام) شاخه‏اى از شجره نبوت و شاخسار ولایت، و وارث همه مآثر طیبه و اوصاف شریفه است، اگر مسئله خلافت و ولایت از طرف خداى سبحان مشخص نشده بود و اگر نام ائمه اطهار را جبرئیل در صحیفه مخصوص خود براى پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نیاورده ب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیامبری که در کربلا دیده شد

پیام عاشورا (متن مجری)

پس از آنكه همه اصحاب و یاران با وفاى ابى عبدالله (علیه السلام) شربت شهادت نوشیدند و دیگر كسى از آنان باقى نماند نوبت افراد خاندان خود آن حضرت رسید. آنان تصمیم گرفتند در راه حفظ اسلام با افتخار و سربلندى تمام نیزه‏ها و شمشیرها را به جان خود. پس از وداع و خداحافظى نخستین كسى كه قدم به میدان كارزار گذاشت ابوالحسن‏1 على اكبر2 فرزند رشید خود امام (علیه السلام) بود.

عمر شریف حضرت على اكبر (علیه السلام) در كربلا بیست و هفت سال بوده است، زیرا آن حضرت در یازدهم ماه شعبان سال سى و سوم هجرى متولد شده است. چون با قلم توانائى نمیتوان شخصیت او را ترسیم كرد و با هیچ زبان گویائى نمى‏توان اوصاف عالیه‏اش را بیان نمود لذا بهتر آن است كه گفته شود: او آینه جمال پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و نشانگر خلق و خوى والاى رسول اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم) و نمونه منطق رسا و شیواى نبى اعظم اسلام است. به همین جهت، شاعر رسول خدا، حسان بن ثابت درباره‏اش فرموده است:

و أحسن منك لم ترقط عینى

و أجمل منك لم تلد النساء

خلــقت مبـــرءاً من كل عیب

كانك قد خلقت، كما تشاء 3

در مدح و ثناى على اكبر (علیه السلام) هر كس به اندازه درك و اندیشه خودش شعرى سروده است.

على اكبر (علیه السلام) شاخه‏اى از شجره نبوت و شاخسار ولایت، و وارث همه مآثر طیبه و اوصاف شریفه است، اگر مسئله خلافت و ولایت از طرف خداى سبحان مشخص نشده بود و اگر نام ائمه اطهار را جبرئیل در صحیفه مخصوص خود براى پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نیاورده بود راستى كه على اكبر (علیه السلام) براى احراز مقام ولایت و خلافت از هر كس دیگرى لایقتر و شایسته‏تر بود.

چون على اكبر (علیه السلام) خواست روانه میدان كارزار بشود، جدائى و فراقش بر زنان و بانوان حرم، بسیار دشوار و ناگوار بود، زیرا او تكیه گاه حرم و پشت و پناه زنان و دختران و خواهران، محسوب مى‏گشت، و پس از امام (علیه السلام) همه چشم امید به او بسته بودند، با این وصف مى‏دیدند كه: فریادگر رسالت عن قریب خاموش مى‏شود و دیگر ندایش را نخواهند شنید، مى‏دیدند كه خورشید نبوت در حال انكساف و خاموشى است و نوازشش را دیگر نخواهند دید، مى‏دیدند آینه تمام نماى محمدى (صلى الله علیه و آله و سلم) عزم سفر كرده است لذا تمام زنان و بانوان دور او جمع شده و دامنش را گرفته و گفتند:

بر غربت و بیچارگى ما رحم كن، ما طاقت فراق تو را نداریم ارحم غربتنا لا طاقه لنا على فراقك على اكبر (علیه السلام) نتوانست به درخواست بانوان حرم پاسخ مثبت بدهد، زیرا مى‏دید حجت وقت فرزند پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) در میان دریائى از دشمن تنها قرار گرفته، همه دست به هم داده‏اند تا خون پاكش را بریزند از این رو نزد پدر آمد و پس از كسب اجازه بر اسب پدر كه نامش لاحق بود سوار و به سوى میدان حركت كرد.

چون مادر حضرت على اكبر (علیه السلام)، لیلى دختر زاده ابوسفیان‏4 بود همین كه وارد میدان شد یك نفر از لشكریان ابن سعد با صداى بلند به او گفت: یا على! چون تو با امیرالمؤمنین یزید قرابت و خویشاوندى دارى و ما دوست داریم حق رحم را مراعات كنیم حاضریم به تو امان بدهیم و از جنگ با تو، صرف نظر نمائیم.

حضرت على اكبر (علیه السلام) در پاسخ وى فرمود: قرابت و خویشاوندى من با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مقدم بر آن شایسته‏تر بر رعایت است. پس از آن حمله شدیدى كرد و در ضمن حمله با این شعر، خود و هدفش را معرفش مى‏فرمود:

انا علــى الحسین بــن علـى

نحـن و رب البیـت! آولى بالنبى

تا لله لا یحكم فینا ابن الدعى

أضرب بالسیف احامى عن ابى

اضربكم بالسف حتى یلتوى

ضــرب غـلام هاشمى قرشى

چون مادر حضرت على اكبر (علیه السلام)، لیلى دختر زاده ابوسفیان‏ بود همین كه وارد میدان شد یك نفر از لشكریان ابن سعد با صداى بلند به او گفت: یا على! چون تو با امیرالمؤمنین یزید قرابت و خویشاوندى دارى و ما دوست داریم حق رحم را مراعات كنیم حاضریم به تو امان بدهیم و از جنگ با تو، صرف نظر نمائیم.

حضرت على اكبر (علیه السلام) در پاسخ وى فرمود: قرابت و خویشاوندى من با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مقدم بر آن شایسته‏تر بر رعایت است. پس از آن حمله شدیدى كرد

منم على پسر حسین بن على، سوگند به خداى كعبه كه ما اولى به پیغمبریم، به خدا قسم نباید این فرزند فرومایه بر ما حكومت كند، با این شمشیر بر شما مى‏تازم و از پدرم، حمایت مى‏كنم، و این شمشیر را آنچنان بر شما فرود بیاورم كه درهم بپیچید، مانند شمشیر زدن جوان هاشمى قریشى.

زیارت حضرت علی اكبر علیه السلام

ابو عبدالله (علیه السلام) با رفتن على اكبر (علیه السلام) چشمانش پر از اشك شد و نتوانست خوددارى كند، چشمانش را بهم فشرد و خطاب به عمرو بن سعد كرد و چنین فرمود: ما لك؟ قطع الله رحمك كما قطعت رحمى و لم تحفظ قرابتى من رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) و سلط علیك من یدبحك على فراشك تو را چه شده است؟ خدا نسل تو را قطع كند، همانگونه كه نسل مرا قطع كردى و حرمت خویشاوندى و قرابت مرا با پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نادیده گرفتى، و خداوند كسى را بر تو مسلط گرداند كه در میان رختخواب، ذبحت كند. پس از آن محاسن شریفش را به طرف آسمان بلند كرد و (باحالت استغاثه) عرض كرد: خداوندا! تو خود بر این مردم شاهد باشد جوانى به سوى آنان مى‏رود كه از نظر خلقت، خلق و خوى، و از نظر منطق و سخن، شبیه‏ترین مردم به پیامبر تو است، و ما هر وقت مشتاق دیدار سیماى پیامبر تو مى‏شدیم به چهره او نگاه مى‏كردیم. خداوندا! این مردم را از بركات و نعمتهاى زمین، محروم بفرما، و به تفرقه و اختلاف مبتلایشان بگردان! صلح و سازش را میانشان بردار! آنان را بر یك طریقه و روش قرار مده! حكام و فرمانروایانشان را هرگز از آنان راضى و خشنود مفرما! زیرا آنان به وعده نصرت و یارى، ما را دعوت كردند، و سپس به جنگ ما برخاستند.

اللهم فامنعهم بركات الارض، و فرقهم تفریقاً و مزقهم و اجعلهم طرایق قدداً و لا ترض الولاه عنهم أبداً، فانهم دعونا لینصرونا ثم عدوا علینا یقاتلونا.

پس از آنكه بر آنان نفرین كرد آنگاه این آیه قرآن را تلاوت فرمود: خداوند آدم و نوح و فرزندان ابراهیم و فرزندان عمران را بر جهانیان برگزید در حالى كه نسلهایى از یكدیگرند و خداوند شنوا و داناست ان الله اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین... در واقع منظور از تلاوت این آیه آن بود كه على اكبر (علیه السلام) مانند همه انبیاء و ائمه جزء معصومین و بى گناهان است كه قاتلین او مانند قاتلین پیامبران، خواهند بود.5

حضرت على اكبر (علیه السلام) در میدان رزم همچون شیر خشمكین گاهى به جناح راست دشمن، و گاهى به جناح چپ، حمله مى‏كرد و گاهى تا قلب لشكر پیش میرفت و هر قهرمانى را كه با او روبرو مى‏شد همین كه قدرت او را مى‏دید پا به فرار مى‏گذاشت و هیچ دلاورى با او مبارزه نمى‏ایستاد جز اینكه كشته مى‏شد.

یرمى الكتائب والفلا عصت بها

فى مشلها من بأسه المتوقد

فیــردهــا قسراً على اعقابها

فـى بأس عریس العرینه ملبد

یكصد وبیست نفر از سواره‏هاى دشمن را به خاك هلاكت افكند و در اثر شدت تشنگى به سوى پدر بازگشت تا اندكى استراحت نماید، و چون تشنگى بیش از حد ناتوانش كرده بود عطش خود را براى پدر یادآور شد اشك از چشمان (علیه السلام) سرازیر گردید و با اندوه و دریغ بسیار فرمود:

عن قریب با جدت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) ملاقات خواهى كرد و تو را با دست خود شربتى خواهد داد كه پس از آن هرگز تشنه نخواهى شد، پس از آن زبان على را در دهان گرفت و آنرا مكید، و در پایان انگشترى خود را به على (علیه السلام) داد تا در دهان بگذارد.6

على (علیه السلام) انگشترى را در دهان خشكیده خود گذاشت و به مژده ملاقات با جدش رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) كه امام (علیه السلام) باو داده بود شادان و خوشحال به سوى میدان برگشت و مانند حیدر كرار بر دشمن حمله كرد. گرد و غبار فضاى میدان رزم را فراگرفت، همه جا را تیره و تار كرد و تنها برقابرق شمشیر او بود كه مى‏درخشید. امر به آنها مشتبه شده بود كه آیا على اكبر (علیه السلام) است این چنین طوفنده و كوبنده مى‏جنگد و دشمن راپراكنده مى‏سازد و یا على مرتضى حیدر كرار وصى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است كه به میدان آمده و با خشم و قهر بر آنها مى‏تازد؟ و یا صاعقه آسمانى كه به كمك شمشیر او آمده است كه این چنین از دشمن كشته و از آن كشته‏ها پشته‏ها مى‏سازد؟ على اكبر (علیه السلام) همچنان مى‏خروشید و مى‏جنگید تا اینكه دویست نفر از آنان را كشت‏7 و كسى جرأت مقابله با او را نداشت تا اینكه: مره بن منقذ عبدى‏8 گفت: گناه تمام عرب بر من باد اگر داغ او را بر دل پدرش نگذارم‏9 و او را به عزایش ننشانم، این بگفت و نیزه خود را به پشت على اكبر (علیه السلام) فرو برد10 و شمشیر را بر فوق سرش فرود آورد تا به ابرو فرقش را شكافت، على اكبر (علیه السلام) دیگر نتوانست بر پشت اسب بماند، همان دم بر گردن اسب قرار گرفت و اسب مى‏رفت كه بدن نیمه جان و خونین او را به خیمه‏ها برساند كه سپاه كوفه، اطرافش را محاصره كردند و بدنش را با شمشیرها قطعه قطعه نمودند و قطعوه بسیوفهم ارباً ارباً.

یكصد وبیست نفر از سواره‏هاى دشمن را به خاك هلاكت افكند و در اثر شدت تشنگى به سوى پدر بازگشت تا اندكى استراحت نماید، و چون تشنگى بیش از حد ناتوانش كرده بود عطش خود را براى پدر یادآور شد اشك از چشمان (علیه السلام) سرازیر گردید و با اندوه و دریغ بسیار فرمود: عن قریب با جدت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) ملاقات خواهى كرد و تو را با دست خود شربتى خواهد داد كه پس از آن هرگز تشنه نخواهى شد، پس از آن زبان على را در دهان گرفت و آنرا مكید، و در پایان انگشترى خود را به على (علیه السلام) داد تا در دهان بگذارد

وقتى كه روى زمین افتاد و در میان خاك و خون خود دست و پا مى‏زد آنگاه صدایش را بلند كرد و با این عبارت با پدر خداحافظى نمود: علیك منى السلام یا ابا عبدالله هذا جدى قد سقانى بكاسه شربه لا اظما بعدها، و هو یقول ان لك كاساً مذخوره سلام بر تو اى ابا عبدالله! اینك جدم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از جامى كه در دست داشت آنچنان مرا سیراب كرد و دیگر پس از آن هرگز تشنه نخواهم شد، و هم او مى‏فرمود: جام دیگرى براى تو آماده كرده است،11 امام (علیه السلام) كه سلام خداحافظى خود را شنید بى درنگ به بالین فرزندش آمد و خود را بر بدن بى جان على (علیه السلام) انداخت، و صورت بر صورت او گذاشت‏ 12 و فرمود: على جان! پس از تو نابود باد این دنیا، اینان چقدر بر خدا و هتك حرمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) جرأت پیدا كرده‏اند.

مداحی کربلا عاشورا نی نوا نینوا محرم حسین یاحسین شهادت

على الدنیا بعدك العفا ما اجر اهم على الرحمن و على انتهاك حرمه الرسول . 13

آنگاه فرمود: چقدر بر جدت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بر پدرت حسین (علیه السلام) سخت است كه تو آنها را بطلبى ولى آنها نتوانند تو را پاسخ مثبت بدهند، و چقدر گران است بر آنها كه تو استغاثه كنى باز آنها نتوانند تو را یارى دهند. یعز على جدك و ابیك ان تدعوهم فلا یجیبونك، و تستغیث بهم فلا یغیثونك 14

پس از آنكه امام (علیه السلام) صورت از صورت على اكبر (علیه السلام) برداشت مشت خود را از خون پاكش پر كرد و به سوى آسمان ریخت و حتى یك قطره از آن خون، به زمین برنگشت. در زیارت آن حضرت به این مطلب چنین اشاره شده است: بابى انت من مذبوح و مقتول من غیر جرم، بابى انت و امى دمك المرتقى به الى حبیب الله بانى انت و امى من مقدم بین یدى ابیك تحتسب و یبكى علیك محترقاً علیك قلبه، یرفع دمك الى عنان السماء لا یرجع منه قطره و لا تسكن علیك من ابیك زفره.15

زنان و دختران پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) چشمانشان به جنازه حضرت على اكبر (علیه السلام) افتاد كه با بدن پاره پاره و غرق در خون روى دست جوانان بنى هاشم او را به طرف خیمه شهداء مى‏آوردند، با موى پریشان و سینه‏اى سوزان، و قلبى خونین و با گریه و فریادى فراوان كه به گوش ملأ اعلى میرسید از خیمه بیرون آمدند و به استقبال جنازه على اكبر (علیه السلام) سرازیر شدند كه در جلو همه آنها عقیله بنى هاشم زینب كبرى (علیه السلام) بود كه با ضجه و ناله آمد 16 و خود را روى جنازه حضرت على اكبر (علیه السلام) انداخت آنچنانكه گوئى زینب بر بالین برادرزاده خود از دنیا رفته و جان بجان آفرین تسلیم نموده است:

لهفــى على عقائل الرساله

لمـــارأیــنـــه بـتلك الحاله

علا نــحیبـــهـــن و الــصیـاح

فاندهش العقول و الأرواح

لهــفـى لا اذتـنـدب الرسولا

فــكــاذت الـــجـبــال تزولا

لهفى لها مذفقدت عمیدها

و هـل یـوازى احد فقیدها

منبع: مقتل مقرم، با اندکی تلخیص

شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان


1.على اكبر (علیه السلام) برادر بزرگتر امام سجاد (علیه السلام) بوده است و به همین جهت به امام سجاد على اصغر و یا على اوسط گفته‏اند و آن حضرت را كه بزرگتر بوده است على اكبر، دلیل اینكه ایشان برزگتر بوده‏اند غیر از نقل اقوال تاریخى، دلیل دیگرى نمى‏تواند وجود داشته باشد.

2- نیكوتر از تو چشم من در روزگار ندیده است و زیباتر از تو مادر روزگار نزائیده خداوند وجود تو را بدون كوچكترین عیبى و نقصى آفریده است، آنچنانكه گوئى خواسته خودت بوده است.

3- مادر حضرت على اكبر (علیه السلام) لیلى دختر ابومره عروه بن مسعود ثقفى و مادرش میمونه دختر ابوسفیان است. 4- از عبارات اخیر حضرت سید الشهداء (علیه السلام) (غیر از صدر كلمات كه حضرت على اكبر را به رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) تشبیه كرده است كه بحثى جداگانه دارد) مطلب زیر استفاده مى‏شود: با اینكه حضرت سید الشهداء (علیه السلام) مظهر رحمت الهى بود و در مقام صبر، ملائكه آسمانها را به شگفتى درآورد، زبان نفرین آنان گشود كه خود دلیل بر عظمت و جلالت قدر حضرت على اكبر (علیه السلام) است. نفرینهاى حضرت عبارتند از: 1 - از خداوند در خواست كرد ایشان را از بركات زمین محروم گرداند 2 - از خداوند درخواست كرد آنان را متفرق و پراكنده نماید 3 - جمعشان را پاره پاره كند 4 - وحدتشان را به اختلاف و چند دستگى مبدل سازد 5 - والیان و حكومتداران را از آنان ناراضى فرماید 6 - به عمر بن سعد نفرین كرد كه خداوند نسلش را قطع نماید و پس از داستان كربلا كسى را بر او مسلط كند تا میان رختخواب او را بكشد، و تمام این نفرینها در مورد قاتلان آن حضرت، مستجاب شد. آرى ظلم بر على اكبر (علیه السلام) نمونه كامل و جامع همه ظلمها و ستمائى بود كه بر اهل بیت روا داشتند، لذا حضرت امام حسین (علیه السلام) او را عنوان جمیع مظالم وارده بر اهل بیت خود قرار داد و با صیغه فرمود: انهم دعونا لینصرونا، ثم عدوا علینا لیقاتلونا.

5- مرحوم كلینى (ره) در كتاب كافى از حضرت صادق (علیه السلام) روایت كرده است كه: مانعى ندارد شخص صائم در حال روزه، انگشترى در دهان بگذارد و آن را بمكد و تمام علماء نیز برابر همین مفاد فتوا داده‏اند. شاید رمز مسئله این باشد كه بعضى از اشیاء عمل غدد بزاق را تحریك مى‏كنند و تراوتشان زیاد مى‏شود اگر در حال روزه چنین عملى انجام شود فرو بردن آن آب دهان مبطل روزه نخواهد بود مثلاً كسى اسم سركه ببرد و دهانش به آب بگردد. و گذاشتن انگشتر در دهان نیز احتمالاً داراى یك چنین حالتى باشد كه البته اختصاصى به انگشتر نخواهد داشت. ولى چون انگشترى در دست تمیزترین و حاضرترین چیز بوده است از آن استفاده كرده است.

6- مقتل خوارزمى ج 2 ص 31 و مقتل العلوم ص 95.

7- در كامل ابن اثیر ج 4 ص 74 و دینورى در اخبار الطوال ص 254 در ارشاد مرحوم شیخ مفید ص 239 و در مثیر الاحزان ابن نما و لهوف سید مره بن منقذ عبدى نوشته است ولى در تاریخ طبرى ج 7 ص 357 مره بن منقذین نعمان عبدى لیثى نوشته است. و در مقتل العوالم ص 75 منقذ بن مره نوشته شده است.

8- تاریخ طبرى ج 7 ص 357 و ارشاد ص 239.

9- مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 222.

10- در كتاب بحار ج 45 ص 44 نقل فرموده است: وقتى كه على اكبر (علیه السلام) جان به لبش رسید آنگاه صدایش را بلند كرد و گفت: یا ابناه هذا جدى رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) قد سقانى بكأسه الأوفى شربه اظمل بعده ابدا، و هو یقول: الجعل الجعل! فان لك كأساً مذخوره حتى تشربها الساعه. خوارزمى در مقتل ج 2 ص 31 نوشته است: فلما بلغت روحه التراقى نادى بآعلى صوته: یا ابناه هذا جدى رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم)....

11- لهوف ص 64.

12- تاریخ طبرى ج 7 ص 357 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 31.

13- گر چه در مقتل العلوم ص 95 مطابق با آنچه در متن آمد نوشته است ولى در بحار ج 45 ص 44 نوشته است: حضرت بر بالین جنازه‏ى حضرت على اكبر علیه السلام فرمود: قتل الله قوم قتولك یا بنى ما اجرثهم .... یعنى امام علیه السلام نخست بر كشندگان حضرت على اكبر علیه السلام نفرین كرد و آنگاه فرمود: چقدر بر خدا و هتك حرمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) جرأت جسارت پیدا كرده‏اند.

14- كامل الزیارات ابن قولویه ص 239 مقتول از ابى حمزه ثمالى از امام صادق (علیه السلام).

15- در تاریخ طبرى ج 7 ص 357 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 31 دارد: زینب سلام الله علیها در حالیكه صدایش به: وا حبیباه، وا ثمره فؤاداه، وا نور عیناه یا اخیاه، و یا ابن اخاه بلند بود، آمد و بى اختیار روى نعش على اكبر علیه السلام افتاد.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.