تبیان، دستیار زندگی
اى انیس بزم عشق و محرم كاشانه جان لبریز بلا را تو هم پیمانه‏ام هر دو میسوزیم از یك شعله در بزم فراق فرق ما اینست تو شمعى و من پروانه‏ام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

منتخبی از دیوان مرحوم کمپانی

عاشورا

خطاب زینب كبرى به برادرش‏

اى انیس بزم عشق و محرم كاشانه

جان لبریز بلا را تو هم پیمانه‏ام

هر دو میسوزیم از یك شعله در بزم فراق

فرق ما اینست تو شمعى و من پروانه‏ام

هر دو یك نوریم اى جان من آخر از چه رو

تو چراغ مطبخى، من شمع در ویرانه‏ام

اینك فرق تو بود مجروح و كتف من كبود

سرنوشت تو است گردیده است بار شانه‏ام

تو هما آسا گرفتى بر سر نى آشیان

من چو قنفذوار ز آتش سوختم بالانه‏ام

درباره علی اصغر(ع)

اصغر از زخم گلویت بیشتر ما را مسوزان

صبر كن مرحم گذار زخم پیكان خواهد آمد

محسنا از ضرب دشمن گر شدى مقتول اما

عنقریب همى دادخواه بى گناهان، خواهد آمد

صبر كن اى فاطمه‏اى بانوى پهلو شكسته

غم مخور تو پادشاه دلنوازان خواهد آمد

آنقدر آخر ننال اى فاطمه از ضرب بازو

عاقبت با شیشه و دارو درمان خواهد آمد

درباره عاشورا

هزار حیف نبودم به روز عاشورا

كه یارى تو كنم من بروز عاشورا

ولى تلافى آن مى‏كنم به صبح و مساء

لاندبنك فى كل حال یا جدا

تو كشته گشتى و بس رخنه‏ها به ایمان شد

هزار حیف تنت پایمال اسبان شد

سر منیر تو اندر تنور، مهمان شد

لاندبنك فى كل حال یا جدا

افسوس كه عمرى پى اغیار دویدیم

از دوست بماندیم و به مطلب نرسیدیم

بس سعى نمودیم كه به بینیم رخ دوست

جانها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم

اى حجت حق پرده ز رخسار بر افكن

كه از هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم

اى دست خدا دست برآور كه ز دشمن

بس ظلم بدیدیم و بى طعنه شنیدیم

شمشیر كجت، راست كند قامت دین را

هم قامت ما را كه ز هجر تو خمیدیم

شاها ز فقیران درت روى مگردان

بر در گهت افتاده به صد گونه امیدى

آیت الله غروی اصفهانی متخلص به کمپانی

گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.