تبیان، دستیار زندگی
« این دوران، زمان سختی برای من بود از یک سو پدرم را از دست داده بودم و از سوی دیگر گرانی شدید من و بستگان را تحت فشار قرار داده بود عصر جمعه مقداری نان محلی برداشته و پیاده روانه گلپایگان می شدم و در منزل خویشان می ماندم در طول هفته درس می خواندم عصر چهار
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مهد پرورش
آیت الله گلپایگانی

رنج و تنهایی  نردبان عروج عارفان است .داستانی که در زندگی سید محمد رضا نیز تکرار شد. مادرش را در سه سالگی از دست داده و در نه سالگی دست توانمند و گرم پدر از شانه های کودکانه اش کنار رفت تا غم تنهایی از او مردی بزرگ و شانه هایی سترگ سازد

خانه ای که سید محمد رضا در آن رشد کرد معدن زهد و تقوی و علم بود .چرا که ستاره ها همیشه در آسمان می درخشند و آسمان با ستارگان خویش همیشه نورانی است. سید محمد رضا در ابتدای دوران آموزش با فراگیری و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن آغاز کرد و طبق رسم آن دوران کتاب «حیاه القلوب» مجلسی را در مکتب پیش استاد فرا گرفت.

بعد از آن مشغول به فراگیری مقدمات علوم اسلامی شد و کتاب «نصاب الصبیان» را در محضر مرحوم آیت الله محمد تقی گوگدی شروع کرد اما گویا روزگار با این کلاس سر ناسازگاری داشت چون این استاد دو شاگرد بیشتر نداشت که یکی محمد رضا گلپایگانی و دیگری فرزند استاد بود به خاطر از دنیا رفتن فرزند استاد کتاب نصاب به پایان نرسید. و این درس تعطیل شد.

کسی شاید نمی دانست در قلب سید محمد رضا چه چشمه ای می جوشد و این کتاب ها عمق وجودش را پر نمی کنند به گلپایگان و سپس خوانسار رفت تا از محضر بزرگ تریترین ها در دیار خود بهره ببرد  در مورد این سفر فرمود:

« بلوغ من در خوانسار واقع شد و یاد دارم که آن ایام سخن از رساله علمیه مرحوم سید محمد کاظم یزدی بود که تازه منتشر شده بود ».

از آنجا که روزگار هیچ گاه با عالمان بزرگ سر سازگاری نداشته ،سختی ایام بر شانه های لرزان و نحیف او فشار آورد .او می گفت :

« این دوران، زمان سختی برای من بود از یک سو پدرم را از دست داده بودم و از سوی دیگر گرانی شدید من و بستگان را تحت فشار قرار داده بود عصر جمعه مقداری نان محلی برداشته و پیاده روانه گلپایگان می شدم و در منزل خویشان می ماندم در طول هفته درس می خواندم عصر چهارشنبه دوباره به سوی « گوگد» مراجعت می کردم ».

پس از مدتی آوازه حوزه علمیه اراک که با حضور آیت الله العظمی حائری  شهرت خاصی پیدا کرده بود په گوشش رسید و بار سفر به سمت این شهر بست تا هیاهوی وجودش را در تب علم و فضیلت آرام کند مدرسه آقا سید ضیاء الدین اراک هنوز هم خاطرات سید محمد رضا را فراموش نکرده است.روزهایی را که عبا بر دوش می کشید و به دنبال اساتید سؤال می کرد و مثل چشمه می جوشید .

اواخر زمستان 1300 هـ.ش آیت الله العظمی حائری و فرزندش آیت الله شیخ مرتضی حائری به همراه آیت الله محمد تقی خوانساری به قصد زیارت حضرت معصومه علیها السلام از اراک به سمت قم حرکت کردند.

به خاطر درخواست مردم و علمای قم از آیت الله حائری ،قم مهمان بزرگان حوزه می شود تا این بار آفتاب فقاهت از مشرقی دیگر طلوع کند.سید محمد رضا نیز به دعوت استادش به قم عزیمت می کند و در مدرسه فیضیه ساکن می شود.فیضیه با آن حیاط بزرگ و حجره های کوچک امروز دل تنگ است .یادش بخیر آن روز ها که سید محمد رضا زیر نور کم رنگ ماه می نشست و درس فردا را می خواند .اشکال می کرد و دقیق تر می خواند.

چشمه ای بود و می جوشید تا آن روز که ستاره فقاهت و اجتهاد بر پیشانی او بوسه زد و از شانه های سترگش طلوع کرد.


نوشته معصومه اسماعیلی گروه حوزه علمیه