تبیان، دستیار زندگی
علوم انسانى مدام در حال تحقیر شدن است تا به نابودى برسد.كشور هم مدام دنبال فنى شدن است. همه چیز مخدوش شده و علوم انسانى فقط ناظر است .آنچه در اثر این مسائل در علوم انسانى رخ داده، پدید آمدن علوم انسانى پرخاشگر و معارض با جمهورى اسلامى است....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فاجعه علوم انسانى

تحقیقات دانشگاهی

گفت وگو با دكتر ابراهیم فیاض (جامعه شناس)

علوم انسانى مفهومى است كه معناى خود را در سده هاى اخیر به دست آورده است و اشاره به علومى دارد كه مى كوشند به نحوى خودبنیادانه بینش ها و راهكارهایى در باب وجوه مختلف، پیچیدگى هاى انسان - چه در مقام فردى و چه در مقام جمعى - ارائه نمایند. در این میان مى توان به درستى گفت كه امروز علوم انسانى، همان نقشى را بازى مى كنند كه دین در جوامع قبل از مدرن بازى مى كرد. با این حال بى شك وضع ویژه جامعه دینمدار ایران حساسیت علوم انسانى را براى ما دوچندان مى كند.

دكتر فیاض استاد جامعه شناسى در دانشگاه تهران در گفت وگویى كه در ادامه مى خوانید، نسبت به تبعات فاجعه آمیز بى اعتنایى به اهمیت و حساسیت هاى علوم انسانى در ایران شدیداً اعلام خطر كرده است.

با تشكر از این كه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، بفرمایید وضع علوم انسانى امروز در كشور ما به چه صورت است ؟

امروزه ما در ایران با فاجعه علوم انسانى روبه رو هستیم، یعنى به ? تعبیر، هم نوعى فاجعه علوم انسانى و هم علوم انسانى فاجعه آمیز. اما چرا علوم انسانى دچار فاجعه است به یك معنا علوم انسانى را اگر علوم انسانى اى بیابیم كه از مغرب وارد شده، خواهیم دید كه این واردات نیز خود دچار مشكل و مسائل زیادى بوده و هست. یعنى واردات این علوم به شكلى بسیار سطحى و پیش پا افتاده صورت گرفته و این مسأله هنوز هم ادامه دارد. اگر دقیق بررسى كنیم، مى بینیم كه كتاب هاى دست اول كلاسیك به ندرت ترجمه شده اند، اما كتاب هاى دست دوم و سوم و شرح ها ترجمه مى شوند و این خود یك انحراف علمى بسیار عظیم است.

این وضع در نمایشگاه بین المللى كتاب هم كه بودجه عظیمى خرج آن مى شود، قابل مشاهده است. در بحث از ورود علم از غرب، باید اضافه كنم كه نگاه به غرب از ابتدا یك نگاه اشتباه بود. چرا كه این نگاه از همان دوره پیش از مشروطه تاكنون یك نگاه تكنیكى و فنى بوده است. دانشجویانى كه از همان دوره هاى اول به غرب اعزام مى شدند، براى آموختن تكنیك و فن مى رفتند و نخستین ایده تأسیس دانشگاه به معناى غربى آن نیز دارالفنون را ایجاد كرد و به معناى دیگر همواره «پلى تكنیك» مدنظر بوده است. بنابراین ما همواره نگاهى فنى به غرب داشته ایم و با معرفتى سطحى دیدگاه سخت افزارى غرب را اقتباس كرده ایم و نگرش نرم افزارى را رها كرده ایم. در واقع ورود علوم انسانى ما از همان ابتدا نیز دچار مشكل بوده است. یك نگاه تاریخى ـ ساختارى نشان مى دهد كه ساختار آموزش عالى ما همواره خالى از حضور افرادى بوده كه دیدگاه علوم انسانى داشته باشند. یعنى رؤساى دانشگاه تهران، وزراى آموزش عالى، معاونت هاى آموزشى اكثراً فارغ التحصیل رشته هاى غیر علوم انسانى بوده اند و این بدان معناست كه درك درستى از علوم انسانى وجود ندارد.

امروز علوم انسانى، همان نقشى را بازى مى كنند كه دین در جوامع  قبل از  دوره مدرن بازى مى كرد.

براى مواجهه با این مشكل چه باید كرد؟

در اینجا ? نكته مطرح است، ما باید به2 سؤال پاسخ دهیم. سؤال اول این كه علوم انسانى چیست به طور خلاصه دانشى است كه مربوط به انسان است و كلیت انسان را، در تمام ابعاد زندگى و مسائلش، بررسى مى كند. سؤال بعدى این كه چارچوب زندگى انسانى در ایران چگونه است چارچوب زندگى انسان ایرانى، چارچوب خاصى است و مسائل خودش را دارد و ما نمى توانیم ترجمه هاى دست دوم و سوم را بیاوریم و با استفاده از آنها بخواهیم مسائل ایرانى را حل كنیم. ما اول باید زندگى ایرانى را بفهمیم و بعد علوم انسانى را.

در واقع ما باید بتوانیم به طور وسیعى در این حوزه بنویسیم و بومى سازى كنیم و الگوى ما مى تواند كشور هند باشد. هندى ها خودشان مى نویسند و ترجمه در هند اصلاً مفهومى ندارد. آنها در حوزه هاى خودشان متخصص دارند و مسائل خودشان را مى شناسند. ما در واقع حتى در حوزه تكنیك هم هنوز نتوانسته ایم به خلق و آفرینش دست پیدا كنیم، ما همواره بازتولید كرده ایم و همیشه به داشته هاى خود یك نگاه درجه دوم داشته ایم. مثلاً بحث هانرى كوربن را بازتولید كرده ایم، اما به علامه طباطبایى و ملاصدرا و... نگاه درجه دوم داشته ایم و این آفت علوم انسانى ماست.

ما اول باید زندگى ایرانى را بفهمیم و بعد علوم انسانى را.

راهكارهاى بومى سازى در كشور چیست ؟

مرحله اول فهم زندگى اجتماعى ایرانى به مفهوم تمام آن است. علوم اجتماعى در همه عرصه هاى زندگى مردم ما وجود دارد، ولى پنهان است و خودآگاه نشده است. مردم ما اكنون با علوم اجتماعى پنهان زندگى مى كنند، مثلاً حافظ براى عامه مردم خودآگاه نشده، اما فال حافظ مى گیرند، شعرش را حفظ مى كنند و دیوانش را به هم هدیه مى دهند، بنابراین پشت زندگى مردم ما نوعى علوم انسانى و اجتماعى پنهان است كه علوم انسانى دانشگاهى و كلاسیك آن را درك نمى كند. بنابراین در درازمدت دانشگاه ها یك راه مى رود و زندگى انسان جامعه ما یك راه دیگر و فاصله میان علوم انسانى و زندگى اجتماعى روز به روز بیشتر مى شود.

مرحله دوم پركردن شكاف میان نرم افزار و سخت افزار است یعنى حوزه هایى كه زندگى اجتماعى را باز تولید مى كند بشناسیم و آن را محدود به علوم جدید و علوم قدیم نكنیم و میان آنها شكاف نیندازیم، فن و تكنولوژى باید همراه با فرهنگ باشد و گرنه به عنوان مثال همین وضع كه در بخش حمل و نقل و رانندگى مى بینیم و در سایر موارد هم دیده مى شود، روز به روز تشدید خواهد شد. بنابراین بستر مناسبى باید براى ورود تكنولوژى و فن مهیا شود كه فقط از عهده علوم انسانى برمى آید.

مرحله سوم آشتى و یگانگى میان مراكزى است كه داعیه دار علوم انسانى هستند. امروزه در كشور ما دانشگاه ها خود را متولى علم مدرن مى دانند و حوزه ها را سنتى قلمداد مى كنند و حوزه ها هم به نحو دیگرى خود را برتر از دانشگاه ها مى بینند، در حالى كه هر 2  عهده دار یك وظیفه هستند، اما با هم تركیب نمى شوند و كار یكدیگر را تكمیل نمى كنند در واقع هر كدام به راه خودشان مى روند.

دانشگاه محدود به تدریس آثار ماركس و وبر و هگل و... است و از غزالى و ملاصدرا و فارابى در آن خبرى نیست و اگر هم باشد محدود به 2 واحد در میان متفكران مسلمان است كه آن هم اغلب استادانى كه رتبه بالا دارند، در شأن خود نمى بینند كه آنها را تدریس كنند.

آیا واقعاً شیخ بهایى، ناصرخسرو و... جزو علوم انسانى ما نیستند من البته وضع حوزه را هم درست قلمداد نمى كنم. اینها هر 2  راه اشتباه مى روند. به محض این كه حرف از وحدت حوزه و دانشگاه مى شود، تفكر به سمت این مى رود كه یا دانشگاه باید حوزوى شود یا حوزه باید دانشگاهى شود و اینجاست كه سر و صدا بلند مى شود. واقعاً هر دوى اینها باید بدون این كه ماهیتاً تبدیل به دیگرى شوند به هم نزدیك شوند. در حوزه هم متون علمى انسانى بازتولید نمى شوند. در دانشگاه هم وضع به همین شكل است.

وضع اسفناك امروز این است كه این 2 مركز از هم فاصله گرفته اند. دانشگاه از گذشته خبر ندارد و مدام در پى مسائل روز است و حوزه از مسائل روز فاصله مى گیرد و فقط غزالى و ملاصدرا مى خواند. این 2 گاهى به هم اتهام هم مى زنند یعنى متون دانشگاهى بر چسب كفرآمیز بودن را از سوى حوزه مى گیرد و متون حوزوى برچسب عقب مانده و پیش پا افتاده بودن را از سوى دانشگاه.

مرحله چهارم رسیدن به خودباورى است. ما فقط وقتى به دانشمندان خودمان بها مى دهیم كه از سوى غربى ها به آنها توجه شود. مثلاً تا وقتى كه فرانسوى ها حرفى از ابن خلدون نزدند ما هم مطرح نمى كردیم. یا اگر زمانى ادوارد براون در رابطه با ادبیات فارسى كار نكرده بود، بحث ادبیات فارسى در دانشگاه تهران راه نمى افتاد. ما باید خودمان را باور كنیم و نباید منتظر باشیم كه یك غربى چیزى را بگوید و ما تقلید كنیم.

تقاضا براى علوم انسانى در كشور زیاد است و عرضه هم بالاست. زندگى اجتماعى ما تقاضاى علوم انسانى را دارد. عرضه در حوزه دانشگاه دچار اشكال است و متأسفانه تحصیل كرده هاى رشته هاى فنى فرصت طلبى مى كنند و مشغول نابود كردن علوم انسانى در ایران هستند و این كار از طریق ایجاد سیستم هاى امروزى در دانشگاه صورت مى گیرد. اما بحث مهم این است كه اگر علوم انسانى در یك كشور فقیر شود، زندگى اجتماعى و انسانى ما فقیر خواهد شد و ما دچار بحران مى شویم. این مسأله باید از طریق سازمان یافتگى اصلاح شود. پیشنهادى كه در این زمینه دارم این است كه واقعاً باید حوزه هاى علوم انسانى و علوم فنى از هم جدا شوند. وزارتخانه هاى آنها هم جدا شوند. 2 تا وزیر، 2 تا شوراى سیاست گذارى و... داشته باشند یا حداقل معاونت هاى جداگانه براى آنها ایجاد شود. دولت هم باید تكلیف علوم انسانى را مشخص كند. یعنى باید بداند كه از علوم انسانى چه مى خواهد آیا علوم انسانى یك مصرف كننده است كه فقط باید سرگرم و منفعل باشد چرا باید كار علوم انسانى را در جامعه امروز فنى ها و پزشك ها انجام بدهند روزبه روز ما با انحطاط علوم انسانى مواجهیم. در حوزه تخصص و برنامه ریزى و سیاست گذارى باید كارى صورت بگیرد.

وضع اسفناك امروز این است كه  حوزه و دانشگاه از هم فاصله گرفته اند. دانشگاه از گذشته خبر ندارد و مدام در پى مسائل روز است و حوزه از مسائل روز فاصله مى گیرد و فقط غزالى و ملاصدرا مى خواند.

تحلیل شما در واقع داراى نگرش از بالا به پائین است كه از بالا یك دستى هست كه تا به حال نخواسته این كار انجام شود؟ آیا فكر نمى كنید خود علوم انسانى هم در این قضیه مقصر است ؟

علوم انسانى در ساختار جامعه ما و با ساختار جامعه به وجود نیامده و رشد نكرده و از همان ابتدا فاقد نقش تاریخى بوده است. نقش تاریخى از همان ابتدا با دارالفنون ساخته شده و علوم انسانى در آن نقشى نداشته است.

مدیریت همیشه با فنى ها بوده و هنوز هم هست. آخرین چیزى كه فنى ها تحویل دادند همین قضیه ISI بود. ISI یك بحث مفصل دارد.

نكته اولش این است كه چارچوب معرفتى علوم تجربى را بر علوم انسانى تحمیل مى كند. چون در آنجا ما بحث علم

(science) را داریم. در همان دوره اى كه بحث ISI مطرح شد اسم آموزش عالى هم به وزارت علوم، تحقیقات و فناورى تغییر كرد. یعنى علوم انسانى در آن محو شد. این ساختار فاقد علوم انسانى است. علوم انسانى مدام در حال تحقیر شدن است تا به نابودى برسد. كشور هم مدام دنبال فنى شدن است. همه چیز مخدوش شده و علوم انسانى فقط ناظر است. مشكل جامعه را علوم انسانى حل نمى كند. دانشگاه ها در زمینه علوم انسانى متولى تصمیم گیرى براى مسائل اخلاقى جامعه نیستند. بلكه نیروى انتظامى متولى این قضیه است.

نكته دومى كه درباره ISI وجود دارد، پذیرش یك معرفت خاص جهانى نسبت به همه حوزه هاى معرفتى موجود است. ISI براى حوزه آنگلوساكسون هاست یعنى عملاً این كار جهانى سازى معرفتى جهان است، یعنى دانشگاه هاى برجسته آنگلوساكسون ها مراكز دانشگاهى مى شوند و دانشگاه هاى ما تبدیل به مؤسسات تحقیقاتى حاشیه اى براى آن دانشگاه ها.

نكته ای كه درباره ISI وجود دارد، پذیرش یك معرفت خاص جهانى نسبت به همه حوزه هاى معرفتى موجود است. ISI براى حوزه آنگلوساكسون هاست یعنى عملاً این كار جهانى سازى معرفتى جهان است، یعنى دانشگاه هاى برجسته آنگلوساكسون ها مراكز دانشگاهى مى شوند و دانشگاه هاى ما تبدیل به مؤسسات تحقیقاتى حاشیه اى براى آن دانشگاه ها.

بنابراین هركس قوى شد و توانست خود را مطرح كند باید به مركز برود و لزومى ندارد كه در حاشیه بماند. مثل همین وضعیتى كه امروزه در مورد دانشگاه هاى تهران و دانشگاه هاى شهرستان ها هست به عبارت دیگر تئورى اى كه پشت ISI وجود دارد، جهانى سازى معرفتى است. بنابراین یك مسیر یك طرفه به وجود آمده كه ما به راحتى اطلاعات مى دهیم، اما از آن طرف چیزى دریافت نمى كنیم. بنابراین دانشگاه هاى ما هم در سال هاى آتى از سوى آنها مكیده خواهد شد. چرخه معرفتى نابود مى شود و دانشگاه ها پوك. هر استادى كه بخواهد پیشرفت كند باید از طریق ISI باشد و رقابت میان دانشگاه ها بر سر قضیه ISI كه فاقد حلقه معرفتى است، صورت مى گیرد. این یعنى تخریب دانشگاه ها، ما تبدیل به آژانس هاى مطالعاتى مى شویم و تولید علم، كتاب و جزوه درسى رها مى شود و اساتید از صبح تا عصر پشت كامپیوتر ها مى نشینند و دنبال سمینار مى گردند كه مقاله بفرستند.

در حوزه فنى هم همین مسأله است. چون ماتولید نداریم، كپى بردارى داریم. ما ?? سال است كه دانشگاه داریم اما مكتب ایرانى نداریم. چون مدام وابسته بوده ایم و كپى كرده ایم. تا چند سال دیگر همین كپى بردارى را هم نخواهیم داشت.

تئورى اى كه پشت ISI وجود دارد، جهانى سازى معرفتى است. بنابراین یك مسیر یك طرفه به وجود آمده كه ما به راحتى اطلاعات مى دهیم، اما از آن طرف چیزى دریافت نمى كنیم. بنابراین دانشگاه هاى ما هم در سال هاى آتى از سوى آنها مكیده خواهد شد. چرخه معرفتى نابود مى شود و دانشگاه ها پوك.

 آقاى دكتر، اراده اى كه پشت ISI هست، اراده اى فنى است و اغلب شما و سایر علوم انسانى ها حملات تندى به آن كرده اید به نظر شما چرا متولیان این امر نظیر شوراى عالى انقلاب فرهنگى بحث ISI را با مصوبه یا مطالعه اى به چالش نمى كشند و با آن مخالفت نمى كنند؟

چون رئیس آن هم فنى است. خود شوراى انقلاب فرهنگى در این قضیه دچار اختلال در قضاوت شده است. وقتى هم پیشنهاد مى شود در این هیأت ها از علوم انسانى هم كسانى شركت داشته باشند، از رشته هاى تكنیكى علوم انسانى نظیر اقتصاد و مدیریت افرادى را انتخاب مى كنند و نه از علوم انسانى فكرى .

بعد از انقلاب اتفاقى كه افتاد این بود كه در حوزه علوم انسانى عده اى به علت این كه گفته مى شد، دنباله رو علوم انسانى غربى هستند، تسویه شدند و عده اى هم رفتند غرب، عده اى هم كه پیر بودند و از دنیا رفتند. باید دید چه كسانى جاى این ها را گرفتند. عده اى كه اواخر دوره شاهنشاهى براى ادامه تحصیل به غرب رفتند، اغلب رشته هاى فنى خواندند. همه هم متدین بودند، امّا وقتى برگشتند آمریكایى فكر مى كردند و فرهنگ آنگلوساكسون را جا انداختند. در شوروى هم سخت افزار مقدم بر نرم افزار تلقى مى شد. سر علوم انسانى ما هم همین بلا خواهد آمد و از درون خواهد پاشید.

در واقع این یك مشكل امنیتى است و به امنیت ملى ما بر مى گردد. ما با این سابقه تاریخى، فقر نظریه هاى علوم انسانى داریم و سیاستگذارى هاى اقوام و مردم شناسى ما را كه الآن بایدعلوم انسانى انجام بدهد، فنى ها انجام مى دهند. این یعنى تلاشى و مشكل براى منافع ملى.

آنچه در اثر این مسائل در علوم انسانى رخ داده، پدید آمدن علوم انسانى پرخاشگر معارض با جمهورى اسلامى است.

آنچه در اثر این مسائل در علوم انسانى رخ داده، پدید آمدن علوم انسانى پرخاشگر معارض با جمهورى اسلامى است در برابر علوم انسانى اى كه ناظر بر جامعه ایرانى و زندگى ایرانى با شد و اگر نجنبیم با قیمانده علوم انسانى را نیز تحت تأثیر فارغ التحصیلان رشته هاى فنى از دست خواهیم داد.

منبع: روزنامه ایران