تبیان، دستیار زندگی
میـان هـلهـله گـم کـرده ام صدایت را و بــاد بـرده از ایـن دشـت ردّ پایت را برای اینکه به من جات را نشان بدهی به زور سعـی نکن بشنوم صدایت را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

میان هلهله

محرم

میـان هـلهـله گـم کـرده ام صدایت را

و بــاد بـرده از ایـن دشـت ردّ پایت را

برای اینکه به من جات را نشان بدهی

به زور سعـی نکن بشنوم صدایت را

که رقص آنهمه شمشیرهای خون آلود

در آن مـیانه نـشان می دهند جایت را

علی بخاطر من چـشـم هات را واکـن

مگـر بــمـیـرم و باور کنم عزایت را

دلـم شـبـیه وجـود تـو پاره پاره شده

گرفـته سرخی خون روی باصفایت را

تـمـام  زخـمـی و پـیش پـدر نمی نالی

بنازم ایـنهـمه خودداری و حیایت را

خـدا مگـر به من آغوش چند تا بدهد

که تا بـغـل بکـنم تکه تکه هایت را

چـقــدر تـلخ و غـریـبانه تجربه کردم

به محـض دیدن تـو درد بـینهایت را

علی اصغر ذاکری

گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.