تبیان، دستیار زندگی
وقتی كه آمدی به برم نور دیده ام گفتم كه بازهم نكند خواب دیده ام بابا منم شكوفه سیب سه ساله ات حالا ببین چه سرخ و سیاه و رسیده ام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وقتی که آمدی به برم

امام حسین، محرم

وقتی كه آمدی به برم نور دیده ام

گفتم كه بازهم نكند خواب دیده ام

بابا منم شكوفه سیب سه ساله ات

حالا ببین چه سرخ و سیاه و رسیده ام

خیلی میان راه اذیت شدم ولی

رنج سفر به شوق وصالت كشیده ام

تنها به شوقت این همه محنت كشیده ام

اینرا بدان كه بین تو و تازیانه ها

نام تو را به قیمت سیلی خریده ام

در بین این مسیر پر از غصه بارها

از آسمان ناقه چو باران چكیده ام

پایم سرم تمام تنم درد می كند

از بس كه زجر در دل صحرا كشیده ام

كم سو شده دو چشم من از ضربه های او

حتی به زور صوت رسا را شنیده ام

از راه رفتنم تعجب نكن كه من

طعم بد شكستن پهلو چشیده ام

پاهای من همه پر تاول شده ببین

خیلی به روی خار بیابان دویده ام

چادر ز عمه قرض گرفتم كه زیر آن

پنهان كنم ز روی تو گوش دریده ام

بشنو تمام خواهش این پیر كودكت

من را ببر كه جان تو دیگر بریده ام

عمه كه پاسخی به سؤالم نمی دهد

آیا شبیه مادر قامت خمیده ام؟

پاهای من همه پر تاول شده ز بس

از ترس او میان بیابان دویده ام

محمد بیابانی

گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.