تبیان، دستیار زندگی
با آنکه یقین دارند در این عملیات تعدادی به دیدار حق می شتابند، من خودم شاهد بودم شب عملیات عطر می زدند به همدیگر و روی همدیگر را می بوسیدند و یکدیگر را در آغوش می کشیدند و خیلی خوشحال بودند از انجام عملیات
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مصاحبه ای از سال 1362

مصاحبه ای با سردار شهید حاج احمد عبدالهی

در ابتدا خودتان را معرفی کنید ؟

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدنا الله

من احمد عبداللهی معاون گروهان شهید بهشتی از گردان حسین بن علی

شغل شما چی است ؟

کارمند مخابرات استان کرمان هستم .

سن تان ؟

28 سال

عملیات کربلای4

از چه شهرستانی اعزام شدید ؟

از شهرستان کرمان

از چه تاریخی عضو بسیج شدید ؟

تقریبا 3 سال است.

هدف شما از عضویت در بسیج چه بود ؟

برای اینکه ندای جمهوری اسلامی را به گوش مستضعفین جهان برسانیم و استکبار جهانی این جنگ تحمیلی را بر ما تحمیل کرد لازم بود که تا آن جایی که در توانم هست پاسخگوی ندای مظلومانه اباعبدالله باشم که ندای هل من ناصر ینصرنی را سرداد. لازم بود به اندازه ای که می توانم در بسیج شرکت کنم و در جبهه های جنگ حداقل نقشی که اسلام بر عهده من گذاشته ایفا کنم.

چه دوره هایی تا حالا دیدی؟

دوره های آموزشی را در شهرستان کرمان البته به صورت محدود در پایگاه شهید بهشتی دیدم .

کیفیتش چه طور بود ؟

کیفیت ، تقریباً خوب بود اما نه در حد مطلوب که قدرت رزمی ما را بتواند بالا ببرد به صورت دلخواه

مدتش چه قدر بود ؟

حدود 15 روز بود.

در منطقه عملیاتی هم آموزش دیدید ؟

یک دوره های فشرده در مناطق جنگی دیدیم.

قبل از عملیات ؟

بله قبل از عملیات .

تا به حال چند بار جبهه آمدید ؟

5 و 4 دفعه ای می شود

در کدام مناطق عملیاتی بودید ؟

در غرب و پیرانشهر در مقابله  با ضد انقلاب و در عملیات طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس نیز حضور داشتم.

از چه تاریخی به جبهه اعزام شدید ؟

11 دی ماه 62

قبل از شروع عملیات در کجا بودید ؟

کامیاران بودم.

وضع آن جا از نظر برنامه ریزی رزمی چگونه بود؟

از نظر تبلیغات ضعف دیده می شد. باید تبلیغات بیشتر کار شود. برادران بسیج نیاز زیادی دارند به تبلیغات و باید بیشتر ساخته شوند، اکثر آنها از روی نا آگاهی مرتکب اشتباهات و خطاهایی می شوند. در رابطه با تدارکات باید عرض کنم که چه بینش هایی دارند، مسئولین بیشتر در خدمت شکم بچه ها بودند تا اندیشه آنها . حتی بچه ها گفتند به ما جیره 2 نفر را یک نفر حساب می کنند. نگرانی زیادی داشتیم و خیلی از این مسائل رنج می بردیم که این همه اسراف و این همه تبذیر بشود و این باعث می شود رزمنده دیگه آن توان و تاب را نداشته باشد که بتواند با دشمن بجنگد.

با آنکه یقین دارند در این عملیات تعدادی به دیدار حق می شتابند، من خودم شاهد بودم شب عملیات عطر می زدند به همدیگر و روی همدیگر را می بوسیدند و یکدیگر را در آغوش می کشیدند و خیلی خوشحال بودند از انجام عملیات

به نظر شما تأثیر حضور روحانیون در بین بچه های رزمنده چگونه است؟

از آن جا که این روحانیون پیش گامان نهضت اسلام هستند بیشتر روی خطاب مردم هستند از این جهت مردم این انتظار را دارند در کنار شعارها و سخنرانی ها، خودشان در جبهه ها شرکت کنند تا ثابت شود که روحانیت نه تنها صحبت می کند، سخنرانی و نطق می کند، بلکه خودش هم در جبهه شرکت می کند و از این ها گذشته ، روحانیت می تواند یک قوت قلبی باشد برای نیروهای بسیجی و سپاه در جبهه های جنگ ما. خوشبختانه شاهد بودیم روحانیون بزرگواری در جبهه ها دلیرانه شرکت کردند و شهید و مجروح شدند .

چه نکات آموزنده و سازنده ای در این مسائل مشاهده کردید  از روحانیت؟

اینکه بدون ترس از دشمن می رفتند بیرون و در جاهای خطرناک پیشروی می کردند، حتی در تدارکات خدمت می کردند و خیلی از موارد دیگر.

چه مدت قبل از عملیات فهمیدید قرار است عملیات شود ؟

تقریباً تاریخ دقیق عملیات مشخص نشده بود. فکر کنم مسئولین این هوشیاری را به خرج دادند. دقیقاً تاریخ مشخصی به ما نگفتند. ما را در جریان نگذاشتند که کی و چه ساعتی عملیات هست .

ما فقط به منطقه اعزام شدیم. از روزی که ما را به منطقه مهران آوردند احتمال می دادیم امروز فردا عملیات باشد،اما برایمان مشخص نشد چه تاریخی عملیات می شود. فکر کنم بسیار کار خوبی بود. چون که ستون پنجم مخصوصاً در منطقه کردستان فعالیت بسیاری دارد و اگر فرماندهان هوشیاری از خودشان نشان ندهند خواه ناخواه درز پیدا می کند و عملیات لو می رود .

در عملیات مسئولیت شما چی بود ؟

معاون گروهان بودم.

شما دقیقاً حرکت خود را قبل از عملیات از اردوگاه ساعت چند آغاز کردید؟

دقیقاً ساعت 7 شب

خوب با چه وسیله ای ؟

با کامیون

تا کجا رفتید ؟

تا جبهه، تا تپه های شهدا را با کامیون رفتیم

چه مدت پیاده روی کردید از آن جا که پیاده شدید ؟

پیاده روی ما حدود 3 ساعت طول کشید.

ساعت شروع پیاده روی به منطقه دشمن ساعت چند بود ؟

ساعت 1 تقریباً.

خاطراتی اگر از نیروهای هم رزم قبل از شروع درگیری، از روحیات بچه ها دارید،ذکر کنید ؟

نیروهای بسیج یکی از خاصیت ها و ویژگی هاشون اینه که خیلی به عملیات عشق می ورزند تا اسم عملیات می شود در پوست خود نمی گنجند. خوب ما این را خودمان لمس کردیم که صحبت عملیات که پیش می آید آنها دیگه از خوشحالی نمی دانند چه بکنند و با آنکه یقین دارند در این عملیات تعدادی به دیدار حق می شتابند، من خودم شاهد بودم شب عملیات عطر می زدند به همدیگر و روی همدیگر را می بوسیدند و یکدیگر را در آغوش می کشیدند و خیلی خوشحال بودند از انجام عملیات.

در طول مسیر حرکت تا رسیدن به مواضع، چه اتفاقاتی افتاد؟

ما از آن لحظه ای که از کامیون ها پیاده شدیم یک مقدار سردرگم بودیم. نمی دانم ناشی از چی بود. عدم شناسایی منطقه  به  خوبی دیده می شد و به همین جهت بود مقدار زیادی از نیروهای ما بی جهت پیاده روی می کردند و همین بچه ها را تقریباً خسته کرده بود. نیروهای ما می رفتند در منطقه و بعد بر می گشتند از یک نقطه دیگر شروع به پیش روی و پیاده روی به سوی دشمن می کردند ، این بزرگترین نکته ای بود که مشاهده می شد .

خوب موانع و استحکامات دشمن چگونه بود؟

به استحکاماتی برنخوردیم. در طول این عملیات گروهان ما تقریباً ، کار پدافندی داشت، بعد از اینکه نیروها منطقه دشمن را می گرفتند مناطق فتح شده را به ما می دادند و ما باید آن مناطق را حفظ می کردیم.

 مأموریتی که گروهان شما داشت چه بود؟

مأموریتی که به گروهان ما دادند پشتیبانی از نیروهای خط شکن بود. این مأموریت می شه گفت به حمدالله موفق بود. گروهان ما توانست بعد از اینکه مناطق آزاد شده را به ما سپردند، پدافند کنیم، اما یک نکته که این جا باید عرض کنم، این که نیروهای ما زود خسته می شدند و زود توقع داشتند گروهان عوض شود و نیروهای تازه نفس را به جای گروهان ما بیاورند، این بزرگترین ضعفی است در برخی از نیروها که  احتمالاً باعث ضعف روحیه بچه های دیگر می شود و این باعث می شود نیروهای ثابتی که از دل و جان می خواهند بجنگند برای حفظ اسلام و حتی پدافند کنند به ضعف کشیده شوند. و من به عنوان مسلمان لازم است عرض بکنم که متأسفانه روی این مسئله کار نمی شود که بایستی افرادی به جبهه بیایند که واقعاً شناخته شده باشند و برای حفظ اسلام فقط آمده باشند و هیچ انگیزه دیگری  نداشته باشند که خدایی نکرده برای راحت طلبی نیامده باشند و بعضی مسائل دیگر ، ضعف دیگر ی که دیده می شد در این بچه ها ، مسائل عقیدتی بود. بعضی ها اصلاً آگاهی نداشتند و آمده اند جبهه ، این ها نمی توانند با هم تطبیق داشته باشند.

در ضربه زدن به دشمن و میزان مقاومت نیروهای ما به چه شکل بود ؟

آن چه که مسلم است امدادهای غیبی خداوند را ما به چشم می دیدیم ما اگر بخواهیم ضعف های خودمان را توجیه کنیم و مورد بررسی قرار دهیم متأسفانه خوب از ضعف برخورداریم و ما به چشم خودمان می دیدیم که دشمن از آن چنان ضعفی برخوردار بود که تپه ها را یکی یکی پشت سر می گذاشت و با 2 تا آر پی جی و تیربار این ها چه قدر وحشت می کردند و مواضع خودشان را رها می کردند و می رفتند. امدادهای غیبی را ما سهیم می دانیم در پیروزی نیروهای اسلام و همان مصداق آیه "ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رما". ما هیچ پیروزی از خودمان نداشتیم هر چه داشتیم از امدادهای خداوند تبارکت تعالی بود و این پیروزی هایی که تا به حال در والفجر 4 داشتیم همه لطف و عنایت خداوند بود.

خاطرات خودتان را از چگونگی جنگیدن و زخمی شدن و شهید شدن هم رزمانتان بیان کنید.

یکی از بزرگترین خاطرات من شهادت یکی از بهترین برادرانم از همکارانم در مخابرات کرمان ، شهید قطبی نژاد که سنبل یک انسان مسلمان و یک انسان کامل که وزنه بزرگی بود در مخابرات شهرستان کرمان، انسان خود ساخته و با اخلاصی که عاشقانه آمد در این عملیات شرکت کرد. از بچه های دیگه شنیدم که خیلی روحیه می داد به بچه ها در شب درگیری. در روز بعد از درگیری که تپه ها را بچه های ما فتح کرده بودند و مشغول پدافند بودند بچه ها می گفتند که مرتب ایشون به این طرف و آن طرف، تمام جاها سر می زد و بچه ها را تشویق می کرد به ادامه عملیات و مقاومت و ایشون که بی سیم چی گردان بود با این حال فقط به این اکتفاء نمی کرد و در هر جا می توانست کار می کرد. به خیلی ها گفته بود می خوام سرباز خوبی باشم برای اسلام هر کاری بهم گفتند انجام می دهم. او رفت پیش معبود و ما را گذاشت با یک مسئولیت بسیار سنگین. بزرگترین خاطره ای که من از این جنگ دارم از این عملیات والفجر 4 همین ضایعه ی از دست دادن شهدایی چون ایشان است که بار مسئولیت ما را سنگین تر می کند و ما را ندا می دهد که رهرو راه پر افتخار آنها باشیم این نکته ای است که من افتخار می کنم در طول این عملیات والفجر 4 به همراه خودم داشته باشم و هر جا برسم بازگو می کنم .

نیروهایی که در جبهه حضور دارند از نظر کیفی چگونه اند؟

اگر بخواهیم این برادران رزمنده را تقسیم بندی کنیم می توانیم به 2 گروه تقسیم کنیم. یک تعدادی که خب متأسفانه بدون خط و مشی آمدند آنها را ما به چشم خود دیدیم اما از این ها  بگذریم یک سری نیروهای ثابت هم داریم که این ها با آن چنان روحیه ای آمده اند به  جبهه که قابل وصف نیست. ایام  مصادف بود با ایام تاسوعا و عاشورای حسینی، آن ها آن چنان زیارت عاشورا می خواندند و گریه می کردند و آن آیه طلب شهادت در راه خدا را می خواندند و خالصانه می خواستند که در راه او شهید شوند. همان ها باز ما دیدیم که وقتی وارد عملیات شدند به خوبی این را ثابت کردند که نه تنها شعار نمی دادند بلکه این را واقعاً ثابت کردند که عاشق شهادت اند و ما شاهد شهادت این برادران بودیم که آن شهد شیرین شهادت را نوشیدند و به این افتخار بزرگ نایل آمدند.

در این عملیات شکل سنگرها و مواضع نیروهای دشمن به چه صورت بود ؟

ما باید این حقیقت را بیان کنیم که دشمن تمام امکانات را در اختیارش می گذارند. استحکامات خوبی دارد، بالاتر، بهتر و محکم تر از استحکامات ما بود بعد از اینکه ما مناطق فتح شده را بازدید کردیم، دیدیم که دشمن از سنگرهای خوبی برخوردار بود.

آیا دشمن پاتک کرد ؟

خوشبختانه دشمن پاتک نتوانست بکند اما آتش زیادی می ریخت که ما را دچار وحشت کند و ما خوشبختانه برادران کوچکترین ترسی به خود راه ندادند و برادران ماندند در ارتفاعات

وضعیت تدارکات چگونه بود در حین عملیات ؟

اون منطقه عملیاتی ارتفاعات بسیار بلندی داشت از قبل مشخص نبود که این لشکر عملیات مستقیم باشد تدارکات یک مقداری دچار نواقصی شده بود به ما کمتر می رسید تدارکات با این حال برادران بسیار کمک می کردند نگذاشتند برادران به آن صورت دچار کمبود مواد غذایی شوند و این را مدیون تلاش های زیاد برادران تدارکات بودیم .

تخلیه مجروحین و شهدا به چه شکل بود ؟

تخلیه شهدا و مجروحین انصافاً خیلی خوب بود. برادران خیلی کار کردند و تا آن جا که من دیدم شهدا و مجروحین را تماماً یا تخلیه کردند.

آیا شهیدی آن جا ماند ؟

فکر نمی کنم تا آن جایی که یادم است تمام شهدا تخلیه شدند.

فرمانده تا چه حد کارایی داشت ؟

فرمانده گروهان فرد مخلص و با ایمان. و از برادران شجاع و نترس بود و در عملیات مجروح شد و الان در بین ما نیست نقش فعال و خوبی داشت .

نقاط ضعف و قوت عملیات را بازگو کنید ؟

نقاط قوت ما همان ایمان به راهمان و راه خدا و حق که  بزرگترین نقطه قوت ما است که با این ایمان قوی هیچ نیروی نمی تواند با ما مقابله  کند  و ما بدون شک پیروز هستیم. این نکته قوت است. اما نقاط ضعف ما یکی همین غرورهای بی جایی است که می تواند ما را دچار شکست کند و بعد از آن تبلیغات است. به نظر من باید بیشتر در مورد مسائل عقیدتی و ایدئولوژی باید کار شود با برادران که این را یک نقطه ضعف می دانم. نقاط ضعف دیگر این است که فرماندهی به آن صورت که باید در این عملیات نقش فعال و کار آمدی داشته باشد در سطح پایین عمل کرده بود و این را نمی دانم دقیق برام مشخص نشده که سردرگمی که در عملیات برامون پیش آمده بود، پیاده روی های بی جا که بچه ها را می بردند ، بچه ها خسته می شدند .

عوامل پیروزی را در چه می دانید ؟

عوامل پیروزی ایمان به خدا و انسجام کامل، نظم و انضباط در امور از مهمترین عوامل در پیروزی هستند .

تجربیاتی که قبل از این عملیات کسب کردید چی بود ؟

من تجربه ای که کسب کردم و با برادران صحبت کردم و آن را کاملاً پذیرفتم این است که ما چطور بتوانیم مواضع دشمن را شناسایی کنیم بعد چگونه آن رافتح کنیم. ما دچار کمبودهایی بودیم از لحاظ عملیات و این تجربه برای ما کسب شد که ما چطور بتوانیم دشمن را غافلگیر کنیم و از جهات مختلف او را زیر آتش خودمان قرار بدهیم و از یک نقطه بتوانیم تک بزنیم و دشمن را نابود کنیم .

می توانید خاطره ای  از جنگ بیان کنید ؟

بزرگترین خاطره جنگ را نقش همه جانبه نیروهای مردمی می دانم. به خوبی شاهد هستیم که وقتی در مساجد مشغول  جمع آوری کمک به جنگ و جبهه هستند، این کارگران، این افراد پایین جامعه از لحاظ مادی و افراد بالا جامعه از لحاظ معنوی با همین 10 تومان ها 20 تومان های خودشان با عشق و علاقه دارند ما را به ادامه جنگ تا پیروزی نهایی تشویق می کنند و حتی از این مسئله باز می گذرند که فرزندان خودشان را نه یکی و نه 2 تا حتی چهار تا فرزند به جبهه می فرستند و شهید می دهند. این خاطره کوچکی نمی تواند باشد. بزرگترین خاطره بود.  حتی در این عملیات والفجر 4 در یکی از گردان ها یک پدر و پسری شرکت کرده بودند که پسر آن پدر شهید شد و این پدر کوچکترین غمی به دل خود راه نداد، ضعف از خودش نشان نداد. تنها یک قطره اشک در چشمان او دیدند و دیگر هیچ. حتی تعریف می کنند این پیرمرد به راحتی حتی از بچه ها بهتر در این تپه ها پیشروی می کرد و هیچ به دل خودش راه نمی داد.

منبع : ماهنامه دفاع مقدس

تنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان