تبیان، دستیار زندگی
اینها همه ناشى از تعصب مذهبى و پیروى از تمایلات كوركورانه است كه به امام چنین نسبتى را مى‏دهند وگرنه كجا عقل و وجدان آدمى چنین رویدادى را مى‏تواند تصدیق كند!...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آراء مختلف در مورد شهادت امام رضا علیه السلام

آراء مختلف در  مورد شهادت امام رضا(ع)

برخى از فرقه‏هاى اسلامى معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و به هیچوجه نمى‏توان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمى‏كند كه ماهیت ‏حاكم چه باشد، حتى اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات كند. معناى این عقیده آن است كه حاكم هر چند بی گناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرّد از وى حرام است. این مساله جزء معتقدات برخى از فرقه‏هاى اسلامى است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعرى كه خود او نیز به همین مطلب عقیده‏مند بود.

براى تایید این عقیده احادیثى هم به پیغمبر(ص) نسبت داده‏اند، ولى متوجه نبودند كه این بر خلاف نص صریح قرآن و حكم عقلى و وجدان مى‏باشد.

این اعتقاد ‏بازتاب گسترده‏اى بر اندیشه‏هاى نویسندگان، مورخان و حتى علما و فقهایشان بر جاى نهاده كه به موجب آن خود را مجبور مى‏دیدند كه لغزش ها و جنایات حكام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.

یكى از خواست هاى این حكام آن بود كه حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدى بازگو كنند. در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ كوششى فروگذار نمى‏كردند و براى اجراى اراده حاكم كه - بر حسب عقیده جبرى كه خود آنها جعل كرده بودند - اراده خداست، نهایت امكانات خود را به كار مى‏گرفتند. از این رو مى‏بینیم كه در بسیارى از كتاب هاى تاریخى نه تنها زندگى امامان ما نوشته نشده بلكه حتى نامشان هم برده نشده است.

دلیل این رویداد نه آن بود كه امامان(ع) افرادى گمنام و ناشناخته بودند یا آن كه كسى به آنها توجهى نمى‏نمود. زیرا هر چه بود مردم یا از روى دوستى و تشیع و یا از روى دشمنى و مبارزه با آنان سر و كار داشتند. با این وصف، حتى نام آنان را در بسیارى از كتب تاریخى نمى‏یابیم. در حالى كه آنها حتى از ذكر داستان هایى مربوط به آوازخوان ها، رقاصه‏ها و حتى قطاع طریق خوددارى نمى‏كردند.

اینها خیانت نسبت ‏به حقیقت‏ به شمار مى‏رود، یعنى این نویسندگان در برابر نسل هاى آینده خود مرتكب خیانت ‏شدند و امانتى را كه لازم بود به عنوان نویسنده رعایت كنند، هرگز نپاییدند.

در چنین شرایطى شیعیان اهل بیت از امكانات كمى براى ذكر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حكام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.

اكنون مى‏پرسید پس چرا خلفا آن همه علما را ارج مى‏نهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا مى‏خواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانه‏اى كه آنان در برابر اهل بیت اتخاذ كرده بودند منافات نداشت؟

پاسخ این سؤال روشن است. نخست:علت‏ سوء رفتارشان با ائمه این بود كه اولا چون مى‏دانستند كه حق حكمرانى از آن آنهاست پس مى‏كوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.

ثانیا: ائمه هرگز حكام مزبور را تایید نمى‏كردند و هیچگاه از كردارشان ابراز خشنودى نمى‏داشتند.

ثالثا: ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر براى جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار مى‏رفتند.

اما این كه چگونه علما را آن همه تشویق مى‏كردند، براى تحقق بخشیدن به هدف های سیاسى معینى بود. البته این حمایت تا حدودى رعایت مى‏شد كه زیانى براى حكومتشان در برنداشته و علم و عالم یكى از ابزار خدمت ‏به آنان مى‏بود. آنها مى‏خواستند از این مجرا هدف هاى زیر را تامین كنند:

1- دانشمندان كه طبقه آگاه جامعه را تشكیل مى‏دادند تحت مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.

2 - به دست این دانشمندان بسیارى از نقشه‏هاى خود را به شهادت تاریخ عملى سازند.

3 - خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه مى‏دادند تا بدین وسیله جلب اطمینان بیشترى كنند و طرد اهل بیت ‏با استقبال از علما به نحوى جبران مى‏شد.

4 - تشویق علما وسیله‏اى براى پوشاندن چهره ائمه و به فراموشى سپردن یاد آنها بود.

پس مقام علم و عالم در حدود همین هدف ها براى خلفا محترم بود. وگرنه هر بار كه از سوى شخصیتى احساس خطر مى‏كردند در رهایى از چنگش به هر وسیله ممكن دست مى‏یازیدند.

احمد امین درباره منصور مى‏نویسد:« معتزلیان را هر بار كه لازم مى‏دید فرا مى‏خواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت مى‏كرد، البته این تا وقتى بود كه آنان برخوردى با سلطه‏اش پیدا نمى‏كردند، وگرنه دستگاه كیفرى علیه‏شان به كار مى‏افتاد.»

آرى، همین منصور بود كه «ابوحنیفه‏» را مسموم كرد و بر امام صادق كه از بیعت ‏با محمد بن عبدالله علوى سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسیار تنگ مى‏گرفت.

بهرحال، اكنون برگردیم و كلام خود را از آنجا دنبال كنیم كه گفتیم حكام بسیار مى‏كوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و یا آن كه بگونه نادرستى آنها را به مردم عرضه مى‏كردند و در این باره از كسانى كه عنوان «دانشمند» داشتند نیز كمك مى‏گرفتند.

بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، یافعى و ابن خلكان از آن دسته از دانشمندانى بودند كه به حقیقت و تاریخ خیانت كردند و در نگارش وقایع انصاف و بی طرفى لازم را نداشتند.

مثلا یكى از موارد لغزش اینان كه به وضوح حاكى از تعصب آنان و اطاعت كوركورانه‏شان از حكام است مطلبى است كه درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) نوشته‏اند. طبق نوشته ایشان امام انگور خورد و آنقدر زیاد خورد كه به مرگش منتهى گردید.

ظاهرا ابن خلدون هم كه شخصى اموى مشرب بود مى‏خواسته از اینان پیروى كند كه در تاریخ خود چنین آورده: «چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگورى كه خورده بود به طور ناگهانى در گذشت... »

به راستى كه این حرف ها عجیب است. آخر چگونه انسان مى‏تواند چنان پرخورى را درباره یك آدم معمولى بپذیرد تا چه رسد به امامى كه همه به دانش، حكمت، زهد و پارسائیش اعتراف داشتند.

آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پندارى مى‏دهد كه شخصى عاقل و حكیم همچون امام با پرخورى دست‏ به خودكشى زده باشد؟

آیا كسى در طول زندگى امام به یاد دارد كه وى شخصى پرخور و شكم ‏پرست ‏بوده باشد؟ یا بر عكس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حكمت، هرگز به انسان اجازه نمى‏دهد تا بدان حد شكم خود را انباشته از خوردنى كند.

اینها همه ناشى از تعصب مذهبى و پیروى از تمایلات كوركورانه است كه به امام چنین نسبتى را مى‏دهند وگرنه كجا عقل و وجدان آدمى چنین رویدادى را مى‏تواند تصدیق كند!


تنظیم برای تبیان: سمانه دولت آبادی