تبیان، دستیار زندگی
دانشجو آینده ساز است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

راز ماندگاری جنبش دانشجویی چیست؟

بخش سیاسی- 16 آذر 1332 نیکسون به تهران وارد می شود فریاد استکبار ستیزی دانشجویان کاخ سفید را به لرزه در می آورد زاهدی برای نشان دادن توان ایجاد امنیت سرمایه گذاران امریکایی و انگلیسی در استحصال نفت دستور شلیک می دهد .

در دانشکده فنی سه آذرخش به نام های شریعت رضوی، قندچی و بزرگ نیا سینه شب را می شکافند و جاودانه تاریخ ایران زمین می شوند

دانشجو

راز ماندگاری جنبش دانشجویی در ایران زمین را باید در ویژگی تولد و حرکتش جست و جو کرد; ویژگی ای که پس از انقلاب در قالب حرکت ها و موضع گیری های خردمندانه و آگاهانه خود را به منصه ظهور رساند .

تولد این حرکت در یکی از سیاه ترین اعصار تاریخ ایران زمین نوید حرکتی روشنی بخش به سوی نور و رستگاری بود . این حرکت با مطالعه آغاز شد و با بیداری به بالندگی رسید .

دانشجوی مسلمان بدون ذهنیتی پیش ساخته، در مرحله مطالعه، به کنکاش در اطراف خویش پرداخت و به ژرفای واقعیت هایی که جز فروپاشی تمدن سرزمینش رهاوردی نداشت، پی برد .

دانشجو در پشت زرورق شعارهای فریبنده، «ایرانی گم شده، و تمدنی از دست رفته می دید; کشور و تمدنی که جز وابستگی فزاینده اقتصادی و سیاسی ویژگی نداشت .»

«در آن روزگار کارتل ها و تراست های استکبار فرمانروای عرصه اقتصاد به شمار می آمدند; و سیاستمداران دسته چندم بیگانه ترسیم کننده اصول سیاست کشور بودند . پادگان ها و نیروهای مسلح زیر چکمه بیگانگان قرار داشتند» و ابتذال بر غیرت دینی خط بطلان کشیده بود . غرور ملی و غیرت دینی دانشجو اقتضا می کرد در تقابل با سلطه بیگانه و با هدف سامان دادن «یک نظام، یک تمدن اسلامی و یک تاریخ جدید» به میدان آید، خطر را پذیرا شود و خویش را با «روحیه خطرپذیری » در همه ابعاد زندگی انقلابی و علمی مانوس سازد .

نسل نو در شعور سیاسی و کلان نگری اش وامدار «16 آذر دانشگاهیان، 15 خرداد حوزویان و 13 آبان دانش آموزان » است; سه حرکتی که همه گروه ها و اصناف جامعه به دیده احترام بدان می نگرند . و هیچ یک را جدا از دیگری قابل بررسی نمی دانند; چرا که غرور ملی و غیرت دینی شالوده این سه حرکت به شمار می رود

دانشجو به خوبی می دانست باید، قبل از هر حرکت و خطر پذیری، خط مشی خود را بر پایه یک جهان بینی تعریف و تبیین کند و در فضای آرام و بی آن که از حرکت های مقطعی و احساسی تاثیر پذیرد، استراتژی و تاکتیک های حرکت را از آن جهان بینی خاص استخراج و عملیاتی سازد . فطرت خداجوی دانشجو، وی را به سوی جهان بینی توحیدی رهنمون شد . او به ثبات لازم در جهان بینی توحیدی نیازمند بود «و به خوبی می دانست این ثبات به خودی خود به دست نمی آید .» از این رو با مطالعه وسیع در آثار و اندیشه های گوناگون راز ثبات فکری و گریز از دایره آشفتگی را دریافت و بدین باور رسید که «حرکت صحیح در یک خط جز با ایمان به مبدا و یک نقطه ممکن نیست » ; به عبارت دیگر، قبله ای باید باشد تا رهرو راه خویش گم نکند و در دام سراب های کاذب فرو نیفتد .

دانشجو «پیروزی بر یاس » را توشه رسیدن به مبدا دانست و دریافت که امید «جز با تمسک به تفکر دینی، ارتباط با خدا، ارتباط با منبع قدرت و منبع زیبایی ها و منبع وجود به دست نمی آید» و جز با نام و یاد خدا، هیچ آغازی به انجام نخواهد رسید .

نگاه ژرف دانشجو، قایق های به صخره خورده و پارو شکسته فراوانی را مشاهده می کرد; قایق هایی که روزی سر نشینانش فریاد حمایت از دانشجو و مردم سر می دادند . «دوران بیماری روشنفکری و دوران بی غمی روشنفکران » یکی از آن قایق های شکسته بود . کسانی که «روشنفکری را در سنت های شکننده بومی سرزمینشان جست و جو نمی کردند» و «سه خصوصیت، مخالفت با مذهب، علاقه مندی به سنت غربی و اروپارفتگی و درس خواندگی » را تنها راه گام نهادن به فردا و نجات ایران می دانستند .

دانشجو

دانشجو می دید «در حالی که دانشجویان و طلبه ها در زیر شکنجه های قرون وسطایی ساواک یکی پس از دیگری به شهادت می رسند، این روشنفکری تنها نظاره گر خیزش های ملی و دینی است » و دور از واقعیت های جامعه، در کافه تریاهای شمال شهر واژگانی غیر مانوس با فرهنگ اسلام و ایران به یکدیگر پاس می دهند و در خلسه شاعرانه خویش چشم خود را بر چپاولگران سرمایه های ملی و غارتگران عفت عمومی می بندند . دانشجوی بیدار، در باز خوانی پرونده جریان های شکست خورده، جریان خدا گریزان را نیز در کنار «روشنفکران بیمار» نظارت می کرد; جریانی که بر پایه «بی اعتنایی به سنت های بومی و فرهنگ خودی به جهان بینی علمی » معتقد بود; با نفی امدادهای غیبی در حرکتی انقلابی و دانشجویی، همه معادلات بشری را بر پایه کمون های اجتماعی تفسیر می کرد; جوان مسلمان را به قربانگاه مانیفست الحادی می کشاند و به پیچ و مهره ماشین یک حزب تبدیل می کرد . دانشجوی آگاه در کالبد شکافی حرکت های سیاسی و فرهنگی، با جریانی دیگر نیز آشنا شد . که در پی مطامع خود بود . «جریان مجذوبین تمدن مادی و صنعتی غرب که جز به مسلخ کشاندن رگ و پی انسان و جدا ساختن بند بند انسانیت هدفی نداشتند» . جریانی که در آرشیو ذهنشان جز نام هنر پیشگان هالیوود به چشم نمی خورد و جز «سنگ پازدن بر شلوارها و تغییر لباس و مو و آرایش، دغدغه ای نداشتند» . این جریان بر آن بود جوان ایرانی مسلمان را از دروازه ابتذال بگذراند و در سراب پوچگرایی رها سازد .

دانشجو، با این تفکر که «هیچ کس به خاطر غفلت ستایش نمی شود» ، آگاهی و بیداری را سرلوحه حرکت خویش قرار داد و همصدا با فطرت و طبیعت جوانی اش که «بازورگویی، قلدری و حق ستیزی های زور گویانه » مخالف بود، موجودیت مبارک خویش را به عنوان یک عامل انکارناپذیر، در عرصه سیاست و فرهنگ کشور اعلام کرد

در کنار این جریان های فکری و سیاسی و فرهنگی، جریان خود ساخته نظام دیکتاتوری دانشجو رابه چالش کشانده بود; «جریانی که در صدد بود با غیر سیاسی کردن مردم و دانشجو جامعه را از دست یابی به شعور و تحلیل سیاسی باز دارد» . موانعی دشوار فرا روی حرکت دانشجویی قرار داشت . مطالعه این موانع و شناخت و شناساندن شاخصه های آن به دانشجویان دیگر به تلاش شبانه روزی و رایزنی با استادان فرهیخته و دردمند دانشگاه و روحانیان انقلابی و آگاه نیاز داشت . در این میان آنچه دانشجو را می آزرد، «غریبه های در لباس خودی بود که در همه جا پراکنده بودند .» دست های پنهانی که اندیشه نفوذ و سپس انحراف و انشعاب را در سر می پروراندند و بر آن بودند حرکت اصیل و مبتنی بر واقعیت های ملی و دینی و دور از تحجر و انفعال دانشجویان را به سمت مطامع خاص خود سوق دهند .

دانشجو

دانشجو، با این تفکر که «هیچ کس به خاطر غفلت ستایش نمی شود» ، آگاهی و بیداری را سرلوحه حرکت خویش قرار داد و همصدا با فطرت و طبیعت جوانی اش که «بازورگویی، قلدری و حق ستیزی های زور گویانه » مخالف بود، موجودیت مبارک خویش را به عنوان یک عامل انکارناپذیر، در عرصه سیاست و فرهنگ کشور اعلام کرد .

جنبش دانشجویی دو ویژگی «حق طلبی » و «استکبار ستیزی » را شاخصه حرکت اصیل خود نمایاند و «هر حرکت بیرون از چارچوب این دو ویژگی را خارج از جنبش دانشجویی » ، بدلی و انحرافی معرفی کرد .

جنبش دانشجویی، در تولد مبارک خویش، هم دست رد بر سینه روشنفکری بیمار کافه نشین زد و هم دست رد بر حرکت های ابتذالی . از سوی دیگر هم تبلیغات مسموم سیاسی نشدن دانشگاه ها را خنثی ساخت و هم عوامل نفوذی احزاب و گروه های خارج از دانشگاه را شناسایی و طرد کرد .

دانشجو حتی حرکت های انقلابی با جهان بینی علمی و مادی را حرکت هایی ایذایی، نوعی جنگ زرگری و اهرم فشار ابرقدرت شرق علیه ابرقدرت غرب یافت و از آن دوری جست .

سیر مطالعه، رایزنی و چینش افکار وافراد و فرهیختگان جامعه، دانشجو را به نگرشی کلان به همه ابعاد جامعه و فرد سوق داد . دانشجو «سیاسی » شد; ولی از «سیاست بازی » پرهیز کرد و درگیر شدن با مسائل جزئی و حزبی را با آرمان بلند دانشجویی ناسازگار یافت . «دانشجو با منطق و تفکر و پرهیز از غلبه احساسات بر تعقل، جنبش دانشجویی را بر پایه، آرمانگرایی، صدق و صفا، آزادگی، عدم وابستگی به احزاب و گروه ها و عدم محوریت فرد در حرکت بنیان نهاد» ; جنبشی که همچنان سربلند و پر آوازه است . دانشجو با سرلوحه قرار دادن این شعار که «دانشجو شدن مهم نیست عمل به وظایف دانشجویی مهم است » وظیفه دانش پژوهی، تعمق، نو آوری و تلاش در جهت اعتلای اقتصادی و فرهنگی کشور را هرگز از منظر خویش دور نساخت . او «در آن محیط دانشجویی، با وجود همه معارضین و مخالفین درس خواند، کار انقلابی کرد» و شعار «مرگ بر امریکا» سر داد .

دانشجو

دانشجو در پرتو سیر مطالعاتی، رایزنی با فرهیختگان و کالبد شکافی حرکت های استعمار در اقصا نقاط جهان، امریکا را «مظهر کامل استکبار» و عامل محوری عقب افتادگی، ابتذال، سنت ستیزی و دمیده شدن روح سلطه پذیری عوام و خواص یافت و «شعاری سرداد که هیچ کس به وی نیاموخته بود» . این شعار در کوی دانشگاه، همانند شعار مردم در کوچه و بازارها از عمق وجود وی و آگاهی کلانش از جهانی که به سبب زورگویی یک ابرقدرت، سیر قهقرایی اش را تجربه می کرد، بر آمده بود .

این شعار در 16 آذر و در اوج اقتدار امریکا چون آذرخشی در شب سرد و سنگین ایران زمین درخشید و با خون دانشجویان چنان گرما و روشنی گرفت که هنوز راهنمای انسان ها است . راز ماندگاری این آذرخش هدایت، در آگاهی نهفته است: آگاهی از راه و آگاهی از دشمن .

نسل نو در شعور سیاسی و کلان نگری اش وامدار «16 آذر دانشگاهیان، 15 خرداد حوزویان و 13 آبان دانش آموزان » است; سه حرکتی که همه گروه ها و اصناف جامعه به دیده احترام بدان می نگرند . و هیچ یک را جدا از دیگری قابل بررسی نمی دانند; چرا که غرور ملی و غیرت دینی شالوده این سه حرکت به شمار می رود .

دانشجو، پس از فروریختن نظام دیکتاتوری پهلوی و برقراری جمهوری اسلامی، باز کانون فتنه استکبار را نشانه رفت و با تسخیر لانه جاسوسی و پایین آوردن پرچم امریکا، شمارش معکوس مرگ یک ابرقدرت را در سطح جهان فریاد کرد .

[مطالب داخل گیومه، برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان است]

منبع: حسن ابراهیم زاده / پایگاه حوزه

تنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور