تبیان، دستیار زندگی
دل نوشته ای از کاربر راز یک نگاه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دل نوشته ای از کاربر راز یک نگاه
مهر یا حسین کربلا نماز

دوستان حال و هوای شهر شما چطوره تو شهر ما شبها عزاداری و سینه زنی شروع شده شهرلباس غم پوشیده حال دگرگونی دارد .

منم حسین که دلی دارم دریایی و طوفانی و نگاهی پر از اشک چون خدا برای سرنوشتم اشک نوشت نمیدانستم چشم شیعیانم تا ابد برایم اشک خواهد ریخت نمیدانستم مادرم زهرا برایم پیراهن و بوسه میفرستد نمیدانستم گلوی اصغرم بر روی دستانم پاره خواهد شد وقتی بزرگ  شدم وقتی پدرم بازوان برادرم عباس را بوسید فهمیدم که باید برای یک ماتم بزرگ آماده بشم فهمیدم از این به بعد مادرم ؛خواهرم زینب خواهد بودایکاش فرصت باقی می ماند تا اشکها و زحمتهای زینبم را جبران میکردم

کجایی فرزند دلبندم مهدی

کجابودی وقتی دستهای پر صلابت عباسم را قطع کردند

کجا بودی وقتی گلوی اصغرم را دریدند

کجا بودی وقتی سرم را با لب تشنه بریدند

مهدیم تا انتقام اصغرم را نگیری اصغرم روی سینه ام همچنان می گرید

خدایا تو رو به آبروی حسین بن علی و 72 یار با وفایش امام زمانمان را برسان دیگر صبر ما سر آمده برسان یوسف زهرا را

اللهم عجل لولیک الفرج

دست نوشته این حقیر


باشگاه کاربران تبیان -ارسالی از razeyeknegah