تبیان، دستیار زندگی
مصاحبه با حجةالاسلام والمسلمین جناب آقای دکترعلیرضا خان بیگی وقتی با بچه هایی که هنوز در دانشگاه مشغول تحصیل بودند صحبت می کردم، فهمیدم که محبوبیتش بین دانشجوها بیش از پیش شده است ... و هنگامی که برای گذاشتن قرار مصاحبه تماس...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اگر حرف ِ نو نمی زنید، لا اقل نو حرف بزنید!

مصاحبه با حجةالاسلام والمسلمین آقای دکتر علیرضا خان بیگی


وقتی با بچه هایی که هنوز در دانشگاه مشغول تحصیل بودند صحبت می کردم، فهمیدم که محبوبیتش بین دانشجوها بیش از پیش شده است ...

و هنگامی که برای گذاشتن قرار مصاحبه تماس گرفتم ، با گرمی همیشگی اش با من صحبت کرد و حتی نپرسید که این شاگرد قدیمی چطور به یاد استادش افتاده است! اما من زودتر از تصور او گفتم که از طرف «موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان» برای گذاشتن قرار مصاحبه ای پیرامون وحدت حوزه و دانشگاه تماس گرفته ام و او خندید ...

می دانستم که زیاد اهل مصاحبه و گفتن های اینچنینی نیست ؛ اما باز هم می دانستم که آنقدر بزرگوار هست که با همه مشغله اش درخواست شاگرد دیرینش را رد نکند....

قرار مصاحبه ما غروب یک روز آخر هفته بود و من سر ساعت خود را رساندم و او همچون پدری که مدتهاست فرزندش را ندیده از من استقبال کرد ... از گپ های استاد و شاگردی و پدر و فرزندی که گذشتیم مصاحبه را اینچنین آغاز کردم:

برای شروع از خودتان بگوئید. میزان تحصیلات، سوابق کاری و ...

بسم ا... الرحمن الرحیم

من متولد شهریور 1341 تهران هستم و سال 57 ، 58 دیپلم ریاضی ام را از دبیرستان دکتر هشترودی تهران گرفتم. چند ماه قبل از اینکه دیپلم بگیرم، حال و هوای طلبگی به سرم زد و رفتم سراغ درس طلبگی و تقریباً تا سال 81 هم در حوزه مشغول به تحصیل بودم. سال 59 شروع طلبگی ام بود؛ یک سال تهران بودم و از اواخر60 رفتم قم و از سال 61 رسماً در قم طلبه بودم. در سال 81 هم در رشته دکترای کلام فارغ التحصیل شدم اما هنوز تزم را دفاع نکرده ام. هم اکنون مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری و همچنین عضو هئیت علمی دانشگاه ایران هستم.

وقتی از او خواستم تا از سوابق کاری و فعالیت هایش بگوید متواضعانه گفت: « چون بیشتر مشغول درس بودم چندان مشغول کار و فعالیتی نبودم » اما وقتی شروع به گفتن کرد در تعجب بودم که اگر اینها کار چندانی نیست، پس فعالیت به چه می گویند!

در این مدت که در قم بودم چند سالی با گروهی به نام جمعیت تعاونی اسلامی همکاری داشتم که برای بچه های محروم مدارسی را به شکل غیر انتفاعی روی خط مرزی تاسیس می کردند و البته شهریه ای هم نمی گرفتند . پول مدارس توسط خیرین تأمین می شد و بچه های خوش استعداد لب مرز را تحت پوشش قرار می دادند برای تربیت.

من مسئول شهرستان های این مدارس بودم. اولین مدرسه را هم در شهر زابل تاسیس کردیم. بعد از آن در ایرانشهر و همین طور به ترتیب؛ و تا الان در شهرهای زابل، زاهدان، چابهار، ایرانشهر، خاش، سراوان، سنندج، قروه، قصرشیرین، سریش آباد، ایذه، قم؛ یک مجتمع مادر هم در تهران داریم.

چند موضوع در ایران باعث شده که محیط دانشگاهی ما استاندارد نباشد: یکی از آنها اینست که اصولاً دانشگاه آمدن برای جوانان ما یک گزینه جبری شده؛ اگر طرف علاقه ای هم به درس نداشته باشد مجبور است دانشگاه را بیاید تا سری درسرها داشته باشد، رشته زدن در دانشگاه برای خیلی ها یک حالت بی انگیزه و همراه با عدم علم و آگاهی است. همین باعث می شود که اصل درس خواندن در دانشگاه را بعضی ها انتخاب نکرده اند بلکه مجبور شده اند؛ یا اگر اصل درس خواندن را انتخاب کرده باشند، رشته تحصیلی غیر از علاقه شان را می گذرانند.

من حدود شش هفت سال از دورانی که قم بودم را با آنها همکاری داشتم؛ یکسال زابل، یکسال ایرانشهر و یکسال هم در تهران مسئولیت این مدارس را داشتم و از زمانی که به دانشگاه آمدم دیگر با آنها ارتباطی ندارم.

مسئولیت دیگری که داشتم در واحد تحقیقات بنیاد جانبازان بود؛ که در قم درباره جانبازان تاریخ صدر اسلام تحقیق می کردیم، من یکی از محققین و نویسندگان آنجا بودم و همزمان مسئول واحد نگارش آنجا هم بودم.

ضمناً قبل از اینکه به دانشگاه الزهرا بیایم قائم مقام آقای ابوترابی در نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دانشگاه تهران بودم. همزمان با آن عضو هئیت علمی دانشگاه ایران شدم و بعد هم مسئول نهاد دانشگاه الزهرا.

نکته دیگر اینکه من از سال 73 در کنار کارم تمام محیط تبلیغ را در دانشگاه گذراندم، یعنی ایام محرم، صفر، فاطمیه و ماه رمضان. سالی چند ماه وقت خودم را در خوابگاه های دانشجویی می گذراندم. سه سال دانشگاه فردوسی مشهد رفتم، سه سال دانشگاه شیراز ، دو سال دانشگاه تبریز، و بقیه اش را در دانشگاه های تهران بودم.

با توجه به اینکه مدت زیادی در دانشگاهها بودید و تحصیلات خود را در حوزه گذرانده اید، به نظر شما دانشگاه و حوزه هر کدام چه ویژگی هایی دارند و چه شباهت ها و تفاوت هایی را دارا هستند؟

ویژگی هایشان خیلی زیاد است و اگر بخواهیم در مورد همه ویژگی ها صحبت کنیم، به درازا می کشد. اما در مورد تفاوت ها و شباهت ها هر چه به نظرم می آید برایتان می گویم.

در حوزه و دانشگاه هر دو راجع به کشف حقایق صحبت می کنند که به آن علم گفته می شود. شباهت این دو مجموعه اینست که محیط، محیط درسی است، محیط دانشجو و استاد و تدریس و تحصیل است.

اما یکی از تفاوت های آنها اینست که موضوع پژوهش در این دو مجموعه با هم متفاوت است، در حوزه علمیه موضوع پژوهش دین و نظرات دین در رابطه با موضوعات مختلف است، فقه و فلسفه و تفسیر و حدیث و هر آنچه که به نحوی راجع به توضیح، دفاع و تبیین دین است، و پاسخ به سوالاتی راجع به دین و ...

اما دانشگاه عمدتاً به موضوع علم در طبیعت و جهان هستی می پردازد؛ فیزیک، شیمی، ریاضی و مانند آن.

یک جایی دانشگاه و حوزه با هم تلاقی دارند آن هم علوم انسانی است. که دانشگاه راجع به علوم انسانی که بحث می کند، یک مقداری حیطه ها با حوزه یکی می شود. بعضی از دانشکده ها هم بعضی از علوم حوزوی را به شکل کلاسیک و دانشگاهی کرده اند که رسماً همان فقه و اصول و تفسیر و حدیث هم در دانشگاه ها تدریس می شود اما عمدتاً وقتی گفته می شود دانشگاه، مطلب متوجه است به سمت موضوعاتی که به جهان طبیعت برمی گردد. این یک اختلاف؛ اختلاف دیگر هم این است که حوزه به جهت این که راجع به دین صحبت می کند همه چیزش تولید داخل است و به خارج از مرزهای ما ارتباطی ندارد. اما دانشگاه، اگر هم نگوییم همه علوم طبیعی، اما به جهت آن که از جهت علمی سال های زیادی ما عقب نگه داشته شده ایم بخش زیادی از علوم ما واردات خارجی است.

برای همین هم تفاوت هایی در اینجا در علوم درسی و نحوه نگرش ها پیش می آید. چون علوم طبیعی در غرب بعد از رنسانس رشد کرده و به نوعی- نمی خواهیم بگوئیم صد در صد اما - درصدی از آن سکولاریزه شده و از دید آموزه های دینی به آن نگاه نشده است. البته ممکن است کسی بپرسد که چطور ممکن است علومی مثل فیزیک، شیمی یا جبر، به آموزه های دینی ربط داده شوند؟ ما نمی خواهیم بگوئیم ربط دارند، اما نحوه نگرش کلی در غرب مستقل از دین بوده است؛ اگر در جاهایی به هم مربوط می شده، به خاطر همین نوع پردازش آن در حوزه علمیه و در غرب با هم اختلاف وجود دارد؛ به خاطر تفاوت جهان بینی هایی که بوده است.

دانشجو از یک روحانی چند چیز انتظار دارد که اگر آنها را در او ببیند با وی انس می گیرد. یکی که خیلی مهم است اخلاق خوب است، که عمده اخلاق خوب، تواضع و فروتنی و احترام به دیگران است و اینکه خودش را شخصیتی بالاتر از او نبیند و خودش تواضع داشته باشد. و دوم اینکه واقعاً علم و آگاهی نسبت به آنچه تعهد کرده داشته باشد. بعضی ها هستند که علم خوب دارند، اخلاق خوب ندارند. اینها خیلی موفق نمی شوند، بعضی ها اخلاق خوب دارند، اما علم خوب ندارند، باز هم موفق نمی شوند، این هر دو، باید برای دانشجو با هم باشد.

یک تفاوت دیگر هم بین محیط حوزه و دانشگاه هست و آن اینست که در «حوزه» تحصیل و درس خواندن یک کار کاملاً عبادی و با قصد قربت، شبیه نماز خواندن تلقی می شود، لذا هر گونه هدف دیگری در تحصیل در حوزه علمیه اگر چنانچه خدایی نباشد طرد می شود و فضای استاد و شاگرد به خاطر همین بسیار صمیمی است، چون استاد به خاطر خدا تدریس می کند، دانشجو که اسمش طلبه است به خاطر خدا درس می گیرد و احترام فوق العاده ای بین استاد و دانشجو برقرار است.

من در طول عمر خودم (به جز یک یا دو مورد که آنهم به خاطر شرایط خاص و استثنایی بود) ندیدم که در حوزه علمیه کسی به خاطر تدریسش یک ریال پول بگیرد؛ یا به کسی به خاطر اینکه فلان درس را می دهد پول خاصی بدهند، نه اینطور نیست. خب این امر، فضای تقدس بیشتری را حاکم می کند. اما محیط دانشگاه این طور نیست و یک مقدار محیط ها خشک تر است و رابطه بین استاد و دانشجو نیز نسبت به حوزه سردتر است. و با آن تقدسی که طلبه در حوزه به استاد خودش نگاه می کند، در دانشگاه نگاه نمی شود. درس خواندن هم --باز به جز استثناها-- با آن نیت های پاک و خالص و آن عشق و علاقه خاص که در حوزه دنبال می شود در دانشگاه این طور نیست.

به نظر شما دانشجویان و طلاب هردو به یک میزان درس می خوانند؟ کدامیک ساعی ترند؟

اینها مثل هم که درس نمی خوانند هیچ، حتی «نزدیک به هم» نیز نیستند. البته این را پیشاپیش بگویم، محیط دانشگاهی ما امروز یک محیط استاندارد نیست. چند موضوع در ایران باعث شده که محیط دانشگاهی ما استاندارد نباشد: یکی از آنها اینست که اصولاً دانشگاه آمدن برای جوانان ما یک گزینه جبری شده؛ اگر طرف علاقه ای هم به درس نداشته باشد مجبور است دانشگاه را بیاید تا سری درسرها داشته باشد، رشته زدن در دانشگاه برای خیلی ها یک حالت بی انگیزه و همراه با عدم علم و آگاهی است. همین باعث می شود که اصل درس خواندن در دانشگاه را بعضی ها انتخاب نکرده اند بلکه مجبور شده اند؛ یا اگر اصل درس خواندن را انتخاب کرده باشند، رشته تحصیلی غیر از علاقه شان را می گذرانند. این باعث شده که دانشگاه های ما از حالت استاندارد خارج شود. در حوزه واقعاً هیچ کس به این شکل وارد نمی شود. حتی یک حالت های وا زدگی هم دارد، چون مسئولیت های سنگینی دارد. اگر یک جوان مذهبی بخواهد طلبه شود باید دوری از یکسری از لذت هایی که برای خیلی ها مباح است را به جان بخرد. و در جامعه باید پاسخگو باشد. یک طلبه باید از موانعی گذر کند تا وارد حوزه شود و این خود یک فیلتر است. هرکسی وارد حوزه نمی شود، اما در دانشگاه، دانشجو به طرف دانشگاه هُل داده می شود. و این معلوم می کند که از این دو محیط چه چیزی به دست می آید.

البته هم در حوزه و هم در دانشگاه، استثناهایی وجود دارد و ما در مورد عموم صحبت می کنیم. لذا در اینجا خیلی زود بچه ها خسته می شوند. دوست دارند از درس فرار کنند. اگر استاد نیاید خوشحالند، نوعاً دانشجوها اینچنین اند، از درس فراری اند. اما در حوزه این طورنیست، بیکاری برای یک طلبه جدا از اینکه او را از درس دور می کند حالت ضد اخلاقی و ضد معنوی دارد. این در فضای دانشگاه نیست؛ پسر من از دبیرستان به حوزه رفت و طلبه شد، برای آنهایی هم که دانشجو هستند و بعد طلبه می شوند نیز همین اتفاق می افتد. خب ایشان در دبیرستان صبح از خواب برمی خاست و می رفت مدرسه و بعد از ظهر هم برمی گشت، اما وقتی طلبه شد می گفت من قبل از اذان صبح دو تا مباحثه دارم و این در حالی بود که تا 9شب یا درس داشتند یا مطالعه یا مباحثه؛ از آنطرف هم قبل از نماز صبح دو تا مباحثه داشت. در اینجا مهم اینست که با عشق و علاقه و بدون خستگی این دو تا مباحثه را انجام می داد. اینکه کسی مجبور شود قبل از نماز صبح بلند شود و درس بخواند فرق می کند با کسی که با خنده و سرشار از انرژی برخیزد و درس بخواند... برای همین هم هست که می بینید یک پیرمرد بعد از60 سال، 70 سال در حوزه درس دادن مثل یک جوان نشاط دارد.

ولی در محیط دانشگاهی بچه ها خیلی زود خسته می شوند، چون با جبر و با اکراه درس می خوانند، موضوعات درسی این محیط برایشان جبر آور و اکراه آور است، برای همین در دانشگاه ها ما آن تلاش و کوشش را نوعاً نداریم.

شما به عنوان یک روحانی چگونه با قشر دانشجو ارتباط بر قرار می کنید؟

فضای ورود یک روحانی به دانشگاه، چند محمل دارد. یک محمل اینست که یک روحانی می آید دانشجو می شود و با دانشجوهای دیگر همدرس می شود؛ محمل دوم که از قبل از انقلاب هم بوده، اینست که روحانیون می آمدند در دانشگاه و درس هایی مثل فلسفه، مثل فقه و ادبیات و ... استاد می شدند.

بعداز انقلاب این دو رشد کرده است. بعضی از رشته هایی که به درس های حوزه هم مربوط نمی شد، طلبه ها آنها را هم می خوانند که به نوعی از آن استفاده کنند؛ مثل کارگردانی سینما که من دو نفر روحانی ملبس که هردوی آنها لیسانس کارگردانی سینما دارند را می شناسم که از دوستانم هستند. یا مثلاً یکی از همکاران روحانی ِ ما لیسانس ریاضیات شریف است که بعداً به حوزه رفته و طلبه شده است. بعضی ها مهندسی شان را گرفته اند سپس رفته اند طلبه شده اند، که این هم یک نوع ارتباط حوزه و دانشگاه است.

این افراد در تدریس هم بعضی از شاخه های اضافه بر آن دروسی که در حوزه بوده است را در دانشگاه تدریس می کنند؛ مثلاً یک روحانی در دانشگاه تهران است که در دانشکده فنی زبان تخصصی درس می دهد.

یک مورد دیگر هم از ارتباط دانشجو و روحانی در دانشگاه، تدریس دروس معارف است که این مورد بعد از انقلاب ایجاد شده است. تمام دانشجوها در هر رشته ای در مقطع کارشناسی باید واحد معارف را بگذرانند که عموماً تدریس این دروس را روحانیون به عهده دارند. خودِ این یک ارتباطی بین روحانی و دانشجو درست کرده است.

فضای دیگر، همین دفتر نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاههاست که عمده کارش ارتباط با دانشجوهاست؛ که من دو تای اخیر را خودم دارم و هر کدامش یک نوع مخاطب می خواهد. من از آن جهت که مسئول نهاد هستم، مخاطبانم بیشتر در حسینیه و مسجد دانشگاه هستند و از آن جهت که استاد هستم مخاطبانم در کلاس هستند، این راجع به فضای ارتباطی.

حال راجع به چگونگی اش؛ دانشجو از یک روحانی چند چیز انتظار دارد که اگر آنها را در او ببیند با وی انس می گیرد. یکی که خیلی مهم است اخلاق خوب است، که عمده اخلاق خوب، تواضع و فروتنی و احترام به دیگران است و اینکه خودش را شخصیتی بالاتر از او نبیند و خودش تواضع داشته باشد. و دوم اینکه واقعاً علم و آگاهی نسبت به آنچه تعهد کرده داشته باشد. بعضی ها هستند که علم خوب دارند، اخلاق خوب ندارند. اینها خیلی موفق نمی شوند، بعضی ها اخلاق خوب دارند، اما علم خوب ندارند، باز هم موفق نمی شوند، این هر دو، باید برای دانشجو با هم باشد.

برای مشاهده قسمت دوم اینجا را کلیک کنید.

لینک ها:

یک نگاه ، دو مسیر(1) گفتگو با خانم دکتر فرهمند پور

یک نگاه ، دو مسیر(2) گفتگو با خانم دکتر فرهمند پور

وحدت حوزه و دانشگاه