تبیان، دستیار زندگی
در ابتدا به دو نکته اجمالی توجه کنید: 1. در نظام قبیلگی که نظام حاکم و مسلط بر جاهلیت بود، همه مردم نه فکر می کنند، و اگر هم فکر کنند در مقام ابراز وجود و اعلام نظر ساکتند. در این نظام رئیس قبیله از جانب همه سخن می گوید، و تخطی از رأی او برای افراد قبیله
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علت سکوت اصحاب پیامبر به خلافت امام علی(ع)

غدیر خم

پرسش: چرا اصحاب پیامبر(ص) پس از وفات ایشان نسبت به خلافت حضرت علی (ع) سکوت اختیار کردند؟ 

پاسخ:

در ابتدا به دو نکته اجمالی توجه کنید:

1. در نظام قبیلگی که نظام حاکم و مسلط بر جاهلیت بود، همه مردم نه فکر می کنند، و اگر هم فکر کنند در مقام ابراز وجود و اعلام نظر ساکتند. در این نظام رئیس قبیله از جانب همه سخن می گوید، و تخطی از رأی او برای افراد قبیله به معنای آن است که حمایت قبیله را برای خود از دست بدهد، و این در آن زمان کمتر از خذلان و ناامنی و مرگ نبوده است. این در دنیای امروز هم مشابهات زیادی دارد. این ایمان دو چندان می خواهد تا شخص بتواند از چنبره این نظام بدر آید و بر خلاف نظر رئیس قبیله سخنی بگوید.

در جریان سقیفه، توطئه گران که توانگران قریش بودند، به سبب کینه ای که با بنی هاشم داشته اند، رؤسای قبائل را تطمیع و تهدید کرده بودند و رأی همه را به خود جلب کردند. پس از این است که همه سکوت کردند. سکوتی که مستند به هزاران سال فرهنگ جاهلی بوده است. پس اکثریت جریان غدیر را می شناختند، ولی با آن همراه نشدند؛ همان جریانی که در کوفه دیدیم که گفت: "ای حسین! اهل کوفه قلوبشان با تو است، ولی شمشیرهایشان بر علیه تو"؛ چرا که رئیس قبیله را ترسانده یا خریده اند.

2. جریان غالب در سقیفه برای این که برای عمل خود پایگاه و پشتوانه ای دین بسازد این معنا را رواج داد که همه اصحاب پیامبر عادلند و به هر کدام اقتدا شود به هدایت منتهی می شود. این خلاف واقعیتی است که قرن و روایات و تاریخ به ما نشان می دهد.

در قرن، آن چنان که از منافقان و "من فی قلوبهم مرض" در میان اصحاب پیامبر سخن گفته است، از دیگران نگفته است. این نشان می دهد جریان نفاق و مرض در میان اصحاب پیامبر به طور جدی وجود داشته است. حال به شما خبر می دهیم سران قبائل چنین بودند و چنین ماندند. جالب است بدانید که در آیات مکی قرن سخن از اصحابی می رود که "فی قلوبهم مرض"؛ یعنی در میان مسلمانان دوران مکه عده ای بودند که با مرض و انگیزه توطئه و غلبه و قدرت مسلمان شدند!

با توجه به این دو نکته اساسی توضیحی برای شما می آوریم.

پس از رحلت پیامبر اكرم(صلی الله علیه و له) دو عملكرد رخ داد كه اگر چه هر دو در یک راستا بود، ولی دو توجیه متفاوت داشت:

الف) عده ای علی رغم سفارشات پیامبر اكرم(ص) درباره وصایت و جانشینی حضرت علی(ع)، هنگامی كه امر مهم تشییع جنازه پیامبر(ص) هنوز باقی بود، تشكیل جلسه ای دادند تا خلیفه بعدی را مشخص كنند و با همان عده اندك موجود در سقیفه كه هرگز اكثریت مدینه هم نبودند(چه رسد به اكثریت مسلمانان) خلیفه تعیین كردند، و سپس از مردم بیعت گرفتند؛ به طوری كه بنا به نوشته شیخ مفید در كتاب "الجمل" عده ای از بادیه نشینان كه برای خرید به مدینه آمده بودند به زور برای بیعت برده شدند.

در نظام قبیلگی که نظام حاکم و مسلط بر جاهلیت بود، همه مردم نه فکر می کنند، و اگر هم فکر کنند در مقام ابراز وجود و اعلام نظر ساکتند. در این نظام رئیس قبیله از جانب همه سخن می گوید، و تخطی از رأی او برای افراد قبیله به معنای آن است که حمایت قبیله را برای خود از دست بدهد، و این در آن زمان کمتر از خذلان و ناامنی و مرگ نبوده است. این در دنیای امروز هم مشابهات زیادی دارد. این ایمان دو چندان می خواهد تا شخص بتواند از چنبره این نظام بدر آید و بر خلاف نظر رئیس قبیله سخنی بگوید.

این عده اندك كه گردانندگانش چند نفر انگشت شمار بودند از قبل دشمنی با علی داشته اند، و حتی نسبت به رسول خداعلی (ع)

(ص) نیز ارادت و ایمان نداشتند. مثلا، همین ها بودند که در جنگ احد وقتی دشمن گردنه را دور زد و مسلمین در محاصره افتادند، علی رغم به خطر افتادن جان رسول خدا(صلی الله علیه و له) برای نجات جان خود، او را رها نمودند و به دامان كوه فرار كردند. اینها همان منافقان و مریضان امت بودند. واقعیت آن است كه رسول گرامی اسلام با جریان نیرومندی به نام قریش، در میان اصحاب خود، روبرو بوده است. بسیاری از حوادث دوران حیات مبارك حضرتش در درگیری با این گروه گذشته است. قریش در دو جبهه با پیامبر اكرم(ص) و منویات او مبارزه می كرده است: عده ای در صف مبارزه علنی بودند، و عده ای هم خود را در میان مسلمانان جای دادند. یا جای تأمل نیست اگر بدانیم در آیات مكی قرن از سه گروه مؤمنان، مشركین و كسانی یاد می شود كه «فى قلوبهم مرض»(مدثر/31). این گروه اخیر  كسانی هستند كه اسماً مسلمانند، ولی واقعا نه؟ یا این گروه عده ای از قریش نیستند كه در مکه به طمع دستیابی به ثمرات پیروزی احتمالی اسلام خود را در جمع مسلمانان جای دادند؟! تاریخی که توسط خلفا نوشته شده، به ما جوری وانمود کرده که تنها در مدینه و انصار به دنبال منافق می گردیم و مهاجران را منزه از این انگ می شماریم!!

البته طبیعی است كه همه قریش منافق نبوده اند، و در میان آنان به خصوص در میان توده عوام آن بوده اند بسیاری كه به راستی ایمان داشته اند، ولی این گروه رهبری قریش را در دست نداشته اند.

این جریان را عمر در مذاكره خود با ابن عباس برملا می كند؛ آن جا كه می گوید: ای ابن عباس! علی شایسته ترین فرد برای احراز خلافت بود، ولی قریش نمی توانست هم پیامبری و هم خلافت را در دست بنی هاشم ببیند. لذا قریش خلافت را برای خود برگزید و كاری درست و موفق بود!(الكامل فى التاریخ3/24 ـ شرح ابن ابی الحدید3/107 ـ تاریخ بغداد2/97)

سران قریش كه از ابتدا نیز ایمان به اسلام نیاوردند و هرگز محبت اهل بیت را در دل نداشتند، تصمیم گرفتند مهار خلافت را در دست گیرند، و در رقابت با بنی هاشم به برتری دست یابند. با توطئه، تطمیع و ارعاب جو  عمومی را در دست گرفتند. اعتراضات اولیه انصار نیز با فریب و حتی ترور بعضی از سران آنان سركوب شد. داستان ترور سعد بن عباده، قتیل الملائكة معروف است.

همانطور كه گذشت، عوام قبائل هم كه عادتی جز پیروی از شیوخ نداشتند، سكوت اختیار كردند و رأی سران را پذیرفتند؛ و این اكثریت دلخواه قریش را تأمین می كرد.

آن ها كسانی بودند كه از جیش اسامه تخلف كرده و علی رغم تاكید رسول خدا(صلی الله علیه و له) همراه اسامه از مدینه بیرون نرفتند.

اعتراض اصحاب

تحصن اصحاب خاص پیامبر(ص) در منزل امیر المؤمنین(ع) و تش زدن درب منزل آن حضرت در اعتراض به همین جریان واقع شد. ضربت بر پهلوی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ نیز توسط همین گروه تحقق یافت.

ب) عده دیگر توده مردم، از قریش و غیر قریش بودند كه اكثریت غالب اصحاب را تشكیل می دادند. آنان هم پیامبر(ص) را مقدس می دانستند، و هم به اهل بیت(ع) احترام می گذاردند، كه نمونه های تاریخی زیادی در دست است.

اینان وقتی با كار انجام شده سقیفه مواجه شدند مقاومت زیادی نشان ندادند، و حتی در مواجهه با سرزنش های برخی شیفتگان حضرت علی(علیه السلام)، از جمله زهرای مرضیه(س)، بهانه می وردند و مثلا می گفتند: حالا دیر شده و ما بیعت کرده ایم. اگر علی زودتر می آمد با او بیعت می كردیم؛ و یا این که گفتند ما در غدیر دور بودیم و سخنان پیامبر را نشنیدیم؛ و یا ...

حتی عده ای از آنان نزد حضرت علی(علیه السلام) آمدند و اظهار وفاداری به او كردند كه علی(علیه السلام) از آنان خواست فردا در جای معینی جمع شوند، اما جز چند نفر محدود نیامدند.

اینان مشكلشان بغض اهل بیت(ع) نبود، بلكه مشكل بی بصیرتی و التزام به نظام قبیلگی و ترس از تخلف از آن را داشتند.

همانطور که گذشت این كه در نظام قبائلی عجیب نیست، اگر حمایت خیلهای انبوه مردم را از یك رأی باطل و غیر قابل قبول ببینیم. در نظام قبائلی معمولا شیوخ قبیله فكر می كنند و تصمیم می گیرند، و بقیه مردم تبعیت می كنند و به نفع آن فریاد می كشند. این همان اتفاقی است كه در جریان سقیفه واقع شد.

اینان به ناچار از شیوخ خود تبعیت كردند، به خصوص كه عده شیفتگان علی(ع) را اندك و جبهه مقابل را كثیر یافتند؛ و باز به خصوص وقتی جلوگیری از تفرقه مسلمین اسباب دست دشمنان اهل بیت(ع) شد؛ و از این رو تماشاگر آتش گرفتن درب خانه حضرت علی(ع) شدند.

برای آن كه از نفوذ تعصبات جاهلی در میان عرب صدر اسلام نسبت به قبیله و نظام قبائلی بیشتر مطلع شوید، شما را به مطالعه كتاب تاریخ تحلیلی اسلام نوشته دكتر سید جعفر شهیدی دعوت می كنیم.

مشاور پاسخگو: موسسه ذکر

تنظیم: مرکز مشاوره