ویژه نامه انتظار کاربران تبیان


تو تنها ضربان امید قلب مایی
...آقای من،یا اباصالح، تو تنها ضربان امید قلب مایی که ما را به ادامه زندگی امیدوار خواهد کرد. تو تنها امام عصری مایی که در این برهوت ظلم و ستم هیچ شعبه و نمایندهای ندارد. تو تنها ساحل نجات ما از دریای بیکران دروغی که شنا کردن در سطح کم عمق آن نیز برایم خفقان آور است.
گل زیبای نرگس،خوشبوترین گل زیبای امامت،
کاش در لحظه هایی که تو را میخواندم میشنیدمت،
کاش در لحضه هایی که عطش حضور تو میداشتم میدیدمت.
کاش در لحظه هایی که اشکهای مادران داغدیده جاری میگشت.
کاش در لحضه هایی که فریاد بی عدالتی سراسر جهان را گرفته است.
کاش در لحضه هایی که خنجر ظلم بر گلوگاه بیگناهان فرو میرفت.
کاش در تمامی فریادهای خفه گشته در گلو
و در تمامی بغضهای سنگین فرو خفته در دل،
و کاش در تمامی لحظههای مظلمومیت ما که زیر چکمههای سنگین دژخمیان لگد کوب گشت میآمدی.
ای حجت رسول خدا،من باز هم بر سر خانه انتظار تو خواهم نشست. دیر نیست زمانی که زمزمه آمدنت بر سر هر کوی شنیده شود. و نشانههای سبز حضورت همانند شکوفههای بهاری, کوچه باغ خفته مردمان را گلستان کند.
ای قائم آل محمد، ای امام نظاره گر! برایمان دعا کن.
و ما را در این وادی تنها نگذار و آنی ما را رها نکن.
و بدان که ما همچنان در انتظار وصال تو خواهیم ماند.
ارسالی از hasti_hasti
با اندکی تغییر از سوی باشگاه کاربران

یک نگاه مهدی
الهی ساز دل را با نوا کن
سرودی ساز و سازم را صدا کن
سکوت از قصه پر غصه دارم
دل دردمندم را دوا کن
الهی روز رفته ؛ شب کمین است
دل بی رونقم را با صفا کن
زبانم الکن است و دل پریشان
پریشان گوئیم رانینوا کن
سرایم را بسوزان ؛پاک گردان
لباس عاشقی را بر تنم کن
فروغی ساز چشمان ترم را
نگاهم را جدا ؛چشمم جدا کن
همه دارو ندار هستی ام را
فدای یک نگاه مهدی ام کن
ارسالی از تبلاگ شعر 2

درانتظار تو ...
سلام
سلامی به گرمی حرارت و سوزانندگی انتظار
سلامی به بوی نرگس های خشک شده در سجاده ی مادر بزرگ
به صداقت و پاکی دعاهای فرج و ندبه که از عمق وجود منتظران ظهوردر گوش های زمانه نجوا میشود.
به زلالی اشک هایی که یتیمان، محرومان و مظلومان به یاد تو ریختند و صبر گزیدند.
آری صبر، و دیگران آن را سکوت پنداشتند.
سلام بر تو ای نور علی نور
و سلام بر تو ای متمم نورالله
کجایی ای آخرین خلیفه ی پروردگار؟
کجایی ای رب الارض
یا صاحب الدوله الزهرا(س)
و یا صاحب العصر
بیا
که در فراق تو
دل طاقت هم شکست
چه غم بار است غم نامه ی هجران تو...
صبح ها را با زمزمه دعای عهد شروع کردیم تا به تو بگوییم ثانیهها را به امید وفای به تو سپری خواهیم کرد.
تا کی باران الهی قاصد بهار آمدنت خواهد بود؟
ای که با آفتابت نوری در دلها می افکنی، باز هم طلوع کن.
همه منتظرت هستیم.
در انتظار تو...
ارسالی از soshiyans

غزل انتظار
اگر مهر انتظار را بر قلبهایمان حك نكرده بودند،
اگر غزل انتظار را از بر نبودیم و اگر از جام انتظار سرمستمان نكرده بودند،
معلوم نبود در این تاریك و روشن مبهم و این گردش ممتد و كشدار ثانیه ها
كه روز و شبش یكسان است، این همه دلواپسی،
این همه حسرت و این همه سوز و گداز را
به درگاه كدام سنگ و چوب و آتش میبردیم و از كه پناه میجستیم.
روزها آن قدر با رنگ و نیرنگ آمیخته است كه روزمان را از شب نمیشناسیم و این ابر،
ابرهای تیره حریص آن چنان وسعت آسمان را بلعیده اند
كه دیری است رنگ خورشید را ندیده ایم.
همه جا تاریك و ظلمانی است، آن قدر كه اگر تمام چلچراغ های تاریخ را برفرازش بیاویزی،
باز چاه و چاله را نمی بینی و پا به لجنزاری می گذاری
كه بیرون آمدن از آن طاقت فرساست،
گویی چشم بسته راه می روی كه برادرت را، همسایه دیوار به دیوارت را
كه برای تامین معاشش تكه ای از وجودش را به حراج میسپارد،
جان می فروشد تا آبرو بخرد را نمی بینی یا نه، شاید هم می بینی،
اما برای راحتی وجدانت، عینكی سیاه به رنگ دلت به چشم می زنی تا نبینی،
تا آزاد باشی، آه چه اسارتی؟!
مولاجان، فضای غبارآلودی است، یلدای غریبی است، پس، در كدامین سپیده لایق،
ذوالفقار تو سیاهی شب را می درد و چشمان عاشق را به صبح صادق پیوند می زند...!
ارسالی از mosafer_donya
باشگاه کاربران تبیان