تبیان، دستیار زندگی
یكى از رذایل اخلاقى كه در طول تاریخ بشر آثار بسیار منفى فردى و اجتماعى داشته است مساله حسد است، حسد به معنى « ناراحت ‏شدن از نعمت هایى كه خداوند نصیب دیگران كرده و آرزوى زوال آنها و حتى تلاش و كوشش در این راه!» حسد فضاى روح ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حسد از ضد ارزش هاست

(1)


یكى از رذایل اخلاقى كه در طول تاریخ بشر آثار بسیار منفى فردى و اجتماعى داشته است مساله حسد است، حسد به معنى « ناراحت ‏شدن از نعمت هایى كه خداوند نصیب دیگران كرده و آرزوى زوال آنها و حتى تلاش و كوشش در این راه!»

حسد فضاى روح آدمى را تیره و تار و فضاى زندگى او را ظلمانى و محیط جامعه را مملو از ناامنى مى‏كند!

حسودان نه آرامشى در دنیا دارند، نه آسایشى در آخرت و چون تمام تلاششان این است كه نعمت را از محسود بگیرند، آلوده انواع جنایت‏ها مى‏شوند: دروغ مى‏گویند، غیبت مى‏كنند، دست ‏به انواع ظلم و ستم مى‏زنند و حتى در حالات شدید و بحرانى از قتل و خونریزى نیز ابا ندارند.

در واقع مى‏توان گفت: حسد یكى از ریشه‏هاى اصلى تمام بدی‌هاست و از دام‌هاى بسیار خطرناك شیطان است، همان دامى كه در نخستین روزهاى آفرینش بشر كار خود را كرد و فرزند آدم(ع) «قابیل‏» را به كام خود فروكشید و دستش را به خون برادرش«هابیل‏» آلوده كرد و به همین دلیل در روایات اسلامى، حسد یكى از اصول سه‏گانه كفر شمرده شده است(تكبر، حرص و حسد.)

«حسود» در واقع معترض به حكمت الهى است و به همین دلیل نوعى كفر و شرك خفى محسوب مى‏شود.

نقطه مقابل حسد، «خیرخواهى‏» است و آن این است كه انسان از نعمت‏هایى كه نصیب دیگرى مى‏شود لذت ببرد و در راه حفظ آن بكوشد و سعادت خود را در سعادت دیگران بداند و منافع دیگران را با منافع خود به یك چشم بنگرد.

«حسود» در واقع معترض به حكمت الهى است و به همین دلیل نوعى كفر و شرك خفى محسوب مى‏شود.

با این اشاره به آیات قرآن بازمى‏گردیم و بازتاب این مساله را در آیات قرآنى مشاهده مى‏كنیم.

1-و اتل علیهم نبا ابنى آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم ‏یتقبل من الآخر قال لاقتلنك قال انما یتقبل الله من المتقین* لئن بسطت الى یدك لتقتلنى ما انا بباسط یدى الیك لاقتلك انى اخاف الله رب العالمین* فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین. (مائده،27 و 28 و 30)؛و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان: هنگامى كه هر كدام، كارى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند، اما از یكى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد (برادرى كه عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت:« به خدا سوگند تو را خواهم كشت‏» (برادر دیگر) گفت: «من چه گناهى دارم (زیرا) خدا تنها از پرهیزگاران مى‏پذیرد.»اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى، من هرگز به قتل تو دست نمى‏گشایم، چون از پروردگار جهانیان مى‏ترسم.نفس سركش كم كم او را به كشتن برادرش ترغیب كرد (سرانجام) او را كشت و از زیانكاران شد.

2-اذ قال یوسف لابیه یا ابت انى رایت احد عشر كوكبا والشمس والقمر رایتهم لى ساجدین* قال یا بنى لاتقصص رؤیاك على اخوتك فیكیدوا لك كیدا ان الشیطان للانسان عدو مبین. (یوسف، 4 و 5)؛ (به خاطر بیاور) هنگامى را كه یوسف به پدرش گفت: «پدر! در خواب دیدم كه یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده مى‏كنند.گفت: فرزندم! خواب خود را براى برادرانت ‏بازگو مكن كه براى تو نقشه(خطرناكى) مى‏كشند، چرا كه شیطان، دشمن آشكار انسان است.

نقطه مقابل حسد، «خیرخواهى‏» است و آن این است كه انسان از نعمت‏هایى كه نصیب دیگرى مى‏شود لذت ببرد و در راه حفظ آن بكوشد و سعادت خود را در سعادت دیگران بداند و منافع دیگران را با منافع خود به یك چشم بنگرد.

3-ام یحسدون الناس على ما ءاتهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الكتاب والحكمة و آتیناهم ملكا عظیما. (نساء، 54) ؛یا این كه نسبت ‏به مردم (پیامبر و خاندانش) بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مى‏ورزند؟ ما به آل ابراهیم (كه یهود از خاندان او هستند نیز) كتاب و حكمت دادیم و حكومت عظیمى در اختیار آنها (پیامبران بنى اسرائیل) قرار دادیم.

4-ود كثیر من اهل الكتاب لو یردونكم من بعد ایمانكم كفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى یاتى الله بامره ان الله على كل شیئ قدیر. (بقره،109)؛بسیارى از اهل كتاب از روى حسد - كه در وجود آنها ریشه دوانده - آرزو مى‏كردند شما را بعد از اسلام و ایمان به حال كفر بازگردانند با این كه حق براى آنها كاملا روشن شده است، شما آنها را عفو كنید و گذشت نمایید تا خداوند فرمان خودش(فرمان جهاد) را فرستد، خداوند بر هر چیزى تواناست.

5- و من شر حاسد اذا حسد. (فلق، 5)؛و از شر هر حسودى هنگامى كه حسد مى‏ورزد.

6- والذین جائوا من بعدهم یقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان ولاتجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انك رؤوف رحیم. (حشر، 10)؛ (همچنین) كسانى كه بعد از آنها (بعد از مهاجران و انصار) آمدند و مى‏گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ایمان بر ما پیشى گرفته‏اند بیامرز و در دلهایمان حسد و كینه‏اى نسبت‏ به مؤمنان قرار مده! پروردگارا تو مهربان و رحیمى!

7-و نزعنا ما فى صدورهم من غل اخوانا على سرر متقابلین. (حجر،47)؛هرگونه غل(حسد و كینه و دشمنى) را از سینه آنها برمى‏كنیم (و روحشان را پاك مى‏سازیم) در حالى كه همه برادرند و بر تختها رو به روى یكدیگر قرار دارند.

از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود: «آدم از سوى خدا مامور شد كه هابیل را به عنوان وصى خود برگزیند و اسم اعظم را به او تعلیم دهد، در حالى كه قابیل از او بزرگتر بود، هنگامى كه قابیل این سخن را شنید خشمناك شد و گفت: من به این امر سزاوارترم. آدم به آنها دستور داد كه هر كدام قربانى (وسیله تقرب) به پیشگاه خدا تقدیم دارد (طبق روایت دیگرى هابیل كه دامدارى داشت ‏بهترین دام خود را براى قربانى برگزید و قابیل كه كشاوزى داشت از بدترین محصول زراعت ‏خود براى این كار انتخاب كرد، هر دو قربانى خود را بالاى كوهى گذاشتند، صاعقه‏اى آمد و قربانىهابیل را - به علامت قبولى - سوزاند و قربانى قابیل همچنان به جا ماند و این تاییدى بود بر شایستگى هابیل براى امر جانشینى آدم!) این امر آتش حسد را در دل قابیل برافروخت و خون برادر را ریخت‏»!

آتش سوزان حسد

در نخستین آیات مورد بحث، سخن از داستان فرزندان آدم است كه یكى بر دیگرى حسد برد و سرانجام دستش به خون برادر آغشته شد و نخستین قتل و جنایت در روى زمین صورت گرفت و سرآغازى براى جنایتهاى دیگر شد!

مى‏فرماید: «داستان دو فرزند آدم را آن گونه كه بوده است ‏بر آنها بخوان آن زمان كه هر كدام كارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند اما از یكى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد (برادرى كه عملش مردود شده بود به برادر دیگر) گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت!(او در پاسخ) گفت: (اگر عمل تو پذیرفته نشده است من گناهى ندارم زیرا) خداوند تنها از پرهیزكاران مى‏پذیرد»! (و اتل علیهم نبا ابنى آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم‏یتقبل من الآخر قال لاقتلنك قال انما یتقبل الله من المتقین) (1)

یعنى من مشكلى براى تو ایجاد نكرده‏ام كه قصد جان مرا كرده‏اى، مشكل تو از درون جان توست، تو عملت ناخالص بوده و با تقوا آمیخته نشده و به همین دلیل مقبول درگاه خداوند نگردیده است، او پاك است و جز پاك نمى‏پذیرد! سپس افزود:« اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى من هرگز این كار رانمى‏كنم و دست‏ به قتل تو نمى‏گشایم، چون از پروردگار جهانیان مى‏ترسم‏».(لئن بسطت الى یدك لتقتلنى ما انا بباسط یدى الیك لاقتلك انى اخاف الله رب العالمین) (2)

سرانجام آتش كینه و حسد در دل او چنان شعله‏ور شد كه پیوندهاى برادرى و اخوت را نابود كرد، خون چشمان قابیل را گرفت و آن گونه كه قرآن مى‏گوید:« نفس سركش او، وى را مصمم به كشتن برادر كرد و او را كشت و از زیانكاران شد»! (فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین) (3)

آرى او گرفتار زیان و خسران شد، هم برادر خود را از دست داد، هم آرامش دنیا را، چرا كه قاتل اگر ذره‏اى وجدان داشته باشد پیوسته در عذاب وجدان است و آرامشى در دنیا نخواهد داشت و آخرت خود را نیز به تباهى مى‏كشاند.

در بعضى از روایات آمده است: او برادرش را در حال خواب كشت (4) و این جنایتى است مضاعف و نشان مى‏دهد كه وقتى آتش حسد در درون انسان زبانه بكشد همه چیز را خاكستر مى‏كند!

ولى به زودى از كار خود پشیمان شد، اندوه عمیقى بر سراسر وجود او حاكم گشت، هر زمان چشمش به بدن خونین و بى‏جان برادر مى‏افتاد وحشت و اضطراب تمام وجودش را فرامى‏گرفت، جسد برادر را بر دوش گرفت و نمى‏دانست چه كند و كجا ببرد كه هم آثار جنایت‏ خود را بپوشاند و هم این منظره هولناك آزار دهنده را از برابر چشمان خود دور كند، در این هنگام على رغم جنایت هولناك و گناه بزرگى كه او مرتكب شده بود باز گوشه‏اى از لطف خدا براى او نمایان گشت: «خداوند زاغى را فرستاد كه در زمین كند و كاو كند تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر را دفن كند، هنگامى كه این درس را از آن پرنده آموخت گفت: اى واى بر من! آیا من نمى‏توانم (حد اقل) مثل این زاغ باشم و جسد برادر خود را در زمین پنهان كنم؟! سرانجام (این كار را انجام داد) و از كرده خود سخت پشیمان شد». (فبعث الله غرابا یبحث فى الارض لیریه كیف یوارى سواة اخیه قال یا ویلتى اعجزت ان اكون مثل هذا الغراب فاوارى سواة اخى فاصبح من النادمین) (5)

در بعضى از روایات آمده است كه قابیل در برابر چشمان خود دو زاغ را دید كه با هم مى‏جنگند و یكى دیگرى راكشت ‏سپس زمین را با چنگال خود حفر كرد و جسد مقتول را در آن دفن نمود. (6)

و بعضى گفته‏اند آن زاغ جسد مرده زاغى را آوردودفن كرد و گاه گفته شده او ملاحظه كرد كه زاغ بعضى از مواد غذایى خود را براى محفوظ ماندن در زیر خاك دفن مى‏كند و از آن كار، دفن اموات را یاد گرفت.

به هر حال او پشیمان شد اما نه آن پشیمانى پایدار كه مقدمه توبه و انابه به درگاه پروردگار باشد و زنگ این گناه بر او ماند!

در اینجا دو سؤال مطرح است، نخست این كه: منظور از «قربان‏» (وسیله قرب به خدا) در جمله «اذ قربا قربانا» كه فرزندان آدم به پیشگاه خدا تقدیم داشتند چیست؟ و دیگر این كه از كجا معلوم شد كه تقدیمى «هابیل‏» در پیشگاه خدا پذیرفته شد و تقدیمى «قابیل‏» مردود گشت؟

در قرآن مجید در پاسخ این دو سؤال چیزى نیامده و به صورت سربسته ذكر شده است و روایات در این زمینه هم از نظر متن و هم از نظر سند متفاوت است، آنچه با منطق و عقل و قراین موجود سازگارتر است روایتى است كه از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود: «آدم از سوى خدا مامور شد كه هابیل را به عنوان وصى خود برگزیند و اسم اعظم را به او تعلیم دهد، در حالى كه قابیل از او بزرگتر بود، هنگامى كه قابیل این سخن را شنید خشمناك شد و گفت: من به این امر سزاوارترم. آدم به آنها دستور داد كه هر كدام قربانى (وسیله تقرب) به پیشگاه خدا تقدیم دارد (طبق روایت دیگرى هابیل كه دامدارى داشت ‏بهترین دام خود را براى قربانى برگزید و قابیل كه كشاوزى داشت از بدترین محصول زراعت ‏خود براى این كار انتخاب كرد، هر دو قربانى خود را بالاى كوهى گذاشتند، صاعقه‏اى آمد و قربانىهابیل را - به علامت قبولى - سوزاند و قربانى قابیل همچنان به جا ماند و این تاییدى بود بر شایستگى هابیل براى امر جانشینى آدم!) این امر آتش حسد را در دل قابیل برافروخت و خون برادر را ریخت‏»! (7)

در هر حال قابیل براى برطرف كردن وضع ناهنجار خود دو راه در پیش داشت: یكى آن كه توبه به درگاه خدا آورد و سعى كند با عمل‏هاى خالص‏تر و پاك‏تر عقب ماندگى معنوى خویش را در پیشگاه خدا جبران نماید (این همان كارى است كه علماى اخلاق آن را «غبطه‏» مى‏نامند و امرى شایسته و سازنده و مستحسن است)، ولى قابیل راه دیگرى را برگزید، یعنى تلاش كرد نعمت را از برادر خود بگیرد و براى این كار نیز بدترین راه را انتخاب كرد، دست ‏خود را به خون او آغشته كرد تا سوز دل خود را كه از آتش حسد به وجود آمده بود فرونشاند!

اگر«تكبر» ابلیس سبب شد براى همیشه از درگاه خدا رانده شود و «حرص‏» آدم سبب شد براى همیشه از بهشت محروم گردد،«حسد» قابیل سبب شد كه با ریختن خون برادر، براى همیشه ملعون و مطرود درگاه خدا شود و هر قتلى در دنیا واقع مى‏شود او به عنوان بنیانگذار اصلى در آن سهیم باشد.تاریخ پر است از جنایات فجیعى كه انگیزه اصلى آن فقط حسد بوده است.

پى‏نوشت ها:

1-مائده،27.

2-مائده، 28.

3-مائده، 30.

4-تفسیر قرطبى، جلد3، صفحه‏2133.

5- مائده، 31.

6- نورالثقلین، جلد 1، صفحه‏616.

7- تفسیر نورالثقلین، جلد 1، صفحه 610، حدیث 125.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.