تبیان، دستیار زندگی
دوربین روی شهر نیویورك در حركت است. صدایی با آرامش تمام می‌گوید: همیشه ترجیح می‌دادم به جای این‌كه من محصول محیط اطرافم باشم، محیط اطراف محصول من باشد. این حركت گیج دوربین و این صدای خفه كه تا پایان فیلم معلوم نمی‌شود از حلقوم كدام یك از شخصیت‌های فیل
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مارتین اسکورسیزی

اسکورسیزی

بازیگران بی همتایی مقابل دوربین پیرمرد نیویوركی قرار گرفته‌اند

 دوربین روی شهر نیویورك در حركت است. صدایی با آرامش تمام می‌گوید: همیشه ترجیح می‌دادم به جای این‌كه من محصول محیط اطرافم باشم، محیط اطراف محصول من باشد.

این حركت گیج دوربین و این صدای خفه كه تا پایان فیلم معلوم نمی‌شود از حلقوم كدام یك از شخصیت‌های فیلم درآمده است، در حالی كه با توجه به روایت داستان، هر 4 شخصیت اصلی می‌توانند چنین جمله‌ای را گفته باشند، آغازگر فیلم « جداافتاده» است.

وقتی شما در آغاز یك اثر با چنین نمایی روبه‌رو می‌شوید، زود درمی‌یابید با یك مولف سر و كار دارید؛ مولفی كه ادعا می‌كند شهری چون نیویورك، محصول اوست! این فیلم پس از سال‌ها انتظار، مولفش را صاحب جایزه اسكار كرد.

یادآوری روزهای كودكی

مارتین اسكورسیزی نه‌تنها در جداافتاده، بلكه در تمامی آثارش چنین ادعاهایی را مطرح می‌كند. كارگردانی كه ابتدا وارد مدرسه علوم دینی شده بود تا كشیش شود، خیلی زود آن مدرسه را رها كرد.

گویا كسی رویاهای كودكی‌اش را به او یادآوری كرد كه عمیقا از چه چیزی لذت می‌برده است! ناب‌ترین خاطره كودكی‌اش زمانی بود كه 4 سال بیشتر نداشت و با مادرش به سینما رفته بود.

شاید خوشبختی او به عنوان یك كارگردان این بود كه در تقدیر كودكی‌اش، شخصی چون كینگ ویدور حضور داشته است. مارتین كوچك اولین تصاویری كه در قاب جادویی، در آن تاریكی وهمناك دیده بود، مربوط به «جدال در آفتاب» (1946) ساخته ویدور بود.

تصاویری با ملاحظات خاص رنگ كه ویژه كارهای ویدور بود. نریشنی با صدای گیرای اورسن ولز، حركات تند دوربین و از همه مهم‌تر یك داستان كم‌نقص بعید نیست كه بتواند دریچه تازه‌ای به دنیای هر كودك 4 ساله‌ای بگشاید.

تاثیر قاب‌های این فیلم در ذهن مارتین كوچك تا حدی بود كه بعدها در كتابی با عنوان لذت‌های یك دلباخته سینما به این تاثیرها اعتراف كرد و حتی ابراز تمایل كرد كه به جای جان‌فورد و ویلیام وایلر با كینگ ویدور و اورسن ولز مقایسه شود.

زندگی و آثار

مارتین اسكورسیزی متولد 17 نوامبر 1942 كوینس، نیویورك آمریكاست. او كودك نحیف و رنجوری بود كه بیشتر اوقات به خاطر بیماری آسم در خانه می‌ماند.

مارتین در جوانی هوای سینما به سرش زد به همین خاطر آرزوی اصلی‌اش را كه كشیش شدن بود، رها كرد و از مدرسه علوم مذهبی مستقیم به دانشگاه فیلمسازی نیویورك رفت و سال 1966 مدرك تحصیلی‌اش را گرفت و پس از فارغ‌التحصیلی، شروع به ساخت فیلم‌های كوتاهی كرد كه مشهورترین آنها «صورت‌تراشی بزرگ» است كه در سال، 1967 ساخت. اسكورسیزی در همان سال اولین فیلم بلندش را با نام «كی داره در می‌زنه؟» ساخت كه، یك فیلم سیاه و سفید بود. در این فیلم كاملا سبك كاری اسكورسیزی و مضمون مورد علاقه‌اش كه بعدها در «خیابان‌های پایین شهر» آن را ادامه داد واضح بود؛ همان زندگی خیابانی ایتالیایی آمریكایی‌های نیویورك، تدوین سریع، موسیقی پس‌زمینه الكتریك راك و همان مرد نقش اول به دردسر افتاده.

در سال‌های دهه 70 او و فرانسیس فورد كاپولا، برایان دی پالما، جورج لوكاس و استیون اسپیلبرگ با یكدیگر آشنا شدند كه به بچه‌های بداخلاق سینما مشهور شدند.

برایان دی‌پالما، رابرت دنیرو را به اسكورسیزی معرفی كرد و از آن زمان این دو اسطوره سینما رابطه نزدیكی برقرار كرده، در چندین پروژه سینمایی با یكدیگر همكاری كردند.

فیلمی تكان دهنده

مارتین در سال 1976 با فیلم «راننده تاكسی» با بازی رابرت دنیرو و جودی فاستر جهان سینما را تكان داد. این فیلم یكی از 2 فیلمی است كه در دانشكده‌های فیلمسازی به عنوان آغازگران موج نوی سینما تدریس می‌شود.

شیوه كارگردانی او در این فیلم بسیار مورد تقدیر قرار گرفت و با وجود جنجال‌های هنگام نمایش فیلم، 5 سال بعد هم دوباره بر سر زبان‌ها افتاد؛ وقتی جان هینكلی یك توطئه ترور برای رئیس‌جمهور وقت دونالد ریگان ترتیب داد و علت آن را تاثیر عمیق شخصیت جودی فاستر در فیلم عنوان كرد.

راننده تاكسی، نخل طلای سال 1976 را از جشنواره كن دریافت كرد و نامزد 4 جایزه اسكار از جمله بهترین فیلم بود كه در هیچ‌كدام موفق نشد.

اولین فیلم پرهزینه مارتین یك موزیكال فوق‌العاده سبك‌دار در سال 1977 به نام «نیویورك نیویورك» بود. ادای دین خالصانه اسكورسیزی به زادگاهش و موزیكال كلاسیك هالیوودی او را با شكست تجاری و انتقادی مواجه كرد؛ فیلمی كه سومین همكاری كارگردان با رابرت دنیرو بود با برخورد ناامیدكننده منتقدان و مردم باعث شد مارتین دچار افسردگی شود.

با وجود این توانست یك مستند فوق‌العاده تحسین شده درباره آخرین كنسرت گروه Band با نام آخرین والس را بسازد، اما درگیری اسكورسیزی در دیگر پروژه‌ها باعث شد نمایش فیلم تا سال 1978 به تعویق بیفتد. رابرت دنیرو تاثیر بسیار زیادی در متقاعد كردن مارتین اسكورسیزی برای ساخت بهترین فیلمش «گاو خشمگین» داشته است.

رابرت او را متقاعد كرد كه دیگر نمی‌تواند فیلمی بسازد و مارتین هم تمام انرژی‌اش را برای ساختن این فیلم صرف كرد.

فیلم به عنوان یك شاهكار سینمایی ارزیابی شد و از سوی مجله بسیار معتبر سایتند ساوند انگلستان به عنوان بهترین فیلم دهه 80 انتخاب شد.

فیلم نامزد 8 جایزه اسكار از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد برای رابرت دنیرو و اولین نامزدی مارتین برای بهترین كارگردانی بود.

دنیرو جایزه را برد و تلما شون میكر برای تدوین هم همین‌طور، اما اسكورسیزی جایزه را به دست نیاورد. بعد از یك دهه پرمشقت حماسه گانگستری «رفقای خوب» در سال 1990 یك بازگشت به فرم شخصی اسكورسیزی به حساب می‌آمد و همچنین بهترین فیلم او پس از گاو خشمگین محسوب می شود. یكی از مهم ترین ویژ گی های این فیلم ،ورود به دنیای پر رمز وراز زندگی گانگسترهایی است كه مخاطبان سینما برای سال هایی طولانی تنها تصویری كلیشه ای از آنها را در اخبار و مطالب بخش حوادث روزنامه ها دیده اند.

صفحاتی كه در آن همیشه تصویری تك بعدی از این خلافكارها ارائه می شود كه فقط شامل حال زمانی است كه این خلافكارها گیر افتاده اند و به دست قانون سپرده شده اند حال آنكه فیلم رفقای خوب به مناسبات و روابط عاطفی این خلافكار ها به نحوی قابل لمس توجه دارد.

رقابت بر سر اسكار

اسكورسیزی ابتدای قرن بیست و یكم، در سال 2002 فیلم «دار و دسته نیویوركی» را با بودجه‌ای بالغ بر 100 میلیون دلار ساخت كه نامزد چندین اسكار شد از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگری و بهترین كارگردانی، اما این بار هم اسكورسیزی آن را به رومن پولانسكی باخت.

چنین باخت هایی در سینمای حرفه ای امری طبیعی و عادی است اما هیچ گاه چنین اتفاق هایی نمی تواند ارزش های فنی و هنری آثار این دسته از بزرگان سینما را كمرنگ كند.

اسكورسیزی در این فیلم تاریخچه شكل گیری شهری مهم درآمریكا را به تصویر می كشد؛ شهری كه به دلیل قرار گرفتن مكان هایی همچون‌سازمان ملل متحد در آن اهمیتی جهانی دارد.

او در این فیلم مناسبات خشن و خونینی را به تصویر می‌كشد كه در سال های ابتدایی حضور مهاجران در این شهر وجود داشته است و در پایان فیلم با قرار دادن دوربین در نمایی مشرف به شهر، به مرور از تصویر ویرانی نیویورك به تصاویر عصر حاضر این شهر می رسد.

مارتین ناامید نشد و فیلم «هوانورد» را سال 2004 ساخت كه در مراسم گلدن گلاب نامزد 6 جایزه و در اسكار 2005 با نامزدی در 11 رشته تنها فیلمی بود كه بیشترین نامزدی را داشت.

او در سال 2006 فیلم «جداافتاده» با بازی دی‌كاپریو و مت‌دمون را ساخت كه در اسكار 2007 نامزد دریافت 5 جایزه شد و بالاخره بعد از سال‌ها بی‌توجهی آكادمی به او توانست برنده بهترین كارگردانی برای این فیلم شود.

اسكورسیزی از كودكی شیفته ولز، ویدور، هاوكس و هیچكاك و در یك كلام سینمای كلاسیك هالیوود بود و در دوران فیلمسازی تقریبا به اصول روایی این سینما پایبند ماند.

نوگرایی با درك عمیق از كلاسیك‌ها

برای كسی كه تا این حد به سینما وابسته است، شاید گفتن این جمله كه اگر یك گیتار داشتم هرگز به سینما پا نمی‌گذاشتم كمی سنگین باشد.

اما او بدون شك یكی از هنرمندان مستقل روزگار ماست و می‌داند تالیف هنر اول بر تالیف در هنر هفتم ارجحیت دارد. خودش در جایی می‌گوید: «من عاشق فیلم هستم! این زندگی من است! نقطه تمام!»

سینمای اسكورسیزی سرشار از مولفه‌ها و دستمایه‌های ویژه‌ای است كه در همان فیلم‌هایی كه او هنگام كودكی به تماشا نشسته ریشه دارد؛ قهرمان‌ها (یا ضد قهرمان‌ها) تنها و جداافتاده از محیط اطراف كه دیدگاهشان نسبت به زندگی با دیدگاه آدم‌های دور و برشان فرق دارد و اساسا درام داستان از همین تفاوت دیدگاه‌ها شكل می‌گیرد. قهرمانان فیلم‌های اسكورسیزی و بلاتكلیفی آنها می‌تواند ما را به یاد شخصیت‌های فیلم نوآرهای دهه 1940 یا 1950 سینمای آمریكا بیندازد.

تماشای فیلم‌های كلاسیك سینما شناختی دقیق از اصول روایی سینمای كلاسیك را برای او به ارمغان آورد و بخش عمده‌ای از مهارت اسكورسیزی در تسلط بر ژانرهای سینمایی و تركیب آنها به همین مساله برمی‌گردد.

شاید فاصله بسیار سینمای اسكورسیزی با سینمای مدرن اروپا و فیلم‌های كارگردان‌هایی چون اینگمار برگمان به همین دلیل باشد.

اسكورسیزی از كودكی شیفته ولز، ویدور، هاوكس و هیچكاك و در یك كلام سینمای كلاسیك هالیوود بود و در دوران فیلمسازی تقریبا به اصول روایی این سینما پایبند ماند.

بازیگران بی‌همتا

سینمای اسكورسیزی از منظر بازیگری تنـــها در 2 بازیگر خلاصه می‌شود. در وهله اول باید به رابرت دنیرو اشاره كرد. او به واسطه برایان دی‌پالما با بابی (دنیرو) آشنا شد.

این آشنایی‌سبب شد كه یكی از مهم‌ترین زوج‌های بازیگر ـ كارگردان‌ها در تاریخ سینما شكل بگیرد كه خیابان‌های پایین شهر، راننده تاكسی، نیویورك نیویورك، گاو خشمگین، سلطان كمدی، رفقای خوب، تنگه وحشت و كازینو حاصل این آشنایی است كه باید هر دوی آنها به خاطر آن روز شكرگزار باشند.

پس از بابی، اسكورسیزی زوج هنری جوان‌تری برگزید. لئوناردو دی‌كاپریو، انتخاب بعدی اسكورسیزی بود كه حاصل همكاری آنها دار و دسته نیویوركی، هوانورد، جداافتاده و شاترآیلند بود. مارتین اسكورسیزی در طول 40 سال فعالیت هنری، تكریم و تحسین شایسته‌ای اندوخته است. به طوری كه تعداد انگشت‌شماری از اهالی سینما به جایگاه استادی رسیده‌اند و یكی از آنها این هنرمند ایتالیایی‌الاصل است.

علی قاسمی ‌/‌ جام‌جم

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی