تبیان، دستیار زندگی
نام فیلم: جزیره كارگردان: مایكل بى بازیگران: ایوان مك گریگور، اسكارلت جوهانسون، استیو بوسمى، مایكل كارك و... محصول 2005 نگرش مایكل بى، محكوم كردن منتقد است. طبق تجربه، او یاد گرفته است كه از منتقدان كارش متنفر و بیزار باشد....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چشم هاى بابا قورى (نگاهی به فیلم «جزیره»)

نام فیلم: جزیره

كارگردان: مایكل بى

بازیگران: ایوان مك گریگور، اسكارلت جوهانسون، استیو بوسمى، مایكل كارك و...

محصول 2005

نگرش مایكل بى، محكوم كردن منتقد است. طبق تجربه، او یاد گرفته است كه از منتقدان كارش متنفر و بیزار باشد. «جزیره» آخرین ساخته مایكل بى در واقع دو فیلم با سبك هاى متفاوت است كه براى تصاحب گیشه هاى سینما تلاش مى كند.

بحث بر سر پیچیدگى هاى اخلاقى و معنوى كلونى هاى انسانى در این فیلم مورد توجه قرار گرفته اما پس از مدتى این بحث ها به حاشیه مى افتد چرا كه كارگردان تصمیم مى گیرد اطلاعات نیمه نخست فیلم را تا آنجا كه امكان دارد به جاى ترفندها و صحنه هاى نیمه دوم فیلم قرار دهد و یا اینكه آنها را با هم بیامیزد.

نخستین نكته اى كه به هنگام دیدن نام مایكل بى در تیتراژ فیلم به ذهن تماشاچى مى رسد گرایش و علاقه او براى به كارگیرى رویدادها و وقایعى است كه كمتر به ذهن دیگر اهالى سینما مى رسد.

پس از جا افتادن داستان در نیمه نخست فیلم، كارگردان به انجام آنچه كه فكر مى كند بهترین است مى پردازد. او در چهره شما یك جفت چشم باباقورى تعبیه مى كند، پرطمطراق سخن مى گوید و به زودى به صورت بخشى از حیات و هستى قهرمان فیلم درتان مى آورد و تا به آخر داستان شما را به دنبال او مى كشد، آن قدر كه درگیر ماجراهاى قصه مى شوید.

در نیمه دوم فیلم با صحنه هاى تعقیب و گریز و انفجارهاى فراوان پرتوقع ترین طرفداران فیلم هاى اكشن را نیز قانع مى كند.

در حالى كه صحنه هاى اكشن در كل مسحوركننده و گیرا است اما پس از گذشت لحظاتى از آغاز فیلم تماشاچى احساس مى كند كه گیج شده و از خود مى پرسد: پس آن داستانى كه كارگردان در آغاز فیلم شروع به روایتش كرده بود چه شد؟

ایوان مك گریگور در نقش لینكن سیكس اكو در حالى كه یك لباس یك تكه سفید پوشیده، مرد جوانى است كه دچار كابوس هاى وحشتناك است و روزبه روز با سئوالات بیشترى درباره دنیاى اطرافش مواجه مى شود.

اسكارلت جوهانسون نیز در نقش جردن با لباسى به همین شكل و شمایل در این مسیر با لینكن همراه مى شود. در واقع همه چیز در این دنیاى عجیب و غریب دور و بر این دو نفر مى چرخد.

گویى براى زنده ماندن در این جزیره، پوشیدن این لباس هاى یك تكه سفید براى رعایت اصول بهداشتى امرى ضرورى است و با دقت براى كنترل شرایط محیطى كه در آن زندگى مى كنند استریل شده است.

ساكنان این جزیره كه همگى با دقت و وسواس غذا مى خورند و معاینه وضع سلامتشان جزء اصول اساسى زندگى شان است، همه تنها براى یك هدف زندگى مى كنند در آزمونى براى سفر به جزیره برده شوند. ظاهراً جزیره تنها مكانى است كه از گزند فاجعه اى زیست محیطى كه سرتاسر كره زمین را گرفتار خواهد كرد در امان است.

طبق شواهد، جزیره آخرین نقطه امن زمین است و ظاهراً آدم هاى ساكن آن در خوشبختى كامل به سر مى برند با این همه لینكن به زودى متوجه مى شود كه تمام آنچه تا به حال درباره جزیره گفته شده دروغ است و چنین حیات پرشكوهى در آن منطقه وجود خارجى ندارد.

در واقع حیات و هستى خود لینكن هم دروغى بیش نیست. ناگهان در دنیاى واقعى، لینكن سیكس اكو و جردن تودلتا درمى یابند كه آنها و تمام ساكنان این سرزمین خالى فقط كلون هاى انسانى هستند كه براى خدمت به ساخت موجودى جدید مورد استفاده قرار مى گیرند.

زمان براى شوریدن علیه این مسئله اندك است، پس لینكن و جردن تصمیم به فرار مى گیرند.

قضیه به این سادگى ها هم نیست. كسانى كه تا دیروز به این دو نفر مسكن و پناه داده بودند امروز علیه آنها شوریده اند. لینكن و جردن مى خواهند سازندگان خود را بیابند و براى سئوالات بى شمارشان پاسخى پیدا كنند.

بهترین صحنه فیلم آنجا شكل مى گیرد كه مك گریگور در نقش لینكن سیكس اكو چرخ هاى غول پیكر یك تراكتور را بلند كرده و در مسیر تعقیب كنندگان شان قرار مى دهد. صحنه اى فوق العاده زیبا و ارژینال كه تماشاچى را میخكوب مى كند. اما آنچه كه تماشاچى را تا به آخر همراه فیلم نگه مى دارد نه بازى ستاره اول فیلم كه سكانس هاى بى شمار اكشن آن است.

فراموش نكنید كه مایكل بى یك حادثه ساز كهنه كار و برجسته است و خلق چنین صحنه هایى بخش انكار ناپذیر فیلم هایى است كه برچسب مایكل بى را به عنوان كارگردان برخود دارند.

داستان فیلم در قرن بیست و یكم میلادى مى گذرد اما مى توان داستان را به زندگى امروز هم تعمیم داد. به عبارتى هر كس مى تواند تحلیل خاص خودش را از فیلم داشته باشد. گرچه قصه فیلم چیز خاصى را به خورد تماشاچى نمى دهد و همان روال آثار قبلى اكشن را براى آن مى توان متصور بود، با این همه تماشاچى را با خود درگیر كرده و تا آخر همراه خود نگه مى دارد.

مایكل بى حفره هاى زیادى را در ذهن تماشاچى ایجاد مى كند به خصوص در راه فهمیدن علت خلق كلونى ها و چرایى و چگونگى سردرآوردن اهالى جزیره از واقعیت وجودشان. داستان فیلم براى شما توضیح نمى دهد چرا شركتى كه تصمیم به خلق این كلونى ها گرفته تنها بزرگسالان را در این جمع راه داده و بچه ها جایى در این جمع ندارند.

اگر در فیلم مایكل بى به دنبال هدفى مى گردید زیاد خودتان را خسته نكنید چرا كه آن را نخواهید یافت.

پس داستان فیلم را فراموش كنید و تنها به تماشاى جزیره بنشینید چرا كه مى توانید به عنوان یك اثر سرگرم كننده روى آن حساب كنید. در آن صورت آنقدرها هم از متوجه نشدن پیچیدگى هاى فیلم ناامید نخواهید شد.

جزیره را امشب از شبكه سه مى توانید تماشا كنید.

محمدرضا خالقى زاده