ضرورت عبرتگیری از "مرگ"
مگر انسان، همان نطفه و خون نیمبند نیست كه خدا او را در تاریكیهای رحم و غلافهای تودر تو، پدید آورد؟ تا به صورت جنین درآمد، سپس كودكی شیرخوار شد، بزرگتر و بزرگتر شده تا نوجوانی رسیده گردید، سپس او را دلی فراگیر، و زبانی گویا، و چشمی بینا عطا فرمود تا عبرتها را درك كند، و از بدیهای بپرهیزد، و آنگاه كه جوانی در حد كمال رسید، و بر پای خویش استوار ماند، گردنكشی آغاز كرد، و روی از خدا گرداند، و در بیراهه گام نهاد، در هواپرستی غرق شد، و برای به دست آوردن لذتهای دنیا تلاش فراوان كرد، و سرمست شادمانی دنیا شد، هرگز نمیپندارد مصیبتی پیش آید!
و براساس تقوی فروتنی ندارد، ناگهان سرمست و مغرور در این آزمایش چند روزه، مرگ او را میرباید، او را كه در دل بدبختیها، اندكی زندگی كرده، و آنچه را كه از دست داده عوضی به دست نیاورده است، و آنچه از واجبات را كه ترك كرد، قضایش را بجا نیاورد، كه درد مرگ او را فرا گرفت، روزها در حیرت و سرگردانی، و شبها با بیداری و نگرانی میگذراند.
هر روز به سختی درد میكشد، و هر شب رنج و بیماری به سراغش میرود، در میان برادری غمخوار،و پدری مهربان و نالهكنندهای بیطاقت و بر سینه كوبندهای گریان افتاده است.
اما او در حالت بیهوشی و سكرات مرگ، و غم و اندوه بسیار، و ناله دردناك، و درد جان كندن، با انتظاری رنجآور، دست به گریبان است.
پس ازمرگ او را مایوسوار در كفن پیچانده، در حالی كه تسلیم و آرام است، برمیدارند، و بر تابوت میگذارند.
خسته و لاغر به سفر آخرت میرود، كه فرزندان و برادران او را بدوش كشیده تا سرمنزل غربت، آنجا كه دیگر او را نمیبینند، و آنجا كه جایگاه وحشت است، پیش میبرند. اما هنگامی كه تشییعكنندگان بروند و مصیبزدگان بازگردند، در گودال قبر نشانده، برای پرسش حیرت آور، و امتحان لغزشزا، زمزمه غمآلود دارد.
و بزرگترین بلای آنجا، فرود آمدن در آتش سوزان دوزخ و برافروختگی شعلهها و نعرههای آتش است، كه نه یك لحظه آرام گیرد تا استراحت كند، و نه آرامشی وجود دارد كه از درد او بكاهد، و نه قدرتی كه مانع كیفر او شود، نه مرگی كه او را از این همه ناراحتی برهاند، و نه خوابی كه اندوهش را برطرف سازد، در میان انواع مرگها و ساعتها مجازات گوناگون گرفتار است. به خدا پناه میبریم.
موسوی - گروه دین و اندیشه تبیان
(منبع: نهجالبلاغه، بخشی از خطبه 83)