آنگاه كه می آیی
چه جمعه ها كه یك به یك غروب شد، نیامدی
چه بغض ها كه درگلو رسوب شد، نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش و بت شكن
برای ما كه خسته ایم و دل شكسته ایم، نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، .... نه غروب شد، نیامدی
جمعه ها از پی هم می گذرند، مولای من، نمی دانم كدامین آدینه می آیی؟
نمی دانم كدامین روز، انتظار بی پـایانم را پایانی خواهی بود تا دیده دل را به نور جمالت نورانی كنم .
آقای من
مولای من
نمی دانم آنگاه كه می آیی، آن لحظه ای كه از آسمان سبز بهار شكوفا می شوی، زنده ام یا در انبوهی از خاک غربت زندانی شبهای تنهایی خویشم ولی بدان كه دل به عشق دیدارت سپرده ام و با هر جمعه «ندبه ای» سر می دهم و درهر صبحی ندای دلنشین (اللهم رب النور العظیم» زمزمه می كنم تا با همه احساس درونی خویش، خود را مهیای دیدارت نمایم
مولای من!
ای پاره تن فاطمه (علیها السلام)
ای سرو بستان گلستان محبت
ای منتقم خون حسین (علیه السلام)
ای تكسوار وادی عشق
ای سبزینه پوش سرو قامت
بیا كه منتظریم .
سایت روزنامه کیهان
تنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکار
مطالب مرتبط