تبیان، دستیار زندگی
مردی به دیدن دوستش رفت. قبل از رسیدن به خانه دوستش، دید که سر دوستش از پنجره پیداست. همین که در زد، پسر او گفت: با بام از صبح رفته بیرون وهنوز بر نگشته.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زرنگ بازی
زرنگ بازی

مردی به دیدن دوستش رفت.

قبل از رسیدن به خانه دوستش، دید که سر دوستش از پنجره پیداست. همین که در زد، پسر او گفت: بابام از صبح رفته بیرون و هنوز بر نگشته.

مرد گفت: از طرف من به پدرت بگو دفعه دیگر که می رود بیرون ،سرش را هم با خودش ببرد.

نسیم رضوان

کاروان

حمام

به یک نفر می گویند با «کاروان» یه جمله بساز.

می گوید، «توی حمام هیچ وقت دوش کار وان رو نمی کنه.»

نانوایی

یه نفر تو صف نانوایی وایساده بود نانوا بهش گفت: هر کی اومد پشت سرت، بگو نمونه نون گیرش نمیاد طرف هم هر کی اومد بهش گفت: بیا جلوی من وایسا پشت سر من نون گیرت نمیاد.

نصیحت

نصیحت

یه نفر داشته می مرده، بچه هاشو جمع می کنه تا آنها را نصیحت کنه تا بچه هاش نشستن یه دسته چوب از زیر تشکش بیرون آورد و گفت: ببینید بچه ها! شما ها مثل این یه دسته چوب هستید بعد دسته چوب رو داد دست اولی و گفت: ببین می شکنه؟

پسر اولی خیلی راحت همه رو یه جا شکوند! بابا شاکی شد و گفت پاشین برید. شما ها لیاقت ندارید نصیحت تون کنم.

آفتاب - گلدونه

تنظیم: نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکار

مطالب مرتبط

بند موبایل

تصادف دوباره

دندان مصنوعی

چاه آب

گربه خوب

همسایه ناشی

سگ فلج

امتحان دیوانه ها

مهمانی رفتن هزارپا

دروغ یک لاک پشت

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.