تبیان، دستیار زندگی
رفته بودم خانه او تا به او چیزی بگویم چون همیشه گل بگوید من هم آن ها را ببویم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تو خودِ هفت آسمانی

تو خودِ هفت آسمانی

رفته بودم خانه او

تا به او چیزی بگویم

چون همیشه گل بگوید

من هم آن ها را ببویم

حرف هایی که همیشه

بوی نان تازه می داد

حرف هایش مرده را هم

باز جان تازه می داد

دیدم او تنها نشسته

در حیاط با صفایش

تا رسیدم، گوش جانم

پُر شد از موج صدایش

او در آن جا حرف می زد

با دو تا قمریِّ زیبا

دوستی و مهربانی

از نگاهش بود پیدا

با خودم گفتم که: ای مرد

تو بزرگی، تو تمامی

تو خودِ هفت آسمانی

به درستی که امامی

تو خودِ هفت آسمانی

محمدکاظم مزینانی_سایت حوزه

تنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکار

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.