تبیان، دستیار زندگی
تا چشم بر هم بزنیم، در دهه 90 خواهیم بود، با این وجود در حوزه‌های مختلف ادبیات خلاقه، چه توشه‌ای فراهم آورده‌ایم تا قدم به دهه بعد بگذاریم؛ پیش از این درباره «دستاورد»ها و «دست‌نیاورد»های دهه 80 نوشته‌ام، حالا می‌خواهم به سراغ بنیان‌ها بروم و ببینیم حال..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گذری به بنیان‌های ادبی در ادبیات جوان دهه 80

ادبیات ما برای دهه 90 چه می‌خواهد

ادبیات ما برای دهه 90 چه می‌خواهد

تا چشم بر هم بزنیم، در دهه 90 خواهیم بود، با این وجود در حوزه‌های مختلف ادبیات خلاقه، چه توشه‌ای فراهم آورده‌ایم تا قدم به دهه بعد بگذاریم؛ پیش از این درباره «دستاورد»ها و «دست‌نیاورد»های دهه 80 نوشته‌ام، حالا می‌خواهم به سراغ بنیان‌ها بروم و ببینیم حال و وضع‌مان چگونه است، برای یک ورود پرقدرت به دهه‌ای که می‌تواند شدیداً پردستاورد باشد اگر...

شعر کلاسیک، شعر نیمایی، شعر سپید، شعر منثور، رمان، قصه بلند، قصه کوتاه، قصه خیلی کوتاه، شعر کودک، شعر نوجوان، قصه کودک، قصه نوجوان، نقد ادبی [هم در حوزه ادبیات بزرگسال و هم در حوزه ادبیات کودک و نوجوان]، روزنامه‌نگاری ادبی، برگردان ادبی، پژوهش ادبی و هرچه که متصل باشد با کلمه «ادب» [به معنای تولید جدید در حوزه‌ای که یکی از ارکان فرهنگ بشری است نه به معنای «تربیت»] محتاج «ادب ادبی» است. [به معنای «تربیت ادبی»] و نمی‌توان به آن رسید، مگر آن‌که خوانده باشیم، خوانده باشیم، خوانده باشیم؛ آموخته باشیم، آموخته باشیم، آموخته باشیم. بگذارید یک به یک به حوزه‌هایی سر بزنیم که در دو دهه اخیر، «خواندن و آموختن» در آن زیوری نالازم و تجملی مغایر با تحولات جهان جدید شمرده می‌شد [این را از باب مزاح عرض نمی‌کنم، واقعیتی است که شاهد مثال‌های گوناگون را در خود دارد] به گمانم مشکل از همان دهه 70 شروع شد که «کم خواندن» به فخر نسل نوی ادبی بدل شده بود در همه عرصه‌های این حوزه. در این دهه بود که گزینه «کم گوی و گزیده گوی چون دُر» بدل شد به «کم‌خوان و گزیده خوان و ابتر!» البته همین کم خواندن و گزیده خواندن که به بازارگرمی گزیده‌های ادبیات فارسی و جهان در این دهه انجامید، در قبال وقایع بعد، چندان شگفت ننمود. در دهه 70، اگر اغلب شاعران جوان، شاهنامه را نخوانده بودند، لا‌اقل «رستم و سهراب» و «رستم و اسفندیار» را تورقی کرده بودند و از بیهقی، قصه بردار کردن حسنک را به حافظه داشتند و اگر نامه‌ای محبانه را برای یار کتابت می‌کردند از مناجات‌نامه خواجه عبدالله انصاری، عبارتی مسجع را با خود داشتند و می‌دانستند که «بشنو از نی چون حکایت می‌کند» را حافظ نگفته و می‌دانستند که «بوستان» را سنایی نسروده و می‌دانستند که محمد غزالی نسبتی دارد با کیمیای سعادت و کیمیای سعادت را فرق می‌نهادند با «کشف الاسرار» میبدی. در دهه هفتاد، گرچه نوآمدگان عرصه قصه، اغلب، از داستایوفسکی، پاره‌ای از «جنایات و مکافات» را خوانده بودند یا بسنده کرده بودند به کتاب «پیرامون رمان و قصه کوتاه» موام و اطلاعات عمومی خرج می‌کردند در کارگاه‌های ادبی، اما لااقل می‌دانستند که «فلوبر» نویسنده‌ای قرن بیستمی نیست. جویس نویسنده‌ای امریکایی نیست فاکنر در 1990 نمرده و سلینجر در 1912 سوار تایتانیک نبوده و در آب‌های سرد قطبی غرق نشده. می‌دانستند که جمالزاده صرفاً نام خیابانی در تهران نیست. جلال آل احمد صرفاً نام یک بزرگراه نیست و 11 سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، در ایران، رمانی شکل گرفته که بعدها، فخر ادبیات اسپانیایی درباره‌اش گفته که به خواندن آن دریافته که می‌تواند نویسنده باشد. در دهه هفتاد، گرچه اکثر منتقدان جوان، تقریباً عین به عین و واو به واو، از روی «نظریه‌های ادبی» و «ساختار و تأویل متن» رونویسی و اغلب بدفهمی می‌کردند اما لااقل برای رونویسی هم که شده آنها را خوانده بودند. این اواخر، در نشستی وقتی از منتقدی جوان [که معتقد بود عصر آدم‌هایی مثل من سر آمده] پرسیدم: ساختار و تأویل متن را خوانده‌ای ؟ به طوری به من نگاه کرد انگار از «تک شاخ» در افسانه‌ای یونانی حرف می‌زنم. نه! با چنین توشه و توانی اگر بخواهیم به دهه نود قدم بگذاریم، اگر استعداد تمام جهان را هم با خود داشته باشیم به جایی نمی‌رسیم. اکنون حتی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هم [که از عمری کوتاه در زبان ما برخوردار است] این موج «نخواندگی و نیاموختگی» به مرحله خطرناکی رسیده؛ مرحله‌ای که به دلیل ارتباط مستقیم این نوع ادبیات با ذهن و رویکردهای فرزندان ما، محتاج نظارت «آنی» است ما متأسفانه اینترنت را به جای فرهنگ بشری نشانده‌ایم. دوستان من، اینترنت سواد نیست. وسیله است.

وب‌گردی نکنید کتاب بخوانید!

چنان متکی به اینترنت شده‌ایم که از یاد برده‌ایم این وسیله، تمرکزش بر روزمرگی‌ست.

آنچه در آن بیش از باقی گزینه‌ها یافت می‌شود نه دارای بهترین کیفیت، که دارای بیشتر مورد جست‌وجو یعنی شهرت است و شهرت و کیفیت در واپسین ماه‌های اولین دهه قرن بیست و یکم، معادل هم نیستند.

شاعران و نویسندگان و منتقدان و روزنامه‌نگاران و پژوهشگران ما شدیداً خود را درگیر کرده‌اند با این وسیله و از کتابخانه‌ها، اغلب، بی‌خبر مانده‌اند. اینترنت [آن هم به شیوه‌ای که اکنون در ایران معمول است و به تنبلی روزافزون علمی و ذهنی کاربران انجامیده] چیزی جز یک «ابرخبرنامه» نیست.

در ایران، به دلایل مختلف، استفاده ارتباطی از آن به منظور جذب بهتر و بیشتر فرهنگ مکتوب و شفاهی چند هزار ساله‌ بشری، مغفول مانده. نسل ادبی دهه نود ما، نیازمند خوانش خیلی بیشتر متون کهن خود و ادبیات جهانی‌ است نه وقت‌گذرانی میان گزینه‌های غیرمرتبط و وب‌گردی.

این حرف‌ها را من زده‌ام؟!

در دهه نود شمسی ما محتاج روزنامه‌نگاران جوانی هستیم که به شکل تخصصی به حوزه‌های خود [از جمله حوزه ادبیات] اشراف داشته باشند. در دهه هشتاد، بارها از بزرگان ادبیات شنیده‌ام که از بی‌دانشی برخی روزنامه‌نگاران جوان نه تنها گلایه داشته‌اند که اندوهگین بوده‌اند. به نظر می‌رسد روزنامه‌نگاران جوان این حوزه لااقل باید در حد یک منتقد ادبی تازه‌کار، دانش ادبی داشته باشند تا در گفت‌وگو با حافظ‌شناسی بزرگ، سلمان ساوجی را با سلمان هراتی اشتباه نگیرند و در مواجهه با مترجمی که موی‌اش را در این حوزه سپید کرده، نپرسند: «شما که با نویسندگان بزرگ جهان در ارتباط هستید تا به حال از همینگوی پرسیده‌اید که نظرش درباره ادبیات سی سال اخیر ما چیست؟» یک روزنامه‌نگار ادبی باید بتواند بدون عوض کردن منظور و هدف یک سخنران و تا حد ممکن با حفظ «گویش و لحن» او، متنی کوتاه را از آن برای درج در روزنامه ارائه دهد نه اینکه سخنران را دچار حیرت کند که «این حرف‌ها را من زده‌ام؟»

قد آرزوهامان را بلند کنیم!

روزگاری در این مملکت، آرزوی هر شاعر جوانی این بود که حافظ شود، مولانا شود، سعدی شود، فردوسی شود.

دیری نپایید که «مدل»‌ها عوض شدند و این نام‌ها جای خود را به صائب و کلیم و عرضی و حزین دادند همچنان که کاتبان جوانی که روزگاری آرزوی بیهقی شدن و گلستان نوشتن و میبدی شدن داشتند، به روزگار قجر قائم‌مقام را سرمنزل رؤیاها فرض کردند و دهخدا را، نهایت فرجام کتابتگری.

دل‌مان به همین‌ها خوش بود که نو به نو، ادبیات جوان، سرمنزل رؤیاهاشان را دگرگون کردند.

می‌دانیم که هر چه نهایت آنچه می‌خواهیم کوتاهی گیرد، ما نیز کوتاه‌تر می‌شویم و اکنون در دهه هشتاد با شاعران و نویسندگان جوانی روبه‌روییم که نهایت آرزوشان، بدل شدن به شاعری هم سن و سال است که در فلان نشست ادبی، اسم و رسمی یافته یا فلان جایزه ادبی منطقه‌ای را از آن خود کرده. داریم به کجا می‌رویم؟ داریم به کجا می‌رسیم؟

یزدان سلحشور

تهیه و تنظیم : مهسا رضایی – ادبیات تبیان