معمای ریاضی
(وزیر زیرک و صلح دو پادشاه)
سال ها پیش از این که مردمان زمین به کار کشاورزی و دامداری زمان سپری می کردند، پادشاهان هنوز سرگرم کار کشورگشایی بودند. این چنین بود که وقتی دو پادشاه به سرزمینی مشترک چشم طمع می دوختند برای تسخیر آن اغلب اوقات می جنگیدند و همدیگر را به خاک و خون می کشیدند. کمتر زمانی در تاریخ دیده می شود که دو پادشاه به توافق، سرزمین هایی را بین خود تقسیم کرده باشند.
لابه لای تاریخ خیلی خیلی کهن، دو پادشاه قصه ی ما به نام های خیارشورشاه و شاه بزمک می زیستند که سال ها بر سر کشور زیبا و خوش آب و هوایی می جنگیدند. این کشور که به شکل یک مثلث بود، دارای 10 برج مراقبت ( دایره های قرمز ) بود که مردان این کشور می توانستند سرزمینشان را از بالای آن مراقبت کنند.
خیارشورشاه و شاه بزمک که دیگر از جنگ و دعوا خسته شده بودند، تصمیم گرفتند که صلح کنند و با هم مذاکره کنند. آن ها یک روز صبح در کنار شلمرود قرار گذاشتند که با هم صبحانه ای بخورند و صحبت کنند.
خیارشورشاه: بزمک جان، در کنار شما بسی خوش احوال شدیم. ای دریغ چرا زودتر با هم چاشتی نخوردیم.
شاه بزمک: آری خیارشورجان. من نیز از خوش مشربی بسی قلقلکم می آید. حال چه کنیم بر سر این زمین سه گوش؟
خیارشورشاه: ما وزیری داریم که خرده هوشی دارد و سر سوزن ذوقی. اسم او شیخ ابوالبرکات است. او می گوید من و تو به نوبت بین هر دو برج مراقبت (در صورت امکان) دیواری مستقیم بکشیم. آخرین نفری که توانست دیواری بکشد، او از زمین های تقسیم شده، انتخاب کند و آن گاه به نوبت زمین ها را برای خود برداریم.
شاه بزمک در فکر فرو رفت و دوتایی شروع کردند به دیوارکشی. به نظر شما کدام پادشاه برنده شد؟
منتظر جواب باشید. ادامه دارد.....
کلبه آفرینش فکر - تهیه: کاشانچی و حمداوی
مرکز یادگیری سایت تبیان - تنظیم: سمیرا بادامستانی