برای این دستهای خسته

کودکانه

ظهر است و از دبستان ٬برگشته ام به خانه

من مشق می نویسم٬ درس خاله مرجانه

امروز روز خوبی ست ٬آسمان هست آبی

توی حیاط خانه ٬پاشیده آفتابی

گلدسته های مسجد ٬دارد اذان می گوید

پیشی کوچک من ٬دست و رو را می شوید

به به چه بوی خوبی٬ پیچیده توی خانه

راستی نهار امروز٬ دست پخت مادرجانه

در جای نامعلومی ٬یا کریمی می خواند

انگار او هم شاد است ٬حال مرا می داند

بابا دارد می آید ٬شاید با نان تازه

من حس خوبی دارم ٬مادر سر نمازه

کاشکی زودتر بیاید ٬بابای خوبم از در

در انتظار اویم ٬دلتنگ بار دیگر

آمد صدای پایش ٬مثل آب و آبادی

می شناسم این صدا را ٬مثل صدای شادی

مثل همیشه با شوق ٬تندی رفتم به سویش

آغوشش را چسبیدم ٬عادت دارم به بویش

چشمش تا برمن افتاد ٬هرچند دستی پرُ داشت

در گوشه ی لبهایش ٬لبخند شیرینی کاشت

با مهربانی نشست ٬بغل کرد و بوسیدم

آثار خستگی را ٬در چهره اش می دیدم

بابا جان دوستت دارم ٬گرچه می گویی لوسم

چین های رویت زیباست ٬این چین ها را می بوسم

دستهای گرم و زبرت ٬زحمت کشان کارند

این دستهای خسته ٬از تنبلی بیزارند

پشتت کمی خمیده ٬موی سرت سپید است

وقتی تو هستی پیشم ٬هر روز روز عید است

بابا این نقاشی را ٬برای تو کشیدم

این گلهای زیبا را ٬از توی باغچه چیدم

بابا روزت مبارک ٬همیشه شاد باشی

مثل علی(ع)همیشه ٬مردی آزاد باشی

بخش کودک و نوجوان تبیان

تنظیم شده توسط حدیثه نصری مقدم

منبع : وبلاگ کوچه باغ سبز