صدای پای عشق
طلبة شهید: مظاهر حسینی
آدینه شبی بود که صدای پای عشق از کوچة خانمان میآمد، اکسیر آسمانی عشق، جلوهنمایی کرد. مردی در شبستان نیاز به کرشمه نشسته بود. نگاهش باران نیاز بود و ترنم مناجاتش، حدیث صبح ازل بود. گریهاش حکایت از همان عهد دیرین داشت، پیمانی که با خدا بسته بود که جز به حضرت عشق، سر تسلیم به معبود دیگر فرو نیاورد.
بامدادان - که خورشید بر مشرق نگاهش گل میکرد- او را میدیدی که بر بال ملائک قدم مینهد و لبریز از لذتی ابدی، ره وادی آسمان را میپیمود. قاب شیشهای خاطراتش، پر بود از خاطرات سبز.
به یاد آن روستا افتاد، روستای «توشک کوهپایه» و صفایی که از چشمهسارش جاری بود. با مردمانی همه از جنس بهار. ایشان به سال 1345 در آن روستا متولد شد و آهنگ زمان در گذر لحظهها، روح پاک کودکانهاش را طراوت میبخشید. ده ساله که شد قرآن را بدون غلط میخواند. تحصیلات را تا سال اول دبیرستان در روستا گذراند. آن سالها مصادف بود با قیام لالههای سرخ و او انقلاب را جوششی از حماسه مقدس میدانست، رهاوردی از قیام عاشورا. نیاز با شوری حماسی و با شعوری حسینی او را به خیابانها می کشاند تا سیاهی را از میان بردارد. عشق به زندگی طلبگی وی را به حوزه کشاند. ابتدا به سال 1359 در حوزه علمیه «امام صادق(ع)» مشغول به تحصیل شد. حوزه، مکانی بود برای شیدایی دل و فرصتی برای اهورایی شدن جان و پرواز عقل در فضای لایتناهی ملکوت.
در سال 61 دل به صبحی سپید بست و جان را میهمان عنایت بیبی کرامت، فاطمه معصومه (علیها السلام) کرد. مظاهر در میان قیل و قال درس حیرت زده، ره وادی عشق را پیمود و آلاله صفت به سوی جبهه رفت. تقوا پیشه بود و همنشین مستضعفان و محرومان. منادی اسلام بود و آموزگار معرفت. سرانجام در پانزدهمین روز از مرداد ماه سال 62 قدم به خاک جبههها نهاد و در حماسهای بهتآور تنش آماج گلولهها شد. «پیرانشهر» مکان موعود بود تا سکوی عروج مظاهر به سوی ابدیت باشد. «روحش شاد و راهش پر رهرو باد
نوشته حسن رضایی گروه حوزه علمیه