تبیان، دستیار زندگی
جمال میرصادقی معتقد است مد‌های ادبی از گذشته‌های دور تا امروز وجود داشته‌اند و در هر مقطعی سلیقه مردم نوعی از داستان‌ها را پسندیده است. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مُدهای مردنی!

جمال میرصادقی برای مخاطبان ادبیات داستانی ایران نامی آشناست. او هم داستان‌نویس است و هم آثار متعددی را در حوزه نقد و تحلیل داستان منتشر کرده که از بین آنها می‌توان به عناصر داستان اشاره کرد.

سخنان جمال صادقی درباره مد ادبی

مُدهای مردنی!

مد ادبی

مد در واقع چیزی است که سلیقه و پسند جامعه است. این موضوع هم می‌تواند در عرصه هنر و هم در عرصه‌های غیر از هنری وجود داشته باشد. نکته‌ای که درباره مدها همیشه وجود داشته، این بود که آنها هیچ‌وقت پایدار نیستند و با گذر زمان به بوته فراموشی سپرده می‌شوند، اما در جامعه هنری تابعیت از مد زیاد دیده می‌شود. زمانی یک موج و جریان هنری وارد جامعه‌ای می‌شود و عده‌ای از هنرمندان از آن تبعیت می‌کنند.

در واقع هنر تصویری از زندگی انسان است که با تغییر ذهنیت انسان تغییر می‌کند. اگر به بشر اولیه نگاه کنیم خواهیم دید نگاه او به پدیده‌ها نگاهی ذهنی است.

این موضوع در مورد هنر نیز صادق است. به این معنا که ما اول در داستان‌ها، اسطوره‌ها را داریم که در آنها صحبت از خدایان و انسان‌های ما فوق طبیعی می‌شود، همین‌ها داستان‌هایی را به وجود می‌آورد که بیشتر افسانه‌هایی است که انسان‌های اولیه به آن اعتقاد دارند. بعد از آن مرحله دیگری به وجود می آید که در آن داستان‌ها بیشتر جنبه اخلاقی پیدا می‌کنند. مثل حکایت‌های سعدی یا قابوسنامه که بیشتر بر مبنای اخلاق است.

مد، مسئله ای که از گذشته های دور وجود داشته است

به نظرم وقتی انسان از غار بیرون آمد به کشاورزی پرداخت آن دوره، دوره داستان‌های اخلاقی است. بعد از آن، در جامعه جریان‌های تازه‌ای به وجود آمد. این‌ها سلیقه و پسند جامعه است. به عنوان مثال در دوره اسطوره ‌ها یک نوع پسند در جامعه وجود داشته و در دوره کشاورزی هم مردم نوع دیگر ی از قصه را دوست داشته‌اند.

این جریانات و مدها و شناخت‌های انسان در هر دوره‌ای به فراخور زمان آن دوره تغییر می‌کند و می‌رسد به دوره‌ای که قبایل متحد می‌شوند و جوامع وسیع‌تری به وجود می‌آید. در این دوره نگاه بشر بر مسایلی متمرکز می‌شود که در آن روزگار وجود دارد، بنابراین در آن دوره هم در داستان تحول دیگری به وجود می‌آید. چون در داستان‌ها نمی‌توانند از شاهان نقد کنند، به داستان‌های تمثیلی توجه می‌کنند، مثل کلیله و دمنه که جای انسان‌ها را حیوانات می‌گیرند، شیر تمثیل شاه و جنگل نماد جامعه می‌شود. این‌ها همه جانشین مسایلی می‌شود که در جامعه وجود داشت و به دلیل ترس از نقد شیوه دیگری از بیان شکل می‌گیرد.

شکل پیروی از مدهای ادبی در جامعه صنعتی و امروزه

پیش از جامعه صنعتی، انسان‌ها هویت مستقل نداشتند. در غرب تا پیش از رنسانس و در ایران پیش از مشروطه، در داستان‌ها توجه به خصوصیات اخلاقی مطرح است. تاریکی و شیطان و خدا در داستان‌های پررنگ هستند. همیشه تاریکی و روشنی را در داستان می‌بینیم. نکته مهم درباره داستان‌های این دوره این است که داستان‌ها یا تاریک هستند یا روشن و حد وسط ندارند.

ولی وقتی جامعه صنعتی شکل می‌گیرد و انسان‌ها را در کارخانه‌ها به کار وا داشته می‌شوند، می‌بینیم نگاه انسان به حادثه‌هایی که برایش اتفاق می‌افتد فرق می‌کند و دیگر داستان‌ها حول محور اخلاق نمی‌چرخند، بلکه جنبه روان‌شناسی می‌یابند. از این دوره عامل روان شناختی وارد داستان می‌شود. در این دوره است که رفتار انسان در داستان‌ها مورد تحلیل روان‌شناختی قرار می‌گیرد؛ این عاملی است که در قصه‌ها پیش از این نمی‌دیدیم. در این داستان‌ها رفتار انسان‌ها بر اساس خصوصیت روانشناختی است، این باعث می‌شود که نوع داستان‌ها و نگاهی که به آنها می‌شود فرق کند.

جریان ادبی مسلط بر جامعه امروز

اگر به داستان‌های گذشته نگاه کنیم خواهیم دید که در آنها وقایع مهم هستند. تمام داستان بر محور واقعه‌ای می‌گردد، اما در داستان‌های امروز، احساسی که هنگام واقعه داری مهم می‌شود و بازتاب آن حادثه در داستان نوشته می‌شود. آنتوان چخوف اولین کسی بود که حادثه را در داستان تعدیل کرد و بیشتر به یک خصوصیت روان‌شناسی توجه داشت، نویسندگانی نیز به دنبال او داستان‌هایی با این ویژگی خلق کردند.

چخوف داستانی به وجود آورد که بیشتر بر آنیت‌ها تکیه دارد، اما چیزی که امروز مسلط است، این است که علاوه بر توجه به موقعیت‌ها، نویسندگان، برشی از زندگی را برای نوشتن داستان انتخاب می‌کنند. داستان‌های امروز به جای پرداختن به کل ماجرا، برشی از زندگی را تعریف می‌کنند. این نوع داستان را اولین بار چخوف ساخت، بعد معلوم شد که همان خصوصیت شاعرانه بودن را می‌شود در این نوع داستان‌ها ارائه داد.

نوعی از داستان‌هایی که امروز دیده می‌شود، داستان‌های تجارتی است که امروزه دنباله رو های زیادی دارد. سامرست موام یکی از دنباله رو‌های این جریان ادبی بود. البته چخوف این موضوع را تعدیل کرد و راه تازه‌ای برای هنر مدرن باز کرد که خیلی دنبال آن رفته‌اند.

داستان‌های موضوع گرای گذشته که بر کشمکش و بحران استوار بود، آن مرحله را پشت سر گذاشته است و گره‌افکنی و کشمکش در داستان وجود ندارد؛ در حالی که این مسئله‌ای است که داستان را به اوج می‌کشاند. نوع دیگری از داستان‌هایی که دوره‌ای مد شد، داستان‌های خردگرا هستند که این داستان سعی می‌کند آنی از داستان گوگولی را داشته باشد. بعد هم به داستان‌های برق آسا و مینی‌مال رسیدیم.

نویسنده ی تابع مد و اثرش!

این جریانات همه می‌آیند، بعضی ریشه می‌دوانند، بعضی هم فراموش می‌شوند. مثلاً رمان نو جریانی بود که در فرانسه به وجود آمد، ولی الان کسی دنبال آن نیست. نویسندگانی که تابع این جریان بودند، اعتقاد داشتند که ما باید عامل سرگرم کنندگی را از داستان بگیریم، این‌ گروه نویسندگان علیه سرگرم کنندگی داستان برخاستند و داستان‌هایی برای آدم‌های خاص نوشتند و به طرف رمان‌هایی با موضوعات پیچیده رفتند.

این داستان‌ها اساسش بر کسالت‌انگیزی بود و خواننده را به تفکر وا می‌داشت. تا مدتی هم کارایی داشت، بعد از بین رفت.ناتالی ساروت و مارگریت دوراس خود بعدها اقرار کردند که اشتباه کرده‌اند، داستان باید تأثیرگذار باشد. به جای رمان نو، جریان تازه‌ای به وجود آمد؛ رمان‌های رئالیسم جادویی که عامل سرگرم کنندگی و اطلاع دهندگی را باهم داشت و در عین حال عامل ماندگاری را نیز داشت.

تهیه، فرآوری و تنظیم : مهسا رضایی - تبیان