از حیوان هم می شود آموخت
آوردهاند كه واعظ عامل و مجتهد كامل، حاج شیخ جعفر شوشتری از تهران عازم زیارت حضرت رضاعلیه السلام شد و جمعی از علما و طلاب با اجازه وی او را در آن سفر همراهی كردند.
قافله حركت كرد، به مسجدی رسیدند كه كار بنّایی آن مسجد نیمه تمام بود و كارگران در آنجا مشغول كار بودند، ناگهان دیدند شیخ جعفر روی زمین نشست و شدیداً مشغول گریه شد. از او سبب گریهاش را پرسیدند، فرمود:
به اینجا كه رسیدم، دیدم كارگران بار الاغی را كه سنگ و خاك بود خالی كردند و پالان آن الاغ را از پشت الاغ جهت استراحت آن حیوان برداشتند. الاغ روی زمین دراز كشید و به خاراندن بدن خود به وسیله حركاتش بر زمین مشغول شد و در این میان به من نظر انداخت و فریاد زد:
آشیخ! من بار صاحبم را به منزل و مقصد رساندم، تو كه بیش از پنجاه سال از عمرت میگذرد آیا بار امانت صاحبت - حضرت حق - را به منزل رساندهای یا نه؟
از این هشداری كه این حیوان به من داد بی طاقت شدم و نتوانستم از گریه خودداری كنم!!
شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان
استاد حسین انصاریان: مجموعه داستانهای عرفان اسلامی، ج 5، 123