تبیان، دستیار زندگی
شانه هایِ خستۀ احساس باور کردنی است داس های خوشه های یاس باور کردنی است سخت باور می کنی اندیشه هایِ خسته را خنده هایِ از ریا در بــغض های بسته را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غریبانه

غریبانه

شانه هایِ خستۀ احساس باور کردنی است

داس های خوشه های یاس باور کردنی است

سخت باور می کنی اندیشه هایِ خسته را

خنده هایِ از ریا در بــغض های بسته را

من ولی بر باورم اشکِ عطش افتاده است

روبرویم راهِ بی پایان ، تمامش جاده است

تو غروبِ موج های پر تلاطم ، دیده ای؟

آدمی در مقصدِ اندیشه ای گم ، دیده ای؟

من ولی دیدم تلاطم های نافرجام را

فکرِ کج تر از خودم ، انسانِ نا آرام را

 شب که بود آبستنِ شب زنده دارانِ ریا

مُهــــرهایِ کربلا مـــهمانِ یارانِ ریا

ناله هایِ سردِ بی احساس باور کردنی است

جنسِ احساسی شبیهِ داس باور کردنی است

سخت باور می کنی بیدارهایِ خفته را

تلخیِ مشتیِ سکوتِ صحبتِ نا گفته را

من ولی بر باورم رنگ حقیقت ریختم

شادی از آنِ شما ، در خود مصیبت ریختم

آتشَم کز شعله ام دریا ندارد تابِ من

رستمی دیگر بباید ساخت در سهرابِ من

ای مسیرِ امتدادِ جاده هایِ خاکی ام

من نه از رنگِ زمینم شاعری افلاکی ام

در مسیرِ سنجشم اندیشه هایم خواب نیست

عشق کمیاب است امّا گوهری نایاب نیست

تنظیم شده توسط موسوی  - ادبیات تبیان

شاعر : داود (مهدی) رضازاده ، از دبی