تبیان، دستیار زندگی
اهداف جنبش های معنوی نو پدید: نوشتاری از حجة الاسلام مظاهری سیف این جنبش ها با همه گستردگی و تكثرشان، اهداف مشتركی دارند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جنگ نرم در پوشش معنویت گرایی (2)

قسمت اول را اینجا ببینید

جنگ نرم

نویسنده: حجة الاسلام حمیدرضا مظاهری سیف

اهداف جنبش های معنوی نو پدید:

این جنبش ها با همه گستردگی و تكثرشان، اهداف مشتركی دارند، كه این اهداف در سطوح نظری و در مصادیق عملی و عینی دنبال می شود. البته این اهداف به صورت آثارِ قابل مشاهده ای در مخاطبان جنبش های معنوی نوپدید بروز می كند. بنابراین، مهم ترین اهداف یك جنبش معنوی نوپدید در ارتباط با جنگ نرم پنج محور را شامل می شود، كه عبارتند از :

الف. تكثرگرایی

یافتن راه درست دین ورزی و معنویت گرایی با حقیقت جویی امكان پذیر است. اگر مردم به مسیر درست دین و معنویت راه یابند، هیچ پلیدی و ستمی را نخواهند پذیرفت؛ زیرا معنویت راستین عزت و آزادگی را در انسان زنده می كند و او را در قله كرامت و شرافت می نشاند.

گفت وگوی حقیقت گرا در بین ادیان گوناگون، اصول اخلاقی را هدف نمی داند؛ بلكه زمینه ساز جستجو برای رسیدن به حقیقت می داند. برای بستن باب گفت وگوی حقیقت گرا، تكثرگرایی با اكتفا به گفتگویی صرفا اخلاق گرا و تاكید بر جامعه اخلاقی، می كوشد تا حقیقت را دست نیافتنی جلوه داده و با ترویج تساهل و مدارا به جای سخت گیری های علمی و معرفتی، ارزش های ناب معنوی را از دسترس مردم دور و زمینه ستم پذیری آنان را فراهم آورد. به همین علت، كسانی كه امروز به شیطان پرست ها و... میدان می دهند و عرصه را برای بیان باورها و نمایش آیین های آنها باز می كنند، اجازه طرح كوچك ترین ایده های شان را به تشیع نمی دهند.

به هر روی، شیوه ای كه برای عقب نشاندن تفكر ناب معناگرا در جهان دنبال می شود، تضعیف گفت وگوی حقیقت گرا در بین ادیان و ترویج كثرت گرایی است. این هدف، یعنی تثبیت تكثرگرایی دینی، به جای حقیقت گرایی با گسترش جنبش های معنوی نوپدید به خوبی قابل دستیابی است. هزاران دین از هر طرف بر می آیند و گفت وگو با آنها مشكل می شود و لذا یافتن حقیقت در میان آنها بارها و بارها دشوارتر می شود، نه می توان همه را یكسره مردود دانست و در برابر موج دین گرایی و معنویت خواهی ایستاد و نه می توان با همه به گفت وگو نشست؛ زیرا این گونه گفت وگوها اگر هم آغاز شود پایانی نزدیك نخواهد داشت و نتیجه عینی آن باز هم پذیرش تكثر خواهد بود.

كتاب اصلی گروه رام الله، كه یك جنبش معنویت گرای كوچك در ایران است، در توصیف و معرفی خداوند، عدد و كمیت را به میان می آورد و با فاصله گرفتن از تعالیم اسلام كه خداوند را یگانه و بی عدد می داند، به ادیان مشركانه نزدیك می شود و می گوید: "او بسیار و پرشمار است؛ اما یكی است. بسم الله اشاره به این دارد كه همه چیز را به نام او ، برای او، در جهت او و به عشق او انجام ده ".(9)

در این عبارت، از یك طرف، باورهای مشركانه برجسته شده و از سوی دیگر، بر توحید تاكید شده، به این ترتیب، نوعی تناقض گویی آن دیده می شود. این سخنان ابهام آمیز كه نظایر آن را در گفته های این فرد زیاد می بینیم، به تدریج، حقیقت را بی اعتبار می كند و انگیزه حقیقت جویی را ناكام و یا منحرف می سازد و در نتیجه، باعث غبارآلود شدن فضای فكری مخاطبان و تغییر باورها و ارزش ها می شود. رهبر این گروه در همان كتاب، نظر خود را درباره حضرت مسیح(ع) این طور بیان می كند: "مسیح به آسمان رفت؛ ولی عیسی به صلیب كشیده شد ".

تكثرگرایی، گذشته از اینكه عملا با پدید آمدن فزاینده ادیان جدید تحمیل می شود، در بعد نظری نیز، هم از سوی نظریه پردازان (10) و هم از سوی پایه گذاران و پیروان جنبش های معنوی نوظهور تایید می شود.

برای نمونه در بسیاری از جنبش هایی كه توانسته اند در سطح جهانی مطرح شوند، سخن از برابری تمام اعتقادات را می شنویم؛ اگرچه این اعتقادات ضد و نقیض باشند. بسیاری از این فرقه ها، نظیر اكنكار، فرقه تئوزوفی و فرقه های كوچكی، مثل رام الله در داخل كشور معتقدند كه تعالیمشان با تعالیم تمام ادیان و حتی بی دینی قابل جمع است.(11)

دالایی لاما می گوید: "ممكن است كسی با اعتقاد به خدا به آرامش برسد و دیگری با انكار خدا؛ هر كدام باید داروی مورد نیاز خود را انتخاب كنند ".(12) همو می گوید: "پنج میلیارد انسان روی كره خاكی زندگی می كنند و من معتقدم: ما به پنج میلیارد دین مختلف نیاز داریم. به اعتقاد من، هر انسانی باید از یك مسیر معنوی عبور كند كه برای او و در نسبت با باورهایش، بهترین باشد؛ پس تنوع آدم ها، تنوع ادیان را ضروری می كند ".(13)

در این بستر جهانی و اهداف سیاسی، كه از تولید و توسعه این گونه جنبش ها دنبال می شود، برخی از سخنگویان داخلی هم این طور اظهار عقیده كرده اند: "برای هر سنخ روانی یك یا دو یا چند دین و مذهب بیش از سایر ادیان و مذاهب جاذبیت دارند. روش بودا برای یك سنخ روانی خاص كمال مطلوب است، آیین كنفوسیوس و مسیحیت معاصر برای سنخ روانی دیگری، مسیحیان اولیه برای سنخ دیگری، اسلام و مسلمین اولیه و صلیبیون برای سنخ دیگری، آیین دائو و آیین هندو برای سنخ دیگری و... ".(14)

در این میان، اینكه بودایی ها هیچ ذات ثابت و خدایی را نمی پذیرند و اینكه مسیحیان به تثلیث معتقدند و هندوها در فرقه های مختلف هر چیزی را می پرستند، اصلا اهمیت ندارد، اینكه كدام درست و كدام نادرست است، اینكه چقدر می توان با تحقیق و تفكر به نتیجه علمی و عقلانی رسید، هیچ كدام اهمیت ندارد. اصل سخن تكثرگرایی این است كه هر كه هست، حق است و باید باشد.

ب. شك گرایی

جنبش های معنوی نوظهور به التقاط میان ادیان گوناگون اقدام می كنند. آنان ایده های ضد و نقیض را برای نجات و سعادت بشر پیشنهاد می كنند و بخشی از باورهای اصیل ادیان الهی را نادیده می گیرند. این در حالی است كه در جهان، امروز همه مورد حمایت اند، صادق قلمداد می شوند و رو به توسعه دارند.

وقتی به فضای عمومی جنبش ها و ادیان جدید نگاه می كنیم، می بینیم كه معمولا هیچ كدام از آنها مهم تلقی نمی شوند، بلكه همه آنها با هم اهمیت دارند و پذیرش همه آنها با تمام تناقض ها و تفاوت ها مورد تاكید است. آنچه به صورت نتیجه این همه پذیری به دست می آید، تردید در اصول اساسی ادیان است كه البته تاكنون اصول اساسی تلقی می شده اند؛ مثل توحید، باور به جهانی دیگر و زندگی در آن پس از مرگ و نبوت برگزیدگان خداوند كه به نوعی در تمام ادیان آسمانی وجود داشته است.

این موضوع در تفكرات پشتیبان جنبش های معنوی نوظهور با عنوان بی یقینی یا رهایی از یقین، توصیف و توصیه می شود. در این دیدگاه، یقین ، معادل تعصب و خشك مغزی ، و تردید نشانه فكر باز و هوشمندی است. بعضی از این افراد ، ایمان را نوعی خطرپذیری ( ریسك ) با نتیجه ای نامعلوم تلقی می كنند. (15) به این صورت كه فرد ایمان آورنده، در بستر بی یقینی و در آغوش تردیدها و تاریكی ها ایمان می آورد تا ببیند سرانجام چه خواهد شد و می كوشد تا از این راه معرفتی بیابد.

این تلقی شك آلود از ایمان در آثار برخی از معنویت سرایان نوظهور هم دیده می شود؛ برای نمونه پائولو كوئیلیو در رمان "بریدا " ایمان را به شبی در تاریكی جنگل ماندن تشبیه می كند و از زبان قهرمان داستان، كه یك شب را با تمام ترس ها، تردیدها و تاریكی هایش در جنگل به صبح رسانده، می نویسد: "درباره شب تاریك آموختم و فهمیدم كه جستجوی خدا، یك شب تاریك است، كه ایمان یك شب تاریك است ".(16)

امروزه صدها كتاب و محفل معنوی در كشور ما تشكیل می شود، كه به جای باور به معاد، اعتقاد به تناسخ؛ یعنی بازگشت روح مردگان به كالبدهای دیگر را ترویج می كنند؛ یعنی به جای زندگی پس از مرگ در برزخ و قیامت، اعتقاد به ادامه زندگی در همین دنیا با كالبد دیگر را رواج می دهند. و این موضوع باعث شده كه گروهی از مخاطبان این نوع كتاب ها و برنامه ها، میان باور به معاد و تناسخ در شك و حیرت به سر ببرند یا به نوعی هر دو را بپذیرند؛ معاد را برای عده ای از انسان ها و تناسخ را برای عده ای دیگر.

به گمان عده ای، این شك گرایی ظلمت آمیز نشانه سلامت روانی و هر نوع تابش نور یقین با برچسب تعصب ورزی از تاثیرات منفی دین داری به شمار می آید. با این توضیح كه: "تدین، هم می تواند تاثیرات مثبت در بهداشت روانی داشته باشد و هم تاثیرات منفی. از سویی تدین ممكن است به جزم و جمود بینجامد، كه با تحمل و پذیرش بی یقینی منافات دارد، ... از سوی دیگر، متدین ممكن است ایمان خود را یك باور اكتشافی بداند؛ یعنی باوری كه موقتا و به نحو آزمایشی پذیرفته می شود و تا زمانی كه یا تایید شود یا به كشف باور صحیح تر و معتبرتری بیانجامد.

به عبارت دیگر، فرضیه كارآمدی [است] كه وی آن را تصدیق می كند تا به او در جهت یافتن پاسخ های بهتر و كامل تر به پرسش های بنیادین و غایی مدد رساند، كه چنین متدینی به عقایدی اعتقاد می ورزد تا از طریق اعتقادورزی بتواند به فهم نایل آید و وقتی كه فهم های عمیق تر حاصل آمدند، آن عقاید را اصلاح و تصحیح می كند و به عقاید جدیدی اعتقاد می ورزد تا... و این فرایند را بی وقفه پی می گیرد و این با تحمل و پذیرش بی یقینی و عدم قطعیت منافات ندارد ".(17)

صد البته ایمان، قابل افزایش است و معرفت شخص از موضوع ایمان می تواند بیشتر و بیشتر شود؛ اما ایمانی كه از ابتدا به عنوان یك فرضیه آزمایشی تصور شود، در حقیقت، شك است و در این دیدگاه، شك به جای ایمان نشسته و نام ایمان را بر خود نهاده است. این ایده موزیانه، میل فطری انسان را به ایمان و یقین به طور شیطنت آمیزی به سوی شك گرایی منحرف می كند و استحكام ایمان را در مسلمات عقلی و دینی به اتهام جزم و جمود به تزلزل می كشد.

ج. احساس گرایی

جنبش های معنوی نوظهور، انتظار از دین را به كلی عوض كرده اند. اگر روزی بشر از دین انتظار داشت كه راه درست زیستن را به او بنماید و معرفت او را به خویش و خالق هستی بیفزاید، امروزه دیگر این ابعاد معرفتی و شناختی به طور جدی مطرح نیست. آنچه با توجه به ظهور و گسترش جنبش ها مهم تلقی می شود، تاثیری است كه دین و معنویت بر احساسات و هیجانات بشری دارد. برای نمونه، انواع مدیتیشن، هدف خود را رسیدن به آرامش قرار داده اند.(18) اشو خدا را همان تجربه شادی و لذت می داند. (19) دالایی لاما هدف از هستی و زندگی را شادمانی معرفی می كند.(20)

در داخل كشور هم گروهی این عقیده را ترویج می كنند، كه هدف معنویت و چكیده دین، رسیدن به امید، آرامش و شادی است. یكی از این افراد می گوید: "معنویت بنا به تلقی من، نحوه مواجهه با جهان هستی است كه در آن، شخص روی هم رفته با رضایت باطن زندگی می كند... و دستخوش اضطراب، دلهره و نومیدی نیست ".(21) "به نظر می رسد كه معنویت چكیده همه ادیان است "؛(22) اما با این حال "یك انسان می تواند معنوی باشد؛ ولی دیندار نباشد ".(23)

وقتی دین به تجربه احساسات خوش تنزل یابد ، ابعاد معرفتی و اخلاقی آن نیز از اولویت فرو می آید ، كه در این صورت ، دینداری هم چندان مهم نخواهد بود؛ بلكه مهم خوش بودن و برخورداری از هیجانات مثبت است. اصول اخلاقی و كرامت انسانی هم اگر در این زمینه مفید بود، كه محترم است، در غیر این صورت اعتباری ندارد. هم از این رو، شاهدیم كه بسیاری از ارزش های اخلاقی، مثل پرهیزگاری ، پاكدامنی و صداقت در این جریان های معنوی نابود شده است. این روند كه با گسترش جنبش های نوظهور دنبال می شود، می تواند مردم را از نظر روحی و ارادی به شدت تضعیف كند، مردمی كه در پی شادی و خوشی اند و خدا را هم در احساس شادمانی و لذت تفسیر می كنند، نمی توانند مثل كوه های فتح نشده و پاره های آهن، مقاوم و سربلند باشند.

د. ناعقل گروی در دین ورزی

یكی از برجسته ترین نقاط قوت تشیع كه توانسته است در عرصه سیاسی و صحنه بین المللی منشا اثر شود، جمع بین معنویت و عقلانیت است. در این مذهب، هم ابعاد معنوی پررنگ است و هم تكیه بر عقلانیت می درخشد. محصول این همگرایی مبارك، انقلاب بزرگ اسلامی بود كه هم تحول بزرگ معنوی را برای مردم ایران به ارمغان آورد و هم عزت و آزادی سیاسی را به آنها بازگرداند. با توجه به این نقطه قوت، یكی از اهداف راهبردی و مهم گسترش جنبش های معنوی نوظهور در كشور ما، فاصله انداختن میان معنویت و دینداری از یك سو و عقلانیت و خردورزی از سوی دیگر است.

با جدایی میان عقلانیت و معنویت، بسیاری از اصول فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی؛ از جمله عدل الهی كه می تواند انگیزه قیام در برابر ظلم و اعتماد به خداوند برای پیروزی دربرابر مستكبران و ستمگران باشد و نیز اصل رهبری الهی جامعه به دست معصومان یا فقهای عادل، تهدید می شود. رهبری، بر اساس علم، اخلاق و عدالت برای كسانی كه خردمند و خیرخواه باشند معنادار است. در غیر این صورت، هر ملتی، حاكمانی همانند خود را می پسندند. در این زمینه یكی از مهم ترین اهداف جنبش های نوظهور، كاهش آستانه خردورزی و ارائه معنویتی منهای عقلانیت یا پیش كشیدن خرد و عقلانیتی تحریف شده است.

در این باره كوئیلیو، خردمندی را این گونه توصیف می كند: "خردمندانی كه تمام زندگی شان را به جستجوی پاسخی می گذراندند كه وجود نداشت و با درك این حقیقت، توضیحاتی جعل كردند، تمام عمر خود را فروتنانه در جهانی گذراندند كه نمی توانستند درك كنند، اما می توانستند در آن مشاركت كنند ".(24)

اشو نیز تكیه بر منطق را مردگی می داند و معتقد است: كسانی كه خود را از منطق و عقلانیت دور نگه می دارند، می توانند با جریان سیال زندگی همراه شوند و به راستی، معنوی و زنده باشند.(25) او آشكارا چنین توصیه می كند: "كمتر فكر كن، بیشتر احساس كن، كمتر هوشمندی به خرج بده ".(26)

این موج عقل ستیزی كه از سوی جنبش های معنوی نوظهور و با ترویج آنها در كشور به راه افتاده، با بسترسازی هایی كه از داخل برای توجیه و پذیرش آنها صورت می گیرد، همراه و همدست شده است. ملكیان در این باره می گوید: "اگر عقیده ای را بتوان عقیده عقلانی خواند، كه یا بدیهی باشد یا با یك سیر استدلالی معتبر از بدیهیات استنتاج شده باشد (كه یكی از تفاسیر و توصیفات عقلانیت نظری همین است)، در این صورت به گمان این بنده، هیچ یك از عقاید دینی و هیچ یك از ادیان و مذاهب، عقلانی نیست و البته این عدم عقلانیت هرگز به معنای عدم حقانیت؛ یعنی به معنای عدم مطابقت با واقع نیست؛ بلكه نسبت به آن لااقتضا است ".(27)

به این ترتیب، مردمی كه تاكنون مستقیم به عقل مراجعه می كردند و درستی و نادرستی باورهایشان را با آن می سنجیدند، از این پس باید به این بیندیشند كه آیا سزاوار است باورهای خود و دیگران را با عقل بسنجند و درصدد تشخیص درست و نادرست و خرافه و واقعیت باشند یا نه؟! اگر چه این موضوع به وضوح سخیف و سست است؛ اما تكرار مكرر آن و شنیدنش از زبان كسانی كه زیاد سخن می گویند و شهرتی یافته اند، كار را پیچیده می كند و به تدریج، غبار شك و شبهه را بر آینه هوش و خرد می نشاند.

ه. خود محوری معنوی

با كم رنگ شدن عقل و جایگزین شدن احساس خوش، تعبد و دین گرایی نیز كم رنگ می شود و نوعی خودمحوری معنوی پدید می آید و این موضوعی كاملا شناخته شده و طبیعی در دنیای ادیان جدید و جنبش های معنوی نوظهور است، كه با عنوان دین شخصی تعریف شده است.(28)

دین شخصی، یعنی نوعی دینداری و تجربه زندگی معنوی كه شخص، بدون توجه به هیچ معیار خارجی و صرفا با دنبال كردن گرایش، احساسات و تجارب درونی خود، آن را می یابد. در این وادی، معیارهای دینی دیگر اعتبار ندارند و عالمان دین، مزاحم تلقی می شوند و خود شخص باید تحفه معنوی خویش را بیابد. "فرق فارق معنویت با دین نهادینه شده تاریخی این است كه در معنویت، تقلید به حداقل ممكن كاهش می یابد. مرادم از تقلید، تقلید در اصطلاح فقهی نیست، بلكه مراد این است كه گفته شود: الف، ب است، چون فلانی می گوید، نه اینكه چون خودم یافتم. فرق دوم معنویت و دین نهادینه شده این است كه در معنویت، كاملا عقلانیت پاس داشته می شود، اما در دین نهادینه شده در بسیاری از موارد چنین نیست ".(29)

اگر حقیقت گرایی و تكیه بر عقل به معنای روشن آن دركار باشد، كسی شك نمی كند كه راه های معنوی را باید از استاد آموخت و بعد به عمل بست و آزمود؛ اما با كوتاه كردن دست عقلانیت از حقیقت، آموختن و آزمودن در تعارض با هم می افتند و آموختن و كسب معرفت، جای خود را به آزمودن و تحصیل تجربه می دهد و هر كس باید آزموده دیگران را دوباره بیازماید و هیچ كس هیچ یافته قابل انتقالی به دیگران ندارد.

نفی معیارهای بیرونی و تكیه بر احساسات و تجربه شخصی از امر معنوی، نه تنها علوم دینی و عالمان دینی را حذف می كند؛ بلكه از پیامبران و متون مقدس هم عبور كرده، اراده خداوند را هم به رسمیت نمی شناسد. اشو در این باره می گوید: "این حق شماست كه آزادانه به گمراهی بروید. این بخشی از كرامت شماست؛ حتی، در مقابل خداوند بایستید... درستی و نادرستی امور را به كنار بگذارید ".(30)

بنابراین اهداف جنبش های نوظهور به صورت آثاری، در زندگی و شخصیت افراد تحت تاثیر تعالیم آنها بروز می كند و به زندگی آنها شكل می دهد. در كشور ما شرایط فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی طبقات اجتماعی كه هدف جنبش ها قرار گرفته اند به گونه ای بوده است كه برخی از این اهداف به صورت برجسته ای در شخصیت و سبك زندگی آنان موثر واقع شده است.

طبقه مرفهی كه وبلن، تعریف آن را به شغل پیوند می زند،(31) حد مناسبی از تامین اقتصادی و تحصیلات برخوردار است. به همین علت، فرصت و درآمد كافی برای كنجكاوی در مسائل و پدیده های نوظهور را دارد. گذشته از این، مجال رسیدگی به علایق فرهنگی و معنوی خود را دارد و برایش برنامه ریزی می كند و حتی حاضر است برای آن هزینه بپردازد و اگر حس كنجكاوی و نوخواهی با حس معنوی یك جا برآورده شود، بسیار مطلوب تر خواهد بود. از این رو، كتاب ها، نشریات و دوره های آموزشی كه محتوای معنوی متفاوتی در مقایسه با معنویت سنتی دارد، مخاطب خود را در این طبقه پیدا می كند. اگر هم كسانی در این بین، علاقه ای به مسائل و مباحث معنوی نداشته باشند، گاهی برای حفظ شخصیت و كلاس فرهنگی خود ناگزیرند كه رمان "كیمیاگر " كوئیلیو را بخوانند، یا كتاب "الماس های " اشو را در ماشین خود بگذارند و در كلاس تی. ام یا تی. اس. ام و نظایر آن شركت كنند.

نوع برنامه های معنوی ای كه این طبقه برای خود می پسندد و از آنها استفاده می كند، سبك زندگی معنوی آنها را شكل می دهد. برنامه ها، فعالیت ها و نمادهای معنوی كه در زندگی این طبقه وارد می شود، گونه هایی از سبك زندگی معنوی را پدید می آورد، كه شاخصه های تكثرگرایی، شك گرایی، احساس گرایی، ناعقل گرایی و خودمحوری معنوی، در آنها به وضوح مشهود است.

دو خطر بزرگی كه از تغییرات سبك زندگی معنوی طبقه مرفه، متوجه تمام جامعه می شود، یكی این است كه این طبقه بر سایر طبقات اجتماعی اثر بسزایی دارد و طبقات پایین تر می كوشند تا خود را با آنها منطبق سازند. از این جهت، آسیب هایی كه در این طبقه پیدا می شود، به صورت معیاری مقبول در تمام جامعه در می آید.

دیگر اینكه، افراد طبقه مرفه، معمولا در موقعیت های قابل توجه اداری و دولتی فعالیت می كنند و تغییر سبك زندگی معنوی آنها در هویت نظام اسلامی تاثیر مستقیم دارد.

بررسی های میدانی نشان می دهد، كه بیشتر مخاطبان نشریاتی كه مروج جنبش های معنوی نوظهوراند، در مناطقی زندگی می كنند كه معمولا بالا شهر نامیده می شود. تمام موسساتی كه در زمینه های مربوط به جنبش های معنوی نوپدید فعالیت دارند و دوره ها یا كارگاه هایی را در این باره برگزار می كنند، در مناطق مرفه شهرها، به ویژه شهر تهران قرار دارند. بنابراین، با مستندات كافی می توان گفت كه در سال های اخیر، مناطق شمال و غرب تهران، شلوغ ترین منطقه كشور در خصوص فعالیت جنبش های نوپدید بوده است.

پی نوشت ها :

9. فتاحی، جریان هدایت الهی، ص43

10. سروش، صراط های مستقیم، ص2 و 3

11. مظاهری سیف، "معنویت مدرن "، پگاه حوزه، ش242، ص41

12. دالایی لاما، كتاب بیداری، ص7، 9 و 15

13. همو، هنر شادمانگی، ص295

14. همان، ص240

15. سروش، اخلاق خدایان، ص116

16. پائلوكوئیلو، بریدا، ص40

17. مصطفی ملكیان، مهر ماندگار، ص41412

18. هرولد بلوم فیلدتی. ام، دانش هوشیاری خلاق، ص48

19. اشو، الماس های اشو، ص130

20. هنر شادمانگی، ص17 و دالایی لاما، كتاب كوچك ژرف اندیشی، ص208

21. ملكیان، معنویت و جهانی شدن، ص5

22. همان

23. همان

24. بریدا، ص208

25. اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ص404

26. الماس های اشو، ص219

27. ملكیان، راهی به رهایی، ص266

28. Encyclopedia of New Religious). 5 P57) Movements

29. ملكیان، "دین، معنویت و عقلانی "، مجله آبان، ش144، ص12

30. اشو، شهامت، ص27

31. مائده / 3


منبع:پگاه حوزه - شماره 278

تنظیم: گروه حوزه علمیه تبیان