نشانههایی از چند صدایی و منطق گفتوگو در شعر قیصر امینپور
در تمام پنجرهها تنها تویی که دست تکان میدهی
«هر سخن (به عمد یا غیرعمد، آگاه یا ناآگاه) با سخنهای پیشین که موضوع مشترکی با هم دارند و با سخنهای آینده، که به یک معنا پیشگویی و واکنش به پیدایش آنهاست، گفتوگو میکند.
آوای هر متن در این «همسرایی» معنا مییابد. این نکته تنها در مورد ادبیات صادق نیست، بل در حق هر شکل سخن کارآیی دارد. فرهنگ به این اعتبار، مکالمهای است میان انواع سخن (که در ناخودآگاه همگانی وجود دارند). فرهنگ «بیرون منطق مکالمه» بیمعناست. در میان انواع بیان، بیان هنری رمان شکلی است که این همسرایی یا چندآوایی را بهتر بازتاب کرده است». (احمدی، 1382، ص 93)
منطق مکالمه در واقع بیانگر روشی است برای شناخت منش درونی انسان از طریق تامل در مناسبات او با دیگران و با جهان پیرامون، به عبارت دیگر رمان چندآوایی به جای پرداختن به «حقیقت درونی» افراد، مناسبات میان افراد را از طریق مکالمه مطرح میکند تا حقیقتی که در این مناسبات است آشکار شود.
میخائیل باختین در تحلیل رمانهای داستایوسکی تفاوت بارز زبان این شیوه رماننویسی را با شیوه رماننویسی تک صدایی بیان میکند و در تحلیل زبان شاعرانه مینویسد:
«زبان در آثار شاعرانه، خود را مانند مقولهای به محقق میرساند که شک و تردیدی به آن راه ندارد و بحث ناپذیر و جامع است. شاعر همه چیز را از دریچه چشم زبانی خاص و در اشکال درونی آن زبان میبیند، درک میکند و دربارهاش میاندیشد. او برای بیان هیچ چیزی نیازمند کمک زبان دیگر یا زبان بیگانه نیست. زبان گونههای شاعرانه، یک جهان واحد یکپارچه بطلمیوسی است که ورای آن هیچ چیز وجود ندارد و نیاز به هیچ چیز دیگر نیست. مفهوم جهانهای زبانی فراوان که همگی توانایی مفهوم پردازی و گویایی یکسان داشته باشند اساساً از سبک شاعرانه دریغ شده است.
جهان شعر، صرفنظر از تناقضات و تضادهای حل نشدنیای که شاعر در آن خلق میکند همواره با گفتمانی یکپارچه و سالم بازنمایی میشود. تناقضات، تضادها و تردیدها در موضوع، تفکرات، تجارب زنده و به طور خلاصه در موضوع اثر باقی میمانند اما به خود زبان راه نمییابند. در شعر، حتی گفتمانی که درباره تردیدهاست، باید در قالب گفتمانی ریخته شود که هیچ تردیدی به آن راه ندارد. (باختین، 1387، ص376)
بنابراین از نظر باختین زبان شعر، زبانی است یگانه که برگزیده شاعر است «البته این بدان معنا نیست که دگر مفهومی یا زبان بیگانه به هیچ وجه راهی به اثر شاعرانه ندارند. مطمئنا امکان وجود چنین مقولاتی با محدودیتهایی روبهروست؛ دامنه خاصی از دگر مفهومی فقط در گونههای سطح پایین مثل گونههای هجو و خندهدار و نظایر اینها امکانپذیر است. در عین حال، دگر مفهومی (زبانهای اجتماعی ـ ایدئولوژیک دیگر) در وهله نخست میتواند از طریق گفتار شخصیتها به گونههای شاعرانه ناب راه یابد، اما در چنین بافتی دگر مفهومی مقولهای عینی است... حتی وقتی شاعر از امور غریبه سخن میگوید، از زبان خود استفاده میکند. او هرگز برای پرتو افکنی بر جهانی غریبه متوسل به زبانی بیگانه نمیشود، حتی اگر آن زبان، تناسب بیشتری با جهان مزبور داشته باشد.» (باختین، 1387، ص 377)
این داوری باختین درباره زبان شعر قابل تأمل است، آیا شعر در زبان روسی درآن دوران صرفاً با زبان شاعرانه خاص و زبان شاعرانه مقدس یعنی زبانی تحکمآمیز، جزمی و محافظهکار و بدون بهرهگیری از گویشهای اجتماعی غیرادبی عرضه میشده است؟ و آیا همین ویژگی است که زمینهساز این گونه داوری درباره زبان شاعرانه شده است؟
به هر روی برای بررسی امکانات زبانی در شعر فارسی و احتمال وجود نشانههایی از منطق مکالمه و چند صدایی در شعر، در دو مجموعه شعر از سرودههای قیصر امینپور به جستوجو پرداختم این دو مجموعه، آخرین دفترهایی است که در زمان حیات شاعر منتشر شده است: «گلها همه آفتابگردانند» در سال 1381 و «دستور زبان عشق» در سال 1386.در این جستوجو به مباحثی چون، گفتوگوی بینامتنی، شناخت از طریق دگرزبانی، شناخت خود از طریق دیگران، گفتوگو با محیط اجتماعی و مکالمه میان مقصود گوینده و ادراک مخاطب فرضی نظر داشتم و از این طریق میخواستم به تفاوت میان برداشت سطحی از نظریه چندصدایی و ارتباط آن با شعر با وقوع طبیعی آن در زبان شاعرانه اشاره کنم.
***
1) نمونههای گفتوگوی بینامتنی، در این نمونهها ضمن اشارات تلمیحی به دیگر متون، در برخی سطرها به یاری شیوههای بیانی، تاویلهای چندگانه از آنها ممکن شده است.
1-1) گفتوگو با متون شعر امروز
1-1-1) ... در هوای پشت بام صبح
با نسیم نازک اسفنددست و رویت را بشویی
حوله نمدار و نرم بامدادان را
روی هُرم گونه هایت حس کنی
و سلامی سبز
توی حوض کوچک خانه
به ماهیها بگویی
(امینپور، 1381، ص 10)
2-1-1) ... یادگاری روی دیوار و درخت و سنگ
روی آجرهای خانهخط نوشتن با نوک ناخن
روی سیب و هندوانه
قفل صندوق قدیم عکسهای کودکی را باز کردن
ناگهان با کشف یک لحظه
از پس گرد و غبار سالهای دور
باز هم از کودکی آغاز کردن
(امینپور، 1381، ص 13)
3-1-1) در شعر «خواب کودکی» با اشاره به شعری از عمران صلاحی / قطار میگذرد از کنار خانه ما/ و گیسوانش را به پشت میریزد/ برداشتی جدید از این تصویر ارائه میشود به گونهای که گویا قطار و محبوبه شاعر در رویای کودکی یگانه شدهاند و عناصری چون گیسوان، دود و سوت قطار در هم تنیده میشوند.
در خوابهای کودکیام
هر شب طنین سوت قطاری
از ایستگاه میگذرد.
دنباله قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمیرسد
انگار بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان میدهی
آنگاه
در چارچوب پنجرهها
شب شعله میکشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود...
(امینپور، 1381، ص 33)
3-1) گفتوگو با متون سنتی و ارائه تاویلی جدید از کلمات و تعابیر آنها
1-3-1) در شعرهای همزاد عاشقان جهان (2) و همزاد عاشقان جهان (3)، در مکالمه با فرهنگ شعر عرفانی، اصطلاحاتی چون خانقاه، مدرسه، سماع، شراب، معشوق، خرقه، تبرک، اشارات، اعجاز در ساختار متنی دیگرگون عرضه میشوند:امروز هم
ما هرچه بودهایم همانیم
ما صوفیان ساده سرگردان
درویشهای گمشده دورهگرد
حتی درون خانه خود هم
مهمانیم
اما کجاست
خرقه و کشکول ما؟
میخواهم از کنار خودم برخیزم
تا با تو در سماع درآیم
این دفتر سفید قدیمی
این صفحه خانقاه من و توست
...
تا من قلم به دست تو بسپارم
تا تو به دست من بنویسی
بعد...
ـ یک استکان چای !
(پس از خستگی)
ـ این هم شراب خانگی ما!
ـ بی ترس محتسب
(امینپور، 1381، ص 16)
***
... اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانه کوچک
(امینپور، 1386، ص 10)
این بخش شعر گفتوگویی است با این بیت مولانا:
هر علم که در مدرسه حاصل گردد
کار دگر است و عشق کار دگر است
2-3-1) شعر کوتاه «گشایش» نمونهای است جامع از مکالمه با متون سنتی شعر که در قالب نیایش بیان شده است:
تو را به راستی،
تو را به رستخیز
مرا خراب کن !
که رستگاری و درستکاری دلم
به دستکاری همین غم شبانه بسته است.
که فتح آشکار من
به این شکستهای بی بهانه بسته است.
(امینپور، 1381، ص 37 )
این شعر یادآور مجموعهای از مفاهیم فرهنگ شعر سنتی است که از منظری دیگر طرح میشود. از جمله این بیت حافظ:
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
همچنین تعبیر فتح آشکار عبارت قرآنی «فتحا مبینا» را تداعی میکند.
2) نمونه گونههای مختلف زبانی که سخن گفتن طبقات مختلف اجتماعی را در شعر میسر کرده است.
1-2) زبان گفتوگوی عموم و اصطلاحات و تعابیر خاص آن که در همنشینی با سایر گونههای زبانی، به خوبی فضای طبیعی سخن را برای مخاطب باورپذیر ساخته است.
1-1-2) تکیه دادهام به باد
با عصای استواییام
روی ریسمان آسمان
ایستادهام
بر لب دو پرتگاه ناگهان
ناگهانی از صدا
ناگهانی از سکوت
زیر پای من
دهان دره سقوط
باز مانده است
ناگزیر
با صدایی از سکوت
تا همیشه
روی برزخ دو پرتگاه
راه میروم
سرنوشت من سرودن است
(امینپور، 1381، ص 31)
در این شعر به شیوه ایهام تناسب، اصطلاحات عامیانه (آسمان و ریسمان بافتن) و (دهاندره) و همچنین تعبیر تکیه برباد دادن برای بیان وضعیت خاص شاعر به هنگام سرودن شعر به کار رفته است.
2-2) زبان نوشتاری رایج در مکاتبات اداری و مطبوعاتی که به نظر میرسد چندان با زبان شاعرانه سنخیت نداشته باشد، اما برای انعکاس صدای پیرامون در شعر نقش مؤثر دارد.
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگین پلههای روبه پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلیهای خمیده، میزهای صف کشیده
خندههای لب پریده، گریههای اختیاری
عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی
پرسههای بیخیالی، نیمکتهای خماری
رونوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم:
شنبههای بیپناهی، جمعههای بیقراری
عاقبت پروندهام را، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه باز حوادث
در ستون تسلیتها، نامی از ما یادگاری
(امینپور، 1381، ص 95)
3-2) غزل «چلگی» نمونهای است کامل از حضور صداهای گوناگون و طبقات مختلف زبانی در کنار یکدیگر:
به سر موی دوست دل بستم
رفت عمر و هنوز پا بستم
کم ما گیر و عذر ما بپذیر
بیش از این برنیامد از دستم
بیش از این خواستم، ولی چه کنم؟
چه کنم؟ چون نمیتوانستم
مگر این چند روزه دریابم
چله تا در نرفته از شستم...
جرمم این بود: من خودم بودم !
جرمم این است: من خودم هستم!
(امینپور، 1381، ص 133)
3) مکالمه با خود زبان و حضور نشانهها و اصطلاحات خاص زبانی که شیوهای برای رهایی از تکتازی و اقتدار زبان شاعرانه:
1-3) فعل بی فاعل
باری من و تو بیگناهیم
او نیز تقصیری ندارد
پس بی گمان این کار
کار چهارم شخص مجهول است !
(امینپور، 1381، ص 63)
2-3) بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
بفرمایید هر چیزی همان باشد که میخواهد
همان یعنی نه مانند من و مانندهای ما
شب و روز از تو میگوییم و میگویند کاری کن
که «میبینم » بگیرد جای «میگویند»های ما
(امینپور، 1381، ص40)
در بیت اخیر دو فعل مضارع در جمله به عنوان اسم به کار رفته است یعنی فقط صورت ملفوظ این دو کلمه در جمله حضور دارد و معنای آنها در ذهن مخاطب به بقیه ارکان جمله و به تمامیت غزل میپیوندد.
4) مکالمه با مخاطبان فرضی شعر، در این شیوه، شاعر با بهرهگیری از ظرفیتهای زبان، متنی را در اختیار مخاطب قرار میدهد تا با قرائتهای مختلف از آن هر بار، صدایی متفاوت از شعر دریابد.
1-4) دو شعر «تلقین» و «نیمه پر لیوان» که در پی هم آمدهاند، بدون استفاده از زبان استعاری و تصویری و فقط با تکیه بر امکان چندگانه خوانی، مخاطبان فرضی را به گفتوگو با متن فرا میخوانند.
تلقین
این روزها که میگذرد
شادم
این که روزها که میگذرد
شادم
که میگذرد
این روزها
شادم
که میگذرد...
(امینپور، 1386، ص25)
نیمه پر لیوان
این روزها که میگذرد
شادم
زیرا
یک سطر در میان
آزادم
و میتوانم
هر طور و هر کجا که دلم خواست
جولان دهم
ـ در بین این دو خط ـ
(امینپور، 1386، ص26)
5) چند صدایی در حوزههای معنایی که به نظر میرسد مهمترین گونه منطق مکالمه باشد، یعنی پرسشگری و تردید و عدم قطعیت برای فراهم آوردن زمینه حضور اندیشههای متفاوت در شعر:
1-5)
برای رسیدن، چه راهی بردیم
در آغاز رفتن، به پایان رسیدم
....
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
(امینپور، 1381، ص 108)
2-5) در شعر «حتی اگر نباشی...» همین معنا به گونهای دیگر آمده است:
حتی اگر نباشی، میآفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
(امینپور، 1381، ص 125)
3-5) در شعر «نشانه پرسش» به همین پرسشها و گمانها اشاره میکند:
چرا همیشه همین است آسمان و زمین؟
زمان هماره همان و زمین همیشه همین؟
اگر چه پرسش بیپاسخی است، میپرسم:
چرا همیشه چنان و چرا همیشه چنین؟...
( امینپور، 1381، ص 53)
4-5) شعر «هبوط در کویر» نمونهای است از صدایی متفاوت در برابر آرمانگرایی یک نسل، چندان که نام شعر نیز تداعیکننده دلبستگیهای آن نسل آرمانگر است.
اول آبی بود این دل، آخر اما زرد شد
آفتابی بود، ابری شد، سیاه و زرد شد
آفتابی بود، ابری شد، ولی باران نداشت
رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد
صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه
آه این آینه کی غرق غبار و گرد شد؟
هرچه با مقصود خود نزدیکتر میشد، نشد
هرچه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد
هر چه روزی آرمان پنداشت، حرمان شد همه
هر چه میپنداشت درمان است، عین درد شد
درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود
پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد؟
سر به زیر و ساکت و بیدست و پا میرفت دل
یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد
(... امینپور، 1386، ص 49)
در این شعر چنان که میبینیم در بیان معنای «حواس پرتی» قافیه نیز با تغییر جزیی (حرف روی ت که جفت بی واک حرف روی اصلی یعنی د است در این مصراع جایگزین شده است) در عینیت یافتن معنا نقش دارد.
5-5) در شعر «آرمانی» نیز همین صدای متفاوت شنیده میشود و «گلهای کاغذی» این شعر، بعدها در شعر باغ کاغذی، با تاویلی دیگر عرضه میشود:
آرمانی
وقتی که غنچههای شکوفا
با خارهای سبز طبیعی
در باغ ما عزیز نماندند
گلهای کاغذی نیز
با سیم خاردار
در چشم ما عزیز نمیمانند
(امینپور، 1381، ص 65)
***
پس از این جستوجو و تامل در دو مجموعه شعر آخر قیصر امینپور درمییابیم که موضوع چند صدایی و منطق مکالمه که روشی است برای تحلیل و شناخت امکانات زبان نثر به ویژه در رماننویسی، آن گاه که در زبان شاعرانه نمایان شود برای آفرینش فضاهای جدید و شنیده شدن صداهایی افزون بر صدای شاعر در شعر مؤثر میافتد اما این ویژگی و توسع زبانی تنها در صورتی که حاصل تجربههای شاعرانه و برآیند خلاقیت و آشنایی عمیق شاعر با طبقات گوناگون زبان باشد، مخاطب را به مکالمه با شعر ترغیب میکند و اگر تنها حاصل شتابزدگی در پیروی از نظریههای ادبی باشد حاصل کار چندان در خور اعتنا نخواهد بود.
رهاورد این جستوجوی کوتاه همچنین نشانگر توانمندیهای گسترده زبان فارسی در بیان شاعرانه تجربهها و تاملات هستی شناسانه انسان امروز است.
منابع:
1ـ احمدی، بابک (1382) ساختار و تاویل متن، چاپ ششم، تهران، نشر مرکز
2 ـ فرخزاد، فروغ (1363) از نیما تا بعد، به اهتمام مجید روشنگر، چاپ چهارم، تهران، مروارید
3ـ باختین، میخاییل (1387 ) تخیل مکالمهای، مترجم رویا پورآذر، چاپ اول، تهران، نشرنی
4ـ امینپور، قیصر(1381) گلها همه آفتابگردانند، چاپ هفتم، تهران، مروارید
5- امینپور، قیصر ( 1386 ) دستور زبان عشق، چاپ اول، تهران، مروارید
اسماعیل امینی
تهیه و تنظیم: مهسا رضایی - ادبیات تبیان