سنگ های فرود آمده از بهشت
در سوره بقره، آیه 125 می خوانیم: ... وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهیمَ مُصَلّىً ...
ترجمه: از مقام ابراهیم براى خویشتن نماز گاهى برگیرید
مرحوم امین الاسلام طبرسی، در ذیل آیه شریفه می نویسد:
مردم همان نقطه اى را كه هم اكنون به مقام ابراهیم(ع) مشهور است، به این عنوان مى شناسند. گفتنى است كه در مقام ابراهیم (ع)، دلیل روشنى بر عظمت و رسالت ابراهیم (ع) موجود است؛ زیرا هنوز هم اثر پاى او برروى سنگ بروشنى هویداست و این اعجازى است كه به خواست خدا، سنگ سخت در زیر پاى او بسان گل نرم بوده است.
آنگاه به ذکر روایتی در باب سنگهای بهشتی پرداخته داستانی را می آورد که شنیدن آن نکته آموز است:
سنگهاى بهشتى
از پنجمین امام نور (ع) نقل كرده اند كه خداوند سه قطعه سنگ را از بهشت پرطراوت و زیبا به زمین فرود آورده است؛ كه عبارتند از:
1. سنگى كه در مقام ابراهیم (ع) قرار دارد.
2. سنگ بنى اسرائیل كه با زدن عصاى موسى (ع) برآن، دوازده چشمه از آن جوشید.
3. «حجرالاسود» كه ابراهیم (ع) آن را بر دیوار خانه كعبه نصب كرد.
داستانى درباره مقام ابراهیم (ع)
ابن عبّاس در خصوص مقام ابراهیم (ع)، داستانى نقل كرده كه فشرده آن بصورت زیر است:
بعد از آنكه اسماعیل و مادرش هاجر را ابراهیم (ع) در مكّه سكونت داد و ازپى سكونت آن دو، عشیره «جرهم» نیز در آن سرزمین سكنى گزیدند، و اسماعیل از آن قبیله دخترى را به همسرى خویش درآورد و مادرش «هاجر» جهان را بدرود گفت، ابراهیم (ع) از همسرش «ساره» خواست تا با سفر او به مكّه و دیدار اسماعیل و هاجر موافقت كند. «ساره» بدان شرط موافقت كرد كه ابراهیم (ع) در مكّه توقّف نكند و در همانحال كه برروى مركب است، همسر و فرزند خود را دیدار كند و بازگردد.
ابراهیم (ع) پس از ورود به مكّه دریافت كه «هاجر» جهان را بدرود گفته است و پسرش اسماعیل نیز در خانه نیست. از عروس خود سراغ پسر را گرفت. گفت: براى شكار به صحرا رفته است؛ و او متأسّف است كه براى پذیرایى از ابراهیم (ع)، چیزى در اختیار ندارد. ابراهیم (ع) تصمیم گرفت برگردد. پیامى به پسرش داد كه پسرم! «آستانه خانه ات را تغییر ده». و این سخن، كنایه از آن بود كه همسرى را كه براى خود برگزیده اى، درخور شخصیت و عظمت تو نیست؛ یا در او تحوّلى ایجاد كن و یا از او جدا شو.
وقتى اسماعیل به خانه بازگشت و بوى پدر را استشمام كرد، جریان را جویا شد. همسرش با لحنى بى ادبانه گفت: مرد سالخورده اى آمده بود و ادّعا مى كرد كه پدر شماست و چنین پیامى داد.
اسماعیل (ع) پس از اینكه از تحوّل اخلاقى و فكرى زن مأیوس شد، با او متاركه كرد و همسر دیگرى برگزید.
بعد از مدّتى، ابراهیم (ع) دگرباره با همان شرایط وارد مكّه شد و بازهم اسماعیل (ع) را در خانه نیافت. از عروس خود حال او را جویا شد. آن زن با كمال ادب و احترام به او پاسخ داد كه پسرش به قصد شكار از قلمرو حرم خارج شده است و به خواست خدا بازمى گردد.
آن بانو از ابراهیم (ع) تقاضا كرد از مركب فرود بیاید و ضمن اداى احترام بسیار به او، با شیر و گوشتى كه حاضر داشت، از آن مهمان گرانقدر پذیرایى كرد. آن حضرت نیز براى آنان دعا كرد و براى آن سفره و آن شهر، از خدا بركت خواست.
همسر اسماعیل (ع) آب آورد؛ تا ابراهیم (ع) گرد و غبار سفر را از تن بزداید. قطعه سنگى را كه اینك مقام ابراهیم (ع) است، جلوى پاى او نهاد تا پا برروى آن بگذارد و سر و چهره و دست و پاى خود را بشوید. و اینجا بود كه اثر پاى راست و چپ آن حضرت برروى سنگ نقش بست.
ابراهیم (ع) آهنگ بازگشت كرد؛ و با دادن پیامى، به پسرش توصیه كرد كه آستانه خانه اش را نیك پاس دارد و احترام كند، چرا كه با خانه مناسب است.
اسماعیل (ع) از صحرا بازگشت و بوى خوش پدر را در خانه استشمام كرد؛ ماجرا را از همسرش پرسید و از آغاز تا انجام همه داستان و پیام پدر را باز گفت و اثر پاى ابراهیم (ع) را كه برروى سنگ نقش بسته و به یادگار مانده بود، نشان داد.
مجمع البیان، ج 1
فرآوری: جهرمی زاده_دین و اندیشه