تبیان، دستیار زندگی
تلقی فرهنگی بودن فعالیت ژورنالیستی، این انتظار را به وجود می‌آورد که این حرفه که تا این حد به بررسی خود در حوزه فرهنگ اصرار دارد و صرف قلم زدن حال در هر حیطه‌ای را به مثابه کنش فرهنگی در نظر می‌آورد، به خود فرهنگ – و در اینجا اختصاصا به ادبیات – بهای بیشت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ژورنالیسم ایرانی و روزانه‌‌نگاری ادبیات

ژورنالیسم ایرانی و روزانه‌‌نگاری ادبیات

عمده مطبوعات روزانه یا هفتگی کشور با شناسنامه «سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، ورزشی، فرهنگی» یا مشتقاتی از این عناوین و موضوعات منتشر می‌شوند. پذیرفتن این شناسنامه، خود، نشاندهنده میل هسته‌های مرکزی جراید به عمومی کردن موضوع‌های تخصصی است؛ موضوعاتی که به نظر می‌رسد هر کدام، هم به عنوان موضوعی محوری و با قابلیت پرداخت اختصاصی و هم به عنوان حوزه‌هایی پرخبر می‌توانند به تنهایی شناسنامه یک روزنامه را مهر بزنند.

در این میان، دو نکته را باید مورد توجه قرار داد؛ ‌نخست اینکه طبیعی است مطبوعات با پرداختن به موضوعات مختلف بخواهند – فارغ از نگرانی از هرگونه تلقی عمومی بودن – همه رخدادها را ابتدا به لحاظ ارزش‌های خبری برای اطلاع‌رسانی پوشش داده و سپس به‌زعم و توان خود تحلیل کنند؛ تحلیل‌هایی که نگارندگانشان در بررسی سوژه موردنظر همواره باید متوجه محدودیت میدان ژورنالیستی باشند تا از ورودی‌های کاملا تخصصی وارد بررسی نشوند. دیگر اینکه، مخاطب روزنامه‌خوان اغلب موضوعات را یکجا می‌خواهد و نگران این هم نیست که این تمامیت‌خواهی منجر به مصرف داده‌های نصفه و نیمه و عمومیت یافته شود.

این رابطه دو سویه که در سطحی فراتر می‌تواند در ارتباط با مناسبات نظام‌ کنش و واکنش هم مورد بررسی قرار بگیرد، به نظر می‌رسد به‌طور کامل تن به این عرضه و تقاضا داده است و کنشگران علاقه‌ای به بر هم زدن این ساخت ندارند. از همین روست که این وضعیت آشنا و تثبیت شده، تعریف‌مند و پذیرش‌شده نشان داده است.

از طرفی چند سالی است برخی روزنامه‌ها هم علاوه بر مجلات هفتگی، ماهانه و فصلی، اختصاصا یک موضوع را به عنوان محوریت کارشان انتخاب کرده و به آن پرداخته‌اند. تعداد زیاد روزنامه‌های ورزشی و اقتصادی و حتی وجود روزنامه‌ای سینمایی، نشان داده که مطبوعات روزانه نیز می‌توانند عمومی نباشند و یک موضوع را به عنوان حوزه مورد بررسی و پوشش خود در نظر بگیرند. حتی به تجربه نیز ثابت شده که روزنامه‌های اختصاصی این دو حوزه، پا را فراتر گذاشته و به زیرمجموعه‌های اقتصاد و ورزش نیز به صورت اختصاصی پرداخته‌اند؛ انتشار روزنامه‌های اقتصادی با گرایش صنعت و روزنامه‌های ورزشی با گرایش صرف فوتبال گویای این مطلبند.

با این که فاصله‌ها هنوز کاملا پر نشده و مثلا روزنامه‌های اقتصادی برای ارضای نسبی همه مخاطبانشان، اغلب چند صفحه‌ای را با «عناوین گوناگون» یا «فرهنگ و هنر» که به ظاهر مخاطبان بیشتری دارند اختصاص می‌دهند اما می‌توان ادعا کرد که کنش اولیه (انتخاب حوزه اختصاصی) با واکنش مثبت خواهندگان روبه‌رو شده است که اگر غیر از این بود، شاهد افزایش- حداقل کمی –این گونه روزنامه‌ها نمی‌بودیم. تا همین جای کار، ادبیات نیز می‌تواند انتظار داشته باشد به عنوان حوزه‌ای مانند اقتصاد و ورزش، محوریت اختصاصی یک نشریه روزانه باشد. البته در این انتظار داشتن باید درباره میزان جذابیت خود در مقایسه با اقتصاد و ورزش برای مخاطب منصف باشد که به نظر می‌رسد تاکنون این انصاف را بسیار هزینه کرده و تا آن جا پیش رفته که به بررسی شدن در نشریات ماهانه و حتی فصلی قناعت کرده است.

چه بخواهیم، چه نخواهیم مشروعیت یافتن هر روزنامه به میزان بسیاری به مقدار موفقیت تجاری آن بستگی دارد و روزنامه‌ها براساس همین رهیافت همواره سراغ حوزه‌هایی پولسازتر رفته‌اند. از دیگر سو پذیرش تمام و کمال این ارتباط دوسویه بین کسب مشروعیت و میزان موفقیت تجاری بیشترین آسیب را به جایگاه فرهنگ و ادبیات وارد آورده است؛ تا آنجا که این حوزه برای اغلب نشریات روزانه ما، حوزه‌ای نه چندان جدی و محوری بوده و همواره صفحه‌ای به آن اختصاص داده شده که بود و نبودش چندان تفاوتی نکرده است. این خود از کوتاهی دیوار این صفحه در روزنامه‌ها به عنوان صفحه‌ای که بسیار سریع و بی‌دردسر فضای خود را به مطالب مناسبتی و آگهی می‌دهد، حکایت دارد.

صرف‌نظر از اینکه به واقع ادبیات، چقدر به لحاظ حجم، قابلیت اختصاص یک روزنامه به خود را دارد – و البته پاسخ این سوال را می‌توان به چگونگی اوضاع و احوال کلی ادبیات کشور در بازه‌های زمانی مختلف منوط دانست – باید گفت این که ادبیات نمی‌تواند به دلایل تجاری به عنوان موضوعی محوری برای یک روزنامه، با اقتصاد و ورزش مقایسه شود، می‌تواند صرفا به عنوان یک پیش‌بینی مطرح باشد، چرا که این پیش‌فرض تا به حال به مراحل اجرا نزدیک نشده است؛ اتفاقی که نیفتاده و تجربه‌ای که حاصل نشده چرا باید تا این میزان چماق یک پیش‌بینی محتوم فرض شده را بخورد؟

سلطه اصطلاحات بر ادبیات

تلقی فرهنگی بودن فعالیت ژورنالیستی، این انتظار را به وجود می‌آورد که این حرفه که تا این حد به بررسی خود در حوزه فرهنگ اصرار دارد و صرف قلم زدن حال در هر حیطه‌ای را به مثابه کنش فرهنگی در نظر می‌آورد، به خود فرهنگ – و در اینجا اختصاصا به ادبیات – بهای بیشتری بدهد.

از طرف دیگر استفاده از «ادبیات» و الصاق این اصطلاح به عنوان پیشوندی برای موضوعات مختلف مانند ساختن تعابیری چون ادبیات دیپلماسی، ادبیات سیاسی، ادبیات ژورنالیسم و... این انتظار را بیشتر دامن می‌زند، این که این اصطلاحات تا چه میزان حق استفاده خود از «ادبیات» را پرداخته‌اند؟ آیا همان قدر که ژورنالیسم ایرانی خود را وامدار فرهنگ – با تعاریف شمولیت یافته آن – می‌داند دین خود را به‌ ادبیات بر ساخته این فرهنگ ادا کرده است؟

صابر محمدی

تهیه و تنظیم: مهسا رضایی – بخش ادبیات تبیان