تبیان، دستیار زندگی
سلام ! سلامی به دلتنگی غروب و گرفتگی ماه در پشت ابر و به سردی شب‌های زمستان سلام ! سلامی به بغض های مانده در گلو و به قطره قطره ی چشم باران سلام ! سلامی به ... و سلامی به همه ی دوستان و منتظران ... تشنه‌ام. تشنه کمی سپیدی که از خویش در
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نمی‌دانم یادت را پشت کدام دیوار گذاشتم؟
غروب

سلام ! سلامی به دلتنگی غروب و گرفتگی ماه در پشت ابر و به سردی شب‌های زمستان

سلام ! سلامی به بغض های مانده در گلو و به قطره قطره ی چشم باران

سلام ! سلامی به ...

و سلامی به همه ی دوستان و منتظران ...

تشنه‌ام. تشنه کمی سپیدی که از خویش دریغ کرده‌ام. می‌خواهم بگویم از آنچه در دلم جاری است اما..
آقای بی‌قراری‌هایم خبر داری از آنچه بر من رفته و می‌رود.
دستم بگیر، مگذار غرق شوم.اینجا میان مردم، در تنهایی.
آه تنهایی!... هیچ‌گاه دست از سر دلم بر نمی‌داری.

دلم باید به آهستگی حمل شود، چون ترک خورده, شکستنی ست .

صورت خیس از اشکم زیر هجوم داغ غربت به سله نشسته.نمی‌دانم پشت کدامین دیوار این شهرهای آهنی، یاد شما را جا گذاشته‌ام.

دیوارها چقدر بلندند بلند به اندازه قامت گناهانم. قد و قامت توبه‌هایم آنقدر کوتاه شده که حتی پرچین‌های باغ سرما زده همسایه هم برایم به دیوارهای برجی می‌ماند تسخیر ناشدنی.

آقا جان دست دلم را بگیر.مگذار مسخر اغیار شود.

آه دلم! که توبه‌هایش مایه خنده فرشته‌ها شده، اما...
همان که هیچ آبرویی ندارد پیش خدا, همان که هنوز به عشق جمعه‌هایت زنده است, همان که لحظاتی ست که برای آخرین بار توبه‌اش را ریختم توی جعبه‌ای از امید و دادمش دست فرشته‌ای که برسوندش دست خدا.
روی جعبه نوشته شده بود...

«آهسته حمل کنید، محتویات این جعبه شکستنی است».

اللهم عجّل لولیک الفرج

التماس دعا

دوستان منتظر تبیانی باشگاه کاربران از نوشته‌های شما استقبال میکند


باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از AlirezaMazrooei