تبیان، دستیار زندگی
در کوچه نعش شهیدی را می برند / در خانه / رخت جهازش را دختر می دوزد / (و چندانکه صدایش را نشنوند / شادمانه / ترانه ای می خواند). این نعش کدام شهیدی می تواند باشد! / تنها دکمه های رخت عروسی مانده است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جنگ از چشم عروسکی که خون آلود است

شعر جنگ و ضد با تکیه بر شعر «شعری برای جنگ»

در سال های پس از جنگ و در مصاف پرداخت هنرمندانه به این مقوله، شاعران از زوایای مختلفی به جنگ و تبعات آن نگریستند، از جمله ی رویکردهای متأخر و البته رو به گسترش می توان نگاه ضد جنگ را بر شمرد که بازخوردهای متفاوتی را نیز در پی داشته است؛ در تحلیل و بازکاوی بسترها و زمینه های این نوع نگاه، حمیدرضا شکارسری به سراغ شعر دفاع مقدس و شاعران همسو و غیرهمسو با آن رفته است؛ و البته با نگاهی دقیق تر به شعر قیصر امین پور.

«اینجا /گاهی سر بریده ی مردی را / تنها / باید ز بام دور بیاریم / تا در میان گور بخوابانیم / یا سنگ و خاک و آهن خونین را / وقتی به چنگ و ناخن خود می کنیم / در زیر خاک گل شده می بینیم: / زن روی چرخ کوچک خیاطی / خاموش مانده است.»

دفاع مقدس و ادبیات ما

این تصاویر مهیب، رقت انگیز و تکان دهنده، نمایی سرد و تیره از حادثه ای به نام جنگ را گزارش می کند. گفتم «گزارش» چرا که شاعر کوشیده است اصل رویداد را انعکاس دهد؛ زیرا بیم از آن دارد که باز آفرینی شاعرانه ی صحنه ها از شکوه رعب آور آنها بکاهد و از سوی دیگر چنین هول عظیمی گویا خود آغشته به مبالغه ای فراواقعی است و نیازی به تعبیه ی صنعت یا شگردی شعری ندارد تا تأثیری همسنگ یک شعر داشته باشد.

«مردی به روی جوی خیابان / خم بود / با چشم های سرخ و هراسان / دنبال دست دیگر خود می گشت / باور کنید / من با دو چشم مات خودم دیدم / که کودکی ز ترس خطر تند می دوید / اما سری نداشت / لختی دگر به روی زمین غلتید / و ساعتی دگر / مردی خمیده پشت و شتابان / سر را به ترک بند دوچرخه / سوی مزار کودک خود می برد / چیزی درون سینه ی او کم بود».

چنین اشعاری در واقع وظیفه دارند موجب انزجار مخاطب از مقوله ی جنگ شوند؛ پس نام شعر ضد جنگ بر آنها اطلاق می گردد. شعری که جنگ را از منظر کشتار، ویرانی، سبعیت و قساوت نوع انسانی به تماشا می نشیند و وجوه تاریک و ترسناک و تهوع آور آن را بازتاب می دهد آیا انکار پلشتی و پلیدی و ناپسندی این وجوه سیاه پدیده ی جنگ، اساساً امکان پذیر است؟

امّا «قیصر امین پور» در فراز دیگری از همان شعر (شعری برای جنگ) چنین می سرآید:

«دیگر قلم زبان دلم نیست / گفتم: / باید زمین گذاشت قلم ها را / دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست / باید سلاح تیزتری برداشت / باید برای جنگ / از لوله ی تفنگ بخوانم / با واژه ی فشنگ»

شاعر چگونه می تواند مخاطب خود را به این ترتیب، با این بیان حماسی به جنگ فراخواند؟ فراخوان به هنگامه ای که در فرازهایی دیگر چنان تلخ و وحشیانه تصویر شده است که گویا هیچ واژه ی روشنی در قاموس آن وجود ندارد! آیا جنگ وجوه دیگری نیز دارد که باید در تحلیل درست این مقوله به آن توجه شود؟ آیا جنگ یکسره زشتی و پلشتی است؟

«باری / این حرفه های داغ دلم را  / دیوار هم توان شنیدن نداشته است / آیا تو را توان شنیدن هست؟ دیوار! / دیوار سرد و سنگی سیار!/ آیا رواست مرده بمانی / دربند آنکه زنده بمانی؟ / نه!»

جنگ با تمام مختصات و ویژگی های زشتش، اضلاعی از زیبایی و ارزش های متعالی انسانی را داراست که در نگاه اوّل در پسِ دود و آهِ صحنه های نبرد پنهان و نادیده می ماند.

از منظری دیالکتیکی جنگ در هر صورت پدیده ای اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. انسان از بدو پیدایش، نوعی مرزبندی را بین خود و منافع خود با دیگری و منافع او حس می کند و آزمندی ذاتی او از آن پس، موجب تعدی و دست اندازی او به دیگری یا برعکس بوده است. منافع مورد طمع انسان البته همیشه مادی و از جنس آب و خاک و مال نبوده است و چه بسا طمع قدرت طلبی و حتی تجاوز به مرزهای عقیدتی دیگری موجب ایجاد درگیری و جنگ شده است. در این آوردگاه اگر جنگ از یک سو با انگیزه ی تجاوز و زیاده خواهی آغاز می شود. در دیگر سو با انگیزه ی دفاع و مقاومت دنبال می گردد. حتی در سوی نخست چه بسا تجاوز و زیاده خواهی با حمایت یک ایدئولوژی کاملاًَ موجه جلوه نماید! اینجاست که قضاوت درباره ی طرف عادل و محق در جنگ کار چندان ساده ای به نظر نمی رسد.

امّا در هر صورت با توجه به زاویه ی دید یک جنگجو، در گستره ی نسبیت باوری، می توان توجه به ارزش هایی والا و متعالی را ردیابی کرد. این ردیابی در هر دو سوی هر جنگی اجرا شدنی است.

با این اوصاف می توان جنگ را صاحب ظرفیت ها و پتانسیل های زیبایی و زیباشناسانه دانست. معمولاً شاعران این ظرفیت ها و پتانسیل ها را در شعر جنگ یا شعر دفاع یا شعر مقاومت و پایداری به فعل در می آورند. شعری که به تقدیس دفاع از مرزهای مادی یا عقیدتی می پردازد، شعری که متجاوز را به باد حمله می گیرد یا به تمسخر می گیرد، شعری که از جان باختگان، شهدا یا آسیب دیدگان چنین دفاعی تحلیل می کند، شعری که ناب ترین و لطیف ترین احساسات و عواطف انسانی را در خشن ترین و پرهیاهوترین لحظات نبرد به تصویر می کشد و چنین است که شعر جنگ چون خود جنگ نه اجتناب ناپذیر است و نه یکسره خالی از ارزش.

پس وقتی «امین پور» مخاطب شعر خود را به تمام پست ها و پلشتی های دشمن بعثی، در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بی تفاوت می بیند، او را شاعرانه به دشنام می گیرد. دیوار سرد و سنگی سیار! پس وقتی «امین پور» وقاحت دشمن را می بیند در دفاع از مظلوم، سلاحی تیز و تفنگی با واژه فشنگ را بر سلاح سرد سخن ترجیح می دهد. او آشکارا مخاطب را به جنگ ترغیب می کند؛ امّا جنگ در این موقعیت زمانی، از دیدگاه او دفاعی مشروع زیباست:

«باید گلوی مادر خود را / از بانگ رود رود بسوزانیم / تا بانگ رود رود نخشکیده است / باید سلاح تیزتری برداشت / دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست»

چنانچه دیدیم گاه حتی در یک شعر واحد از اشعار دفاع مقدس، هم شعر ضد جنگ خودنمایی می کند و هم کوس شعر جنگ به گوش می رسد. حتی شاعر دفاع مقدس نمی تواند جنبه های منفی جنگ را انکار کند. با این وصف چرا گاهی شعر دفاع مقدس را مطلقاً شعر جنگ و شاعر آن را شاعر جنگ طلب معرفی می کنند و در برابر آن شعر ضد جنگ یا شعر صلح را علم می کنند؟ آیا نیتی شوم یا غفلتی مرموز پشت این اعتقاد سنگر نگرفته است؟

«شهیدی که بر خاک می خفت / سر انگشت در خون خود می زد و می نوشت / دو سه حرف بر سنگ: / «به امید پیروزی واقعی / نه در جنگ/ که بر جنگ!»

اگر شاعر را به مثابه انسان دارای مسئولیت های انسانی، تاریخی و اجتماعی بدانیم، او دارای یک مسئولیت مهم دیگر در حیطه ی هنر خود نیز هست و آن همدستی و مشارکت در توسعه و تکامل هنر روزگار است. در دوران وقوع حوادث بزرگ و فراگیر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، بخش اعظم هنرمندان تحت تأثیر محیط پیرامون و به منظور جذب و هدایت مخاطب (و چه بسا مخاطب عام) توجه به مسئولیت های غیر هنری خویش را نسبت به مسئولیت های هنری در اولویت قرار می دهند. حاصل کار، به طور مثال در شعر، آثاری به شدّت محتواگرا و آرمان خواه، متوجه به فرم و ساختارهای ساده و تجربه شده، متمایل به صراحت و عریانی معنا (شعار)، مطلق نگر و بالاخره بهره مند از بیانی ژورنالیستی و گزارشگرانه است. پیروزی انقلاب اسلامی چنین فضایی را بر شعر و ادبیات ایران حاکم نمود. فضایی مملو از اشعاری که از مختصات شعر متعهد و ملتزم سیاسی و اجتماعی تبعیت می کردند. امّا همه ی این شعرها از سوی شاعران همدل و همراه با نظام تازه استقرار یافته صادر نمی شد. شاعرانی هم که این نظام را مطابق خواسته های انقلابی خود نمی دانستند متأثر از این فضا و با همین مشخصات به روند شعری خود ادامه می دادند، و بدین گونه بود که کم کم به شاعران همدل و همراه نظام «شاعر انقلاب» و به شعر آنان «شعر انقلاب» اطلاق گردید. شعر انقلاب طبعاً «شعری انقلابی» و ستاینده ی همیشگی انقلاب و نظام برخاسته از آن محسوب گردید. از آنجا که وزن مهمی از این نام گذاری یا تقسیم بندی، اصول خود را از خارج از ادبیات اخذ نموده بود و هنوز هم اعتبار خود را حفظ کرده است، گاه حتی دیده شده و می شود که شعری حتی بدون خوانده شدن و صرفاً با توجه به نام شاعرش، در ژانر خاصی طبقه بندی می گردد! پس شاعری که به شاعر انقلاب یا شاعر دفاع مقدس معروف شده، حتماً شعری ستاینده ی جنگ است؛ زیرا جنگ در دفاع از نظامی است که باب طبع منتقد محترم نیست. پس جنگی است تا مقدس و تنها ابعادی پلشت و متجاوزانه دارد و شعر والا شعری است که تنها چهره ی مخرب و نابودگر جنگ را به تصویر بکشد و بس. در واقع اگر شعر دفاع مقدس در سال های جنگ، بنابر ملاحظات موجه اجتماعی و سیاسی، حداقل تا مقاطع پایانی جنگ نمی توانست نگاهی همه جانبه نگر به جبه ها و پشت جبهه ها داشته باشد، شعر ضدجنگ شاعران روشنفکر نیز آگاهانه(!) همین نگاه تک بعدی و به اصطلاح سیاه و سپید را به جنگ داشت. جالب اینجاست که  شعر هر طرف توسط شاعران و حتی مخاطبان طرف دیگر کمتر خوانده می شد و مورد نقد و بررسی قرار می گرفت. این فقدان دیالوگ، شکاف بین شاعران و شعر انقلاب و دفاع مقدس را با شاعران و شعر به اصطلاح روشنفکری عمیق و عمیق تر کرده است و تاکنون بیشتر تلاش ها برای نزدیک کردن دو طرف تقریباً با شکست کامل روبه رو شده است. کافی است تلاش «عبدالجبار کاکایی» را در راه اندازی جشنواره ی سالانه شعر دفاع مقدس در فضایی نو و با حضور تمام طرفین درگیر شعر ایران، در همین دو سه سال پیش به یاد آورید تا مصداقی روشن از آنچه بیان شد، داشته باشید. آنجا مشخص گردید که شاعر و منتقد روشنفکر اصولاً شاعر دفاع مقدس را مزد بگیر نظام و شعر او را شعری فرمایشی یا با تخفیف، سفارشی می داند. شعری که توسط آنان خوانده نشده و به صرف نام شاعرش، جنگ طلبانه است! این حکم برآمده از ذهنیتی غیر تاریخی، متعصب مطلق نگر، سطحی و غیر علمی است که به جای نقدی جامعه شناسانه به نقدی معطوف به شخصیت صاحب متن، آن هم براساس شناختی غیر دقیق، معطوف گردیده است.

«ما در تاریکی / ستارگان پراکنده / شب بوها. یاس...

در کوچه نعش شهیدی را می برند / در خانه / رخت جهازش را دختر می دوزد / (و چندانکه صدایش را نشنوند / شادمانه / ترانه ای می خواند).

این نعش کدام شهیدی می تواند باشد! / تنها دکمه های رخت عروسی مانده است.»1

«پس آنچه می ماند نامش زندگی ست.

توفان جنگ می گذرد / با خانه ها و خیابان ها و آدمیان / و مغازه های عظیمی به وسعت شهرها باقی می ماند / و سگانی لاغر و آلوده / که از بسیاری گشنگی/ در زیر پوستمان / استخوان هامان را می لیسند.

پس / اینانی که به جای می مانند زندگانند / ژنده / آلوده / گرسنه/ حسرتکش مردگان.»2

اگر سروده های زیبای فوق به توصیف کلیتی به نام جنگ و تبعات آن دست زده است و به خوبی نفرت از جنگ را بازتابانده و تبلیغ کرده است، رباعی ذیل نیز دقیقاً با همان شیوه، همان هدف را دنبال می کند:

«موسیقی شهر بانگ رودارود است

خنیاگری آتش و رقص دود است

بر خاک خرابه ها بخوان قصه ی جنگ

از چشم عروسکی که خون آلود است»

امّا به استناد آن دو شعر می توان «شمس لنگرودی» را شاعر ضد جنگ و صلح طلب دانست؛ اما برای ضد جنگ بودن «قیصر امین پور» نمی توان به این رباعی یا به «شعری برای جنگ» استناد کرده زیرا منتقد پیش از و بیش از ماهیت شعر به شخصیت شاعران توجه می کند. «شمس» به هر صورت پزی اپوزیسیونی دارد؛ امّا «قیصر» نه. محکومیت «قیصر» قطعی است! دلیل قاطع قاضی – منتقد محترم این رباعی مثلاً:

«آهنگ و سرود لبتان سوختن است

اندیشه ی روز و شبتان سوختن است

رازی است میان تو و پروانه و شمع

کز روز ازل مذهبتان سوختن است»

«امین پور» شهدا و رزمندگانی را مدح کرده است که از نظام پاسداری می کند حکم روشن است!

می توان از وجوه متفاوتی به جنگ نظر انداخت:

- کلیت جنگ و تبعات آن

- جنگ از دیدگاه طرفین درگیر در جنگی خاص و تبعات آن

- لحظات زشت و زیبای جنگ و تبعات آن

شعر ضد جنگ تنها در وجه نخست و نیز در ثبت لحظات زشت جنگ هویت می یابد (که آن هم در طرح کلیت جنگ تصویر می شود و محکوم می گردد)؛ امّا شاعر جنگ (در اینجا شاعر دفاع مقدس) با دیدی متوسع، همه جانبه نگر (حداقل در سال های پس از جنگ)، و ایدئولوژیک به جنگ می نگرد و از ثبت لحظات زیبای جنگ نیز خود را محروم نمی کند در جنگ تحمیلی بر ایران که خواه ناخواه در دو سوی مرزهای اعتقادی جریان داشت، نمی توان دیدگاه ایدئولوژیک گروهی از شاعران را نادیده گرفت. بدین ترتیب بخشی از اشعار این شاعران را می توان متوجه به وجه دوّم شعر جنگ دانست. وجهی که در شعر شاعران به اصطلاح ضد جنگ به عمد حذف شده است. از این رو در شعر ایشان غالباً هیچ نشانی از رزمنده و ایثارگر نیست و اگر هست نقشی کاملاً فرعی و کم رنگ دارد و تلاشی شاعرانه به منظور برجسته سازی این نقش به چشم نمی آید. جنگ در این اشعار، طبیعت بی جانی است که تنها بر کابوس گونگی آن تأکید می گردد و کمتر اثری از حماسه در آن یافت می شود:

«غروب / قوطی رنگ / بر پشت دری های سپید می پاشید / دودکش های خانه / به سرفه می افتادند/ و عطر هر خوراک / بر لایه ی خاطرات خانه می افزود / مهتابی های محجوب / در حضور حس سعادت / رنگ می باختند / فلوس و عناب و رازیانه / بنشن های ذخیره / و کتاب مقدس / خانه چیزی کم نداشت / گنجشک بی تدبیری هم / سه صدف کوچک / پشت پنجره گذاشت.

پرنده با چیله ای بازگشت / امّا در خاطر خاک متروک / مگر کابوسی / هیچ نمانده بود.»3

متأسفانه شعر دفاع مقدس طی سه دهه ی گذشت، کم و بیش از  حمایت حکومتی بهره برده است.

«تأسف»؟!

چرا هنر از این نوع حمایت بهره می برد  هم زمان تأسف نیز می خورد؟

بی تردید رشد و توسعه و شکوفایی تولید آثار هنری به حمایت های مادی و معنوی نهادهایی خارج از هنر نیازمند است. فرایند توسعه ی هنر، فرآیندی بین رشته ای که آفرینش هنری تنها یکی از این رشته هاست. امروزه این فرآیند آن قدر طولانی و پیچیده است که طی کردن آن توسط هنرمند به تنهایی امکان پذیر نیست.

شعر و شاعر دفاع مقدس نیز از این امر مستثنی نیست. اما نکته ی مهم اینجاست که حامی شعر دفاع مقدس در واقع خود حکومت است. مراکزی که به درست یا نادرست متولی تولید و عرضه ی آثار ادبی متعهد به انقلاب و دفاع مقدس هستند، غالباً (حداقل در عرصه ی ادبیات) با همه جانبه نگری شاعر سر سازگاری ندارند. شاید بتوان فقدان دید هنرمندانه در بین این متولیان را مشکل اصلی کار داشت. از آنجا که این مراکز غالباً ماهیتی سیاسی یا نظامی دارند نمی توانند یا نمی خواهند ملاحظات خاص خود را نادیده بگیرند و نقش حمایتی خود را بدون انتظاراتی غیر هنری به اجرا بگذارند. متأسفانه برخی از مشاوران هنری مراکز فوق نیز به ملاحظاتی دیگر(!) با رؤسای خود هم داستان شده و به کارمندان هنری تبدیل شده اند. پس از یک طرف شعر دفاع مقدس از حمایت های دولتی به منظور رشد خود بهره برده است، اما از طرف دیگر به خاطر ماهیت این حمایت ها از دیالوگ بین شاعران دفاع مقدس و شاعران دیگر که به بدنه ی نظام متصل نیستند اما دارای عِرق و تعصب ملّی هستند، محروم مانده است.

«قیصر امین پور» سال ها پس از خاتمه ی جنگ در دهه ی هشتاد چنین می سراید:

«شهیدی که بر خاک می خفت / سر انگشت در خون خود می زد و می نوشت / دو سه حرف بر سنگ: / «به امید پیروزی واقعی / نه در جنگ/ که بر جنگ!»

شاعر در این شعر بر جنگ تاخته است او شاعری ضد جنگ است نه صرفاً در این شعر. او حتی هنگامی که برای دفاع مقدس و در تجلیل از آن شعر می سرود، ضد جنگ بود؛ زیرا نجنگیدیم مگر برای دافع.

پی نوشت ها:

1- شمس لنگرودی، در مهتابی دنیا، تهران: چشمه، 1372، ص 64.

2- قصیده ی لبخند چاک چاک، تهران مرکز، 1369، صص 59 و 60.

3- فرشته ی ساری ، قاب های بی تمثال، تهران؛ چشمه 1368، صص 16 و 17.

تنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان