خوب میدانم که دلتنگ تو هستم
اکنون همهجا و همهچیز عطر تو را دارد، همه در انتظار تو هستند، همه با عشق تو زندگی میکنند و به ظهور تو دل خوش کردهاند، ما اگر چه تو را نمیبینیم، اما قلبهایمان مالامال از عشق توست، شبها را به این امید سپری میکنیم که شاید فردا روز ظهورت باشد و روزها را به این منوال که نام تو را در هر کوی و برزن فریاد کنیم.
ای گل نرگس!
بیا و این غزل بلند انتظار را تمام کن، بیا و بهار را برایمان هدیه بیاور.
ارسالی از ba1hm2d3
مولای من!
نمیدانم که در کدامین سرزمین قدم میزنی و کدامین باد گیسوانت را شانه میزند؟
کدام سنگ ریزه، در زیر قدم هایت هلهله میکند؟
در کجای عالم، به طلوع و غروب گیتی مینگری؟
کدامین گوش، نجوایت را میشنود؟
اما، مولایم!
خوب میدانم که دلتنگ تو هستم؛
دلتنگ دستهای مهربانت که روزی برای این چشمان بی فروغ نور خواهی آورد!
ارسالی از aftab
وقتی که بیایی مردم را به فراسوی افقهای عشق و ایمان دعوت میکنی و آدمی را میهمان بهشت میکنی. عشق زیباترین گلواژه هستی است; تو میآیی که شعر این گلواژه هستی و سرود پاکدلان باغ زندگی را بسرائی وقتی که بیایی، تنها گوهر روی تو است که میتواند دلهای زنگارزده ما را جلا دهد. وقتی که بیایی خورشید امامت تو دوباره به دلهای پژمرده ما جانی تازه میدهد و نهال عشق، ایمان، معرفت و هزاران چیز دیگر را در وجودمان میکاری و با آمدنت زمستان شرمسار میشود و جای خویش را به بهاری همچون تو میدهد. خورشید توان درخشیدن ندارد، چرا که شرم دارد در مقابل خورشیدی همانند تو بتابد.
ارسالی ازmamiran
دوستان منتظر تبیانی باشگاه کاربران از دلنوشتهها و مناجاتهای شما استقبال میکند .
باشگاه کاربران تبیان