مهاجرت آریائی ها به ایران و تأثیرات سیاسی- فرهنگی آن(قسمت چهارم)
موج پنجم:
آخرین گروه مهاجرتی منظم و موثر مربوط به "پارت ها" می باشد. اینان آخرین گروه منظم آریائی بوده اند که در اثر اقدامات حماسی و استقلال طلبانه از نواحی شمال رود خانه اترک و خوارزم به دلیل مبارزات با اشغالگران مقدونی به داخل ایران آمده و پس از تحمیل شکست های مرحله ای به اشغالگران، از زادگاه خود تا دامغان، سپس ورامین و ری، اشغالگران را تا نواحی غربی ایران تعقیب و در نهایت پس از چند دهه مبارزه و با یاری سایر رؤسای طوائف و بزرگان آریائی، مرزهای ایران را تا نواحی دجله و فرات رسانیدند و تحت حکومت خود قرار دادند.
دوران طولانی حکومت اشکانیان به عنوان طولانی ترین حکومت و سلسله در ایران (470 سال) شناخته شده است. متأسفانه به دلایل مختلف، اهمیت های فراوان این سلسله به خوبی شناسانیده نشده و فقط به هخامنشیان و ساسانیان – آن هم بسیار ناقص- پرداخته شده، سلسله ماد نیز دچار کم توجهی های عمدی شده تا هخامنشیان جلوه بیشتری داشته باشند.
اندیشه سیاسی و ساختار حکومتی اشکانیان منحصر به فرد بوده و مردمگرائی در آن بسیار بیشتر از دوران هخامنشیان بوده است. اختلافات شدید ساسانیان – گروه بزرگ دیگری از پارس ها- با اشکانیان که حتی آنان را آریائی نمی دانسته و با توجه به اختلافات مذهبی با آنان که در کتب معتبر به طور گسترده ذکر شده، خود نشانه تفاوت های بنیانی اندیشه و ساختار سیاسی اقوام آریائی در ایران می باشد.
7. درباره "سکاها" هنوز ابهامات اساسی وجود دارد.
تقریباً تمام محققین آنان را آریائی دانسته اند، مخصوصاً با وجود نام "سکستان، سجستان" (سیستان)، حضور آنان در نواحی "ایران شرقی" تا جنوب شرقی ایران قدیم قطعی است. سکاها را بیابانگرد و در بهترین شرایط پیشرفت، نیمه بیابانگرد دانسته اند. پارس ها در تحقیر اشکانیان، گاهی ادعا می کردند که آنان سکائی هستند و نه آریائی و اشکانیان مجبور به دفاع از خود بودند اما قبول می کردند که قرن ها همجوار سکاها بوده و تحت تأثیر بعضی مراودات و روابط با آنان قرار گرفته اند. اشکانیان خود را مدافع ارزش های اصیل آریائی ها در مقابل سکا ها و تهاجمات دائمی آنان دانسته و در مقابل ادعاها و اتهامات ساسانیان از خود دفاع ارزشی می نمودند.
به خوبی قابل درک است که چرا "سکاها" مورد پذیرش و احترام گروه های بزرگ و مختلف آریائی قرار نگرفته اند. بیشتر از یک هزار سال از آغاز مهاجرت های بزرگ تا حدود نیمه هزاره اول که گروه های مختلف آریائی های دامدار و مهاجر به تدریج روستانشین و شهرنشین شده بودند و حکومت ماد نیز تأسیس شده و در آستانه سقوط و فتح همدان توسط کوروش هخامنشی قرار داشت (550 قبل از میلاد)، هنوز "سکاها" به همان حالت قدیم – با تهاجم و قتل و غارت- زندگی می کرد ند. مخصوصاً اگر غارت کاروان های تجاری در مسیر طولانی از چین به شرق ایران را در نظر آوریم، اهمیت های اقتصادی و امنیتی آن بیشتر آشکار می شود.
این راه طولانی تجاری که از چین تا مدیترانه ادامه داشته، بعداً به نام "جاده ابریشم" در تاریخ معروف شده است. "سکاها" در نواحی خوارزم، گاهی تا قفقاز، آذربایجان و کردستان باعث ترس و وحشت بومیان و آریائیان می شدند. گویا شرق، شمال و غرب دریای مازندران و تا غرب ایران در یکه تازی های آنان به سر می برد. زمانی که با قدرت نظامی فشرده ائی رو برو می شدند، متواری شده، زمانی بعد که دیگران در آرامش بودند، به ناگاه تهاجمات خود را آغاز می کرد ند. می دانیم کوروش و داریوش نیز نتوانستند با لشکر کشی ها و حتی شکست های مقطعی، آنان را به طور کامل به عقب برانند و مرز های ایران بزرگ از شمال شرقی تا شمال غربی را به طور کامل آرام نمایند.
کوروش هخامنشی نیز بعد از آن همه فتوحات تاریخی بر قدرت های منطقه که خود مشکلات جدیدی را تا پایان هخامنشی ایجاد کرد، نیز در جنگ با گروهی از سکاها به نام "ماساژت ها" کشته شد.
فرمانده سکائی این گروه ماساژت ها، یک زن دلیر بود که به انتقام کشته شدن پسرش در اسارت توسط کوروش، به خونخواهی، بر شدت انتقام و کینه جوئی او افزوده شده بود.
چگونه می توان آریائی های "نجیب" و "آزاده" را با اینان در یک سطح و ردیف قرار داد؟. نه تنها جنگ و تهاجمات با سایر آریائی ها در خارج و داخل ایران، بلکه آیا می توان نابودی بسیاری از تمدن های ما قبل آریائی در زمان مهاجرت آریائی ها را به دست "سکا ها" دانست؟.
این نیز نکته مبهمی است. آیا می توان مطمئن بود که مادها و پارس ها در هیچ شرایطی به نابودی اقوام و طوائف بومی و یکجانشین که بر سر راه مهاجرت آنان قرار داشته اند، نپرداخته اند؟. در زمانی که مراتع وسیع، فراوان بود مخاصمه دلیلی نداشت، اما آیا در بعد از آن، مخاصمه، کشتار و نابودی "بومیان" واقع نشد؟. کلیه باستان شناسان به قلع و قمع ناگهانی تمدن های ما قبل آریائی تأکید کرده اند.
آیا می توان "سکا ها" را همان "تورانیان" دانست؟.
در این صورت باید داستان فریدون،سلم و تور و ایرج در نظر گرفته شود. این بود ریشه های آن نوع از "ابهامات اساسی" که درباره "سکاها" وجود دارد. پرداختن به علل، تعدد حوادث، و نتایج اقدامات "سکا ها" از موضوع این مقاله خارج است و نیاز به یک مقاله مستقل دارد.
8. ایران کجاست؟
الف) در یک تعریف کلی و نا محدود،"ایران" را سرزمین آریائی ها دانسته اند.
ب) از نظر ساختار سیاسی و مرز های سیاسی، "کشور ایران" را قلمرو حکومتی گروهی از آریائی هائی دانسته اند که دارای ویژگی های مشترک می باشند.
آیا این مفهوم و تعریف ها صحیح است؟. از نظر تعریف اول، امروزه چندین کشور، "ایران" خواهد بود. دانستیم که سرزمین آریائی ها از شمال و مرکز هند، ماوراء النهر و تاجیکستان، تا خوارزم، تا قفقاز، تا سوریه و تا دانوب، و تمام مناطق داخلی ایران، سرزمین آریائی ها دانسته شده و تاثیرات نژادی، زبان شناسی، فرهنگی و تمدنی آنان فراوان و غیر قابل انکار است. از نظر مفهوم و تعریف دوم، منظور "کشور ایران" است که به صورت رسمی وجود دارد و مرز های حکومتی آن از باستان تا کنون بر اساس قدرت هر دوره، مشخص شده و از طریق نقشه های تاریخی (اطلس های تاریخی) معتبر، از مرز ها و قلمرو حکومتی هر دوره (سلسله) آگاه می شویم. بنا بر این تنها کشوری که در جهان باستان و تا کنون به صورت رسمی به عنوان قدرت سیاسی و حکومتی مستمر آریائی ها شناخته شده، همین"کشور ایران" است. بدیهی است آریائی ها به صورت های غیر دائم در مناطق خود صاحب قدرت واحد یا ائتلافی شده باشند ولی فعلاً به عنوان قدرت سیاسی (کشور) وجود ندارند. البته فرهنگ آریائی ها در جهان گسترده شده است.
یونانیان تا بیشتر از یک قرن، پارسی ها را مادی می دانستند. نام جنگ های یونانیان با پارسی ها که خود آنان "جنگ های مد یک" نامیده اند، مؤید آن است. خاصه که کوروش – موسس سلسله مستقل هخامنشی - را مادی می دانستند، زیرا پدر بزرگ مادری او پادشاه ماد بوده است. نیز لیدی ها و یونانیان با نام "هو خشتره" مادی و فتوحات او – حدود 40-30 سال قبل از آغاز قدرت کوروش- آشنایی داشته اند. رومیان، اشکانیان را به همان نام آریائی آنان "پارتی" می دانسته اند که اصطلاح "پارتی زین" (پارتیزان) مؤید آن و ناشی از روش های چریکی و جنگ و گریز اشکانیان است.
اعراب، ایرانیان را فارس، فُرس، اَساوره (اسواران) و به طور کلی "عجم" می نامیدند.
با آشنائی اروپائیان با شرق بعد از جنگ های صلیبی و خاصه از زمان صفویان، آنان بر اساس نام "فارس – پارس"، ایرانیان (کشور ایران و مردم ایران) را "پرشین"- از لغت پارس، پارسی- می دانسته اند و این عنوان در تمام سفر نامه ها و مکاتبات سیاسی آنان تا سال 1935/1314 به کار برده می شد.
در این سال، طبق نظر مشاورین فرهنگی و دستور پهلوی اول (رضا شاه) به وزارت امور خارجه، به کلیه سفرای مقیم تهران و مردم جهان اطلاع داده شد که در مکاتبات رسمی خود باید به جای "کشور پرشین" از عنوان "کشور ایران" استفاده نمایند. می دانیم که "فارس ها- پارس ها" تمام آریائی های مقیم ایران نبوده، بلکه فقط یکی از معروفترین آنان می باشند.
*****
امید است کار بران و خوانندگان محترم، با مطالعه این مقاله کوتاه، نه تنها مطالبی را فرا گرفته باشند، بلکه ابهام ها و سؤال های جدیدی برای آنان ایجاد شده باشد. لطفاً کلیه سؤال ها، نظریات و پیشنهاد های خود را برای مؤسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان- مرکز یادگیری - تولید محتوا- ارسال نمائید.
گروه مرکز یادگیری(مدرسه اینترنتی) سایت تبیان - تهیه: شکوهی
تنظیم: سمیرا بادامستانی