تبیان، دستیار زندگی
نقشه مأمون، این بود که به مردم نشان دهد که امام رضا علیه السلام، اهل زهد و تقوا نیست؛ بلکه تظاهر به زهد و تقوا مى کند و وقتى که مقدمات رسیدن به دنیا و حکومت فراهم شود، رو به دنیا مى آورد. مأمون مى خواست امام را بدنام کند تا انقلابى ها از پیروى از او دست ب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خلافت و امام رضا (ع) ؟!

دعاى امام رضا علیه السلام هنگام تهدید مأمون به پذیرش خلافت

بررسی روایتی پیرامون امام رضا (علیه السلام) و پذیرفتن خلافت

در بعضى از روایات گفته شده که مأمون ، ابتدا به امام رضا علیه السلام پیشنهاد کرد که خلافت را به امام واگذار کند ؛ اگر چنین روایاتى صحت دارد ، چرا امام رضا علیه السلام از قبول خلافت - که حق مسلم او بود - خوددارى کرد؟

وقتى امام رضا علیه السلام به خراسان آمد ، مأمون در ملاقات با وى گفت : « چنین صلاح دیدم که از خلافت کناره گیرى کنم و آن را به تو بسپارم و با تو بیعت کنم ». امام علیه السلام پیشنهاد او را نپذیرفت . مأمون گفت : « باید خلافت را بپذیرى ». امام فرمود: «هیچ گاه چنین کارى را نخواهم کرد ». مأمون پس از تلاش چند روزه و پس از آن که از قبول خلافت توسط امام رضا علیه السلام ناامید شد ، گفت : « اگر خلافت را نمى پذیرى و نمى خواهى با تو بیعت کنم ، پس ولیعهد من باش تا پس از من ، خلافت به تو برسد ».

امام علیه السلام فرمود : « به خدا سوگند ! من خوب مى دانم که مقصود تو چیست ». مأمون گفت : « من چه مقصودى دارم »؟ امام علیه السلام فرمود : « مقصود تو آن است که مردم بگویند على بن موسى الرضا در طوس به سر مى برد و به دنیا تمایل یافته است و دنیا از او روى گردانده ؛ آیا نمى بینید که به طمع خلافت ، چگونه ولایتعهدى را پذیرفته است »؟ مأمون خشمگین شد و گفت : « برخورد تو را هیچ گاه نپسندیده ام . به خدا سوگند ! اگر ولایتعهدى را پذیرفتى ، چه بهتر ؛ وگرنه تو را به این کار مجبور خواهم کرد و اگر پذیرفتى ، در امان هستى و در غیر این صورت ، گردنت را خواهم زد ».(1)

هدف مأمون در دادن ولایتعهدی به امام

نقشه مأمون ، این بود که به مردم نشان دهد که امام رضا علیه السلام ، اهل زهد و تقوا نیست ؛ بلکه تظاهر به زهد و تقوا مى کند و وقتى که مقدمات رسیدن به دنیا و حکومت فراهم شود ، رو به دنیا مى آورد . مأمون مى خواست امام را بدنام کند تا انقلابى ها از پیروى از او دست بکشند .(2)

مأمون ، امام رضا علیه السلام را از مدینه ، به اجبار به خراسان آورد و پیشنهاد خلافت و ولایتعهدى ، ظاهرسازى بود . او شیفته خلافت بود و امکان نداشت که از آن ، دست بردارد و آن را به امام رضا علیه السلام بسپارد. نه تنها مأمون ، بلکه هیچ کدام از خلفاى عباسى ، نمى خواستند خلافت را به علویان برگردانند . مأمون از وجود امام رضا علیه السلام ، مى ترسید ؛ چون او نهضت علویان حسینى را رهبرى مى کرد و خطرى که مأمون را تهدید مى کرد ، همین نهضت بود و براى این که از این نهضت در امان باشد ، به اجبار ، رهبر نهضت ، امام رضا علیه السلام را نزد خود آورد .

نقشه مأمون ، این بود که به مردم نشان دهد که امام رضا علیه السلام ، اهل زهد و تقوا نیست ؛ بلکه تظاهر به زهد و تقوا مى کند و وقتى که مقدمات رسیدن به دنیا و حکومت فراهم شود ، رو به دنیا مى آورد . مأمون مى خواست امام را بدنام کند تا انقلابى ها از پیروى از او دست بکشند

در تاریخ ، چنین آمده است :

« مردم خراسان در پى خشک سالى و بى آبى ، از امام رضا علیه السلام درخواست خواندن نماز « استسقاء » کردند . امام رضا علیه السلام درخواست آنان را پذیرفت و باران آمد . پس از این عمل ، یکى از یاران مأمون به مأمون گفت : « اى امیرمؤمنان ! آیا مى خواهى تاریخ خلفا را با انتقال آن از بنى عباس به علویان ، دگرگون سازى ؟ بدان که تو با این کار ، خود و خاندانت را به نابودى مى کشانى . تو ساحر و ساحرزاده را نزد خود آوردى و او را مشهور همگان کردى . او گمنام بود ؛ حالا معروف است . او خوار بود ؛ تو او را عزت بخشیدى . او فراموش شده بود ؛ تو او را در خاطره ها زنده کردى . بارانى که در پى دعاى او آمده ، همه را شاد کرده است و من هراس دارم که مبادا این مرد ، خلافت را از بنى عباس به خاندان على علیه السلام منتقل کند ». مأمون گفت: « این مرد ، مخفیانه مردم را به سوى خود دعوت مى کرد ؛ ما خواستیم او را ولیعهد خود بکنیم تا دعوت براى ما باشد . او باید بداند که سلطنت و خلافت ، از آن ماست و فریب خوردگان هم باید بدانند که هیچ کس نخواهد توانست خلافت را به دست آورد . خلافت ، متعلق به ماست و او را هیچ حقى در آن نیست . ما ترسیدیم که اگر او را به حال خود رها کنیم ، شکافى در دستگاه حکومتى ما ایجاد بکند که نتوانیم آن را ترمیم کنیم ؛ اکنون تو مى بینى که درباره او چه کرده ایم . ما باید کارى بکنیم که اندک اندک ، از منزلت او بکاهیم و در میان مردم ، او را به گونه اى معرفى بکنیم که شایستگى خلافت از او سلب شود و پس از آن ، تدبیرى در پیش بگیریم که شر این آفت حکومت را از سر برداریم .(3)

بنابراین ، مأمون نه در آوردن اجبارى امام رضا علیه السلام از مدینه به خراسان ، صادق بود ، نه در پیشنهاد خلافت و نه در پیشنهاد ولایت عهدى ؛ بلکه قصد او این بود که امام رضا علیه السلام ، همواره تحت کنترل او باشد تا نهضت علویان حسینى ، کارساز نباشد و خلافت عباسى از نهضت علویان حسینى  - که امام رضا علیه السلام رهبر آن است - در امان باشد .

همان طورى که ملاحظه مى کنید ، مأمون انگیزه خود از ولایت عهدى امام رضا علیه السلام را روشن مى کند ؛ ولى مأمون از نصب اجبارى امام رضا علیه السلام به ولایتعهدى ، نتیجه اى نگرفت ؛ بلکه نتیجه این نصب اجبارى ، عکس خواسته مأمون شد و مأمون از این نتیجه ، به هراس افتاد و در پایان کار ، امام رضا علیه السلام را به قتل رسانید .

بنابراین ، مأمون نه در آوردن اجبارى امام رضا علیه السلام از مدینه به خراسان ، صادق بود ، نه در پیشنهاد خلافت و نه در پیشنهاد ولایت عهدى ؛ بلکه قصد او این بود که امام رضا علیه السلام ، همواره تحت کنترل او باشد تا نهضت علویان حسینى ، کارساز نباشد و خلافت عباسى از نهضت علویان حسینى  - که امام رضا علیه السلام رهبر آن است - در امان باشد .

حمید حسینعلى پور

تنظیم : گروه دین و اندیشه تبیان


1. محمدتقى مدرس ،امامان شیعه و جنبش هاى مکتبى ، ترجمه حمیدرضا آژیر ، بنیاد پژوهش هاى آستان قدس رضوى ، ص 261 ، به نقل از بحارالانوار ، ج 49 ، ص 129.

2. همان.

3. همان ، ص 262 ، به نقل از بحارالانوار ، ج 49 ، ص 144.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.