لبریز عشق
حالی عجیب داشت پناهنده تا حرم
عطری ز اشتیاق پراکنده تا حرم
بر لب نوای عشق و به دل، اشتیاق نور
پر زد به یک نگاه، دلش تا رواق نور
جایی که سبز میشود احساس ناب عشق
لبریز شور میشود از التهاب عشق
از عطر بوی ناب حرم، جان او شکفت
روحش به وجد آمد و ایمان او شکفت
چون قطرهای به آبی دریا رسیده بود
گویی مسیح در نفَسش جان دمیده بود
خم شد به حکم عشق و به مولا سلام داد
زخم عمیق فاصله را التیام داد
گفت ای امام! اختر تابنده بر دلم
آیا شود به قاصد چشمت پیام داد
ممنونم از نگاه کریمانهات که باز
بار دگر به خستهدلی بار عام داد
حال و هوای گریه مجالی به او نداد
دل پر گرفت و اذن سئوالی به او نداد
محو ضریح بود و فضا سبز سبز بود
دستان عشق تا به خدا سبز سبز بود
حال و هوای محضر مولا عجیب بود
هم چون بهشت، مأمن صدها غریب بود
بوی بهشت میدهد اکنون مشام او
عطری عجیب میدهد اکنون تمام او
محمدصادق بخشی
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان