مثل کبوترهای صحنت بال و پر دارم
من سالهاست این خانه را زیر نظر دارم
من سالهاست آقا! از احسانت خبر دارم
از آب سقاخانهات عمری است مست مست
مثل کبوترهای صحنت بال و پر دارم
چشمم تمامش خون شد و در اشک ویران شد
مثل گدایان چشم امّیدی به در دارم
امسال هم رفت و مرا دعوت نخواهی کرد
عمری است آقا! آرزوی یک سفر دارم
شرمنده از رویت اگر دستم پر از خالی است
شرمندهام، سوغات، تنها چشم تر دارم
من را بخوان، باقی تمام ماجرا از من
چشمان تر، خون جگر، اما اگر دارم
می آیم و یک بقچه از غمهای ناگفته
میریزم و امّید درمان را به سر دارم
من آرزویم را به زیر خاک خواهم برد
اما خوشم، زیرا تو را مدّ نظر دارم
علی اخوان ارمکی
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان