پرنیان خیال
روح تغزل از محمدعلی بهمنی ، خال مه رویان از حامد عسکری ، پریشان از عبدالجبار کاکایی
روح تغزل
غزل منتشر نشدهای از استاد بهمنی
ویروسِ پاگرفته و رهیابِ خون شده
راهی نمیبری به وریدِ کلون شده
روحِ من است این که قدم میزند تو را
آن جسم، سالهاست مجابِ سکون شده
مسحور فتح قلهی مهِ پوشِ شعرِ من!
و هم است باوری که تو را رهنمون شده
این شایعات سرخوشی روزنامههاست
دلخوش مکن به ناشدهای واژگون شده
این که خراشِ عشق [به تدبیر] پوست را
هم شأن خود ندیده و زخمِ درون شده-
- بشکوهیاش، شگونِ همین رازگونگیست
با پاسخی که گاه چرا بیشگون شده
اما، زبانِ نیشترت لال! زخم من
لب وانکرده پاسخِ عقل و جنون شده
این یادگارِ تا همه ایام ماندگار
روحِ تغزل است که ثبتِ قرون شده
من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم
با نشتری به نام قلم، آزمون شده
خال مهرویان
جدیدترین غزل حامد عسکری
با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز میسوزد در آه
بعدها تاریخ میگوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنها تر از ستارخان بیسپاه
موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه
هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کنده پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه
آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن
آدم ست و سیب خوردن آدم ست و اشتباه
سوختم دیدم قدیمیها چه زیبا گفته اند
«دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه
پریشان
عبدالجبار کاکایی
باد نمیپرسد در میزند
می پیچد بر در سر میزند
من ولی از باد پریشان ترم
نبضم با کوبه در میزند
حبس سکوتم پر از آواز هیس
ساز مرا مرگ مگر میزند
خاموشم تنها با یاد تو
گنجشکی در من پر میزند
روز و شبم نیست پرم از تپش
دل به هوایت چقدر میزند
ساز الفبای تو با شعر من
هر دم آهنگ دگر میزند
تهیه و تنظیم: بخش ادبیات تبیان