تبیان، دستیار زندگی
و مضمون می تواند همواره عامل جذابیت و بالطبع جلب توجه مخاطب در هر حوزه از هنر باشد. همچنانكه برعكس این قضیه نیز مصداق دارد و مشابهت موضوع، محتوا و تكرار عاملی است كه به شدت باعث دفع مخاطب می شود. در واقع تنوع فی نفسه مثبت و ع...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تلویزیون غوغا كرد ماهواره ها جا زدند


تنوع در سوژه و مضمون می تواند همواره عامل جذابیت و بالطبع جلب توجه مخاطب در هر حوزه از هنر باشد. همچنانكه برعكس این قضیه نیز مصداق دارد و مشابهت موضوع، محتوا و تكرار عاملی است كه به شدت باعث دفع مخاطب می شود.

در واقع تنوع فی نفسه مثبت و عامل رونق هنر تلقی می شود. این وضعیت چندان هم به ضعف یا قوت اثر بستگی ندارد. مثلا ممكن است كه چند شبكه همزمان چند سریال قوی- از نظر رعایت استانداردهای فیلمسازی و محتوای آن- پخش كنند كه اگر چه این قوت ها از جمله فاكتورهایی است كه به كار امتیاز می بخشد، اما همین تشابه ابعاد مختلف سریال های قوی، خود بخود بخشی از مخاطبان را با ریزش روبرو می كند. در حالی كه برعكس، اگر چند سریال متوسط هم ساخته و پخش شود، اما از تنوع موضوعی و مضمونی برخوردار باشند، حتی آن قشر از مردمی كه چندان اخوتی با تلویزیون ندارند، مشتری آن خواهندشد. حال اگر كه این كارها ضمن تنوع از قوت هایی هم برخوردار باشند كه جذابیتی مضاعف به وجود آمده است.

به عنوان مثال درنظر بگیرید كه اگر درمیان سریال های پخش شده امسال به مناسبت ماه مبارك رمضان «او یك فرشته بود» كار علیرضا افخمی و «متهم گریخت» كار عطاران نبود، چه اتفاقی می افتاد. تشابه موضوع، فضا، آدم ها و لحن طنزآمیز بقیه سریال ها بی تردید، بیننده های تلویزیون را خسته و بی انگیزه از نشستن پای گیرنده ها می كرد، در حالی كه دیدن كاری متفاوت مانند «او یك فرشته بود» كه در تلویزیون ایران بی نظیر بود و برای مخاطب انبوه سیما طراوت داشت، عامل ترغیب و تشدید ذائقه بیننده ها شده و بی شك آن ها تشنه دیدن كارهای بعدی كه رویكردی شیرین و نمكی داشتند، می شد.

پس تا همین جا هم به خاطر وجود تنوع در یكی دو سریال، تلویزیون را باید موفق درجذب بیننده و یك گام به جلو ارزیابی كرد و در نظر بگیرید كه اگر ضریب این تنوع افزایش می یافت ماه رمضانی پرخاطره، شاد و با هیجان در زندگی مردم ثبت می شد.با این حال باید گفت كه تا كور شود چشم حسودان آن سوی آب ها كه طی ماه رمضان آنتن هایشان درمیان خانواده های صاحب ماهواره بی مشتری شد و متقابلا به تلویزیون نیز باید گفت دست مریزاد.

با این مقدمه می پردازیم به تحلیل و بررسی موردی هر كدام از سریال ها.

مرده متحرك؛ شبكه اول

روایتی تكراری از حرص و آز

حكایت حرص و آز آدمیان در طول تاریخ بشریت كم روایت نشده و شاید بیشترین حجم درام های تاثیرگذار و ماندگار را همین جنبه از خوی آدم ها تشكیل داده است.

كشمكش بر سر تصاحب اموال، ارث والدین، غصب جایگاه دیگری و بالاخره پشیمانی فردی كه در دوران زندگی اش دست به همه جور تمهیداتی برای زندگی مرفه زده، مسایل محوری بسیاری از نمایش ها بوده است.

روایت آدمی كه در طول زندگی مردن را در چشم انداز خود ندیده و حالا پس از مرگ در دنیایی دیگر تازه چشم باز كرده و می بیند كه فرزندان، همكاران و دیگرانی كه در كنار خود داشته فقط چشم طمع به مال او داشته اند، فردی كه نه اهل مسجد بوده و نه دست مستمندی را گرفته و حالا نادم، دستش به جایی بند نیست.

این روایت و تم مشترك بسیاری از كارها، البته در دل خود جذابیت هایی دارد كه بسته به سازنده نمایش و نوع روایت قوت و ضعف می یابد. حضور فردی آسمان جل اما خوش قلب، ساده لوح و با ویژگی های ایثارگرانه نیز تازگی ندارد و چنین افرادی با همپالكی ها و دیگر افراد حاشیه ای تشكیل دهنده بسیاری از شخصیت های فیلم ها وسریال ها بوده اند و حتی ظاهر شدن یك روح سرگردان و ارتباط او با برخی آدم های زنده نیز تازگی ندارد، اما آنچه كه می توانست این عوامل تكراری را طراوت ببخشد، افزایش كشمكش ها، تعدد اتفاقات، باورپذیری ظاهرشدن روح و نوع تقابل او با آدم های زنده دنیا طلب است.

مرده متحرك البته رویكردی به ژانر كمدی- وحشت دارد، چیزی كه اگر سنجیده و با ایجاد موقعیت های كمدی توام با لحظات ترس و استرس صورت می گرفت، جایگاه مطلوبی در میان سریال ها می یافت در حالی كه اكنون فقط گرایش به شیرین جلوه دادن برخی تلخی های محتوایی دارد و حتی برای انتقال و القاء سهل تر كنایه های مضمونی آن - به جز تمهیدی برای مخفی نگاه داشتن ضعف های اجرایی آن- استفاده ای از گرایش كمدی-وحشت نشده است.

حتی در بخش هایی كه به ظاهر شدن روح برمی گردد علاوه بر اینكه استفاده افراطی نیز از این عامل شده است - به جای عنصر باورپذیری در مخاطب- تمسخرآمیز شده و به خاطر بضاعت تكنیكی سینمای ما، گاف های آشكاری كه دركار رخ داده اگر هوشمندی كارگردان به داد كار نمی رسید اساس نمایش با بحران مواجه می شد.

آنچه كه پخش شد در تمام طول قسمت های آن متكی به دو عامل نگه دارنده نمایش بود، اولی متن پردیالوگ (رادیویی) كه حالا تا حدودی از سوی مخاطبان تلویزیون پذیرفته شده است و بعدی حضور مجید صالحی در نقش جلال است. اگر صالحی از كار بیرون كشیده می شد، چیزی باقی نمی ماند. این اتفاق اگر چه در كارهای اصولی یك ضعف محسوب می شود، اما در چنین سریال های پركاراكتر بی استفاده، یك امتیاز محسوب می شود. شاید هم از ابتدا جای كار بیشتری برای دیگران در نظر گرفته شده بود، اما با غالب شدن صالحی بر گروه، خود به خود، دیگران بلااستفاده مانده اند! تا جایی كه در بیشترین زمان پخش یك قسمت ما شاهد بودیم كه فقط همین آدم قصه را پیش می برد. صالحی هم البته به نسبت نقش های پیشین خود عكس العمل یا كنش های متفاوتی ارایه نمی دهد و او همانی است كه مثلا در خوش ركاب و غیره بوده است. پرویز فلاحی پور تلاش كرده تا با كارهای پیشین خود متفاوت ظاهر شود، اما متن و فضا به او اجازه خودنمایی نمی دهد یا مثلا فردوس كاویانی در نقش سفرآخرت، منفعل و تنها درگریم، تفاوت هایی دارد. در حالی كه او در قالب در نظر گرفته شده می توانست فاصله مرگ را با آدمیان نشان دهد و بر ابعاد معنوی كار بیفزاید.

به طور كلی مرده متحرك در صورت خرج كمی هوشمندی، می توانست یك اتفاق باشد، اما اكنون در راستای دیگر نمایش های هجوآمیز، چیزی فراتر از اتكای به كلیشه های معروف به فیلمفارسی با ضرباهنگ مرسوم در تلویزیون از كار درنیامده است.

او یك فرشته بود، شبكه دوم

روایتی جذاب از كشمكش های نیكی و پلیدی

علیرضا افخمی باسریال «تب سرد» نشان داد كه دغدغه مخاطب دارد و همین توجه خودبخود او را واداشته تا در دومین كارش نیز به سمت دستمایه قرار دادن قصه و مضمونی حركت كند كه از نوگرایی و جذابیت لازم برخوردار باشد.

«او یك فرشته بود» در سینما و تلویزیون ما نخستین نمایش داستانی است كه از شیطان در مقام «بدمن» استفاده می كند و تمام اوج و فرودهای دراماتیك قصه براساس عملكرد این مظهر پلیدی و چگونگی فریب خوردن انسان توسط او استوار است.

در واقع همه داستان و موتور محركه آن، تقابل وكشمكش شیطان و انسان است. این قصه كه متأثر و الهام گرفته از متون دینی و روایت های مذهبی دراماتیزه شده، وقتی جایگاه ویژه ای در نزد بیننده های تلویزیون پیدا كرد- و هرچه داستان به جلو می رفت بر تعداد مخاطبان آن افزوده می شد- كه در قالب روایی خود، با اتفاقات پرتعلیق و فراز و نشیب های پیچیده درونی و بیرونی توام می شد.

قصه محوری سریال اگرچه همچنان براساس عشق مثلثی شكل می گیرد و از این كلیشه پیروی می كند، اما به خاطر قصه پردازی یك ضلع آن كه شیطان است و دو ضلع دیگر آن كه رویكردی احترام برانگیز و شرعی دارد، فضا وكشمكش های عشقی آن گرایش عبرت آموز و تأدیب كننده پیدا می كند. این ماجرا خصوصاً با هوشمندی نویسنده و كارگردان وقتی سیری ارزشی پیدا می كند كه برخلاف كلیشه سنتی قصه ها كه شیطان را در هیبت یك زن بد ظاهر (پیرزن عجوزه) ترسیم می كنند، جنسیت شیطان مشخص نیست و با اینكه از ابتدا در ظاهر یك دختر جوان و معصوم وارد می شود ولی به تدریج با ظاهر شدن در قالب یك مرد (سرابی) شكل و شمایلی غیر معلوم می یابد، بنابراین با روایت های دینی نیز كاملا منطبق می شود.

حالا از این ابعاد كار كه بگذریم، او یك فرشته بود، جذابیت های متأثر از تكنیك و استفاده ازجلوه های ویژه كامپیوتری نیز دارد و در تلویزیون ما نخستین بار است كه چنین بهره برداری هایی می شود. به عنوان مثال آنجا كه فرشته (با بازی بهاره افشار) در برابر چشمان دختر بهزاد از میان میز عبور می كند یا سروتنه او شعله می گیرد و... از جمله ترفندهای جدیدی است كه می تواند راهگشای آثار دیگری دراین زمینه باشد. البته خلاقیت های عوامل پشت دوربین این سریال به همین موارد منتهی نمی شود بلكه می باید به تیتراژ ساده اما در خدمت محتوای قصه (تصاویر سیاه و سفید) فیلمبرداری به شدت تأثیرگذار اسفندیار شهیدی نیز اشاره كرد. این جنبه كار وقتی با موسیقی تلفیقی و هشدار دهنده سریال مچ می شوند، با سبك و سیاقی ویژه در میان سریال ها روبرو می شویم.

نكته جالب دیگر سریال این است كه تا به حال كمتر برنامه سازی توانسته كاری را در 30 قسمت بدون داستان های فرعی و اتفاقات و ماجراهای غیراصلی به پیش ببرد. درحالی كه دراین سریال ما از ابتدا همه مسایل و ماجراها را تنها در میان چند نفر و آنهم حول بهزاد و خانواده اش می بینیم و تنها یك قصه و آنهم درباره مثلث اصلی وجود دارد. در واقع به خاطر قوت محتوایی، موضوعی و تكنیكی كار ضعف های دیگر سریال از جمله بازی های نه چندان مطرح، كم وكسرهای فیلمنامه و منطق روایی كار اصلا به چشم نمی آید و همه این ها در سایه فضای و هم انگیز، تعلیق آفرین و معنویت مستتر در بطن و ظاهر كار قرار گرفته است.

خلاصه اینكه سریال «او یك فرشته بود» نمونه ای از وظیفه تلویزیون در حیطه كار نمایشی است. رویكردی كه می خواهد اصول و معانی و مبانی دینی را به صورت غیرمستقیم و غیرشعاری در معرض دید مخاطبان قرار دهد.

شیطان به عنوان نماد پلیدی و مظهر فریب و نیرنگ همیشه در انتظار قربانی است و خصوصا كه این فرشته متمرد از درگاه خداوند، قربانیان خود را در میان آدم های با فضیلت جستجو می كند و می بینیم كه بهزاد در ابتدا آدمی است كه به شدت معتقد به رعایت حلال و حرام و متعهد نسبت به آداب و اخلاق اسلامی است و چنان مغرور است كه نزدیك ترین كس خود را با توهین و اتهام اینكه غیرقابل اصلاح است طرد و از منزلش بیرون می كند، غافل از اینكه شیطان به زودی در خانه او را خواهد زد. پس عمق اعتقاد و ایمان مهم است، چیزی كه سازندگان سریال «او یك فرشته بود» با وام گرفتن از سبك قصه سرایی كلاسیك اما درمدیومی كوچك تر از سینما، به خوبی موفق در خلق آن شده اند.

متهم گریخت؛ شبكه سوم

تكراری دلنشین و ملموس

این خیلی مهم است كه هنرمندی بدون ادعا و پزهای آنچنانی موفق شود مهمترین و بااهمیت ترین وجه بیرونی یك اثر هنری را بدست آورد، یعنی جذب هرچه بیشتر مخاطب. این چیزی است كه رضا عطاران هم پارسال با خانه بدوش و هم امسال با سریال متهم گریخت بر آن فایق آمد و توانست ركوردشكن جلب و جذب مخاطب باشد. خصوصاً كه این اتفاق به خاطر دوری از سطحی گرایی، فاصله از ابتذال و گرایش هرچند ضعیف به مسایل اجتماعی، ارزشمند هم تلقی می شود.

داستان اصلی متهم گریخت همان قصه خانه به دوش است و تنها شغل هندوانه فروشی به اگزوزسازی تغییر یافته و جای لولایی را گرجستانی گرفته ضمن اینكه سفر به آن سوی آبهای لولایی به مهاجرت موقتی گرجستانی به تهران تبدیل شده است.

اما توانایی و خلاقیت عطاران در افزایش تعداد اتفاقات و گره های داستانی بروز و ظهور یافته است. عطاران و نویسنده اش سعید آقاخانی (كه هردو بازیگر سریال هم هستند) از این اصل فیلمنامه نویسی و اجرای كار پی روی می كند كه برای ایجاد هیجان و التهاب در مخاطب به منظور پی گیری داستان باید مرتب اتفاقات پی در پی و موقعیت های تعلیق آفرین دنباله دار ایجاد كرد تا قهرمان قصه هنوز از یكی خلاص نشده درگیر ماجرایی دیگر شود و این چنین است كه مخاطب نیز به همراه قهرمان قصه درگیر ماجراها می شود و با او همراهی و همذات پنداری می كند.

عطاران پس از كوچه اقاقیا و خانه به دوش حالا پرتجربه تر به سبك و سیاقی دست یافته كه ضمن دستمایه قراردادن مسایل و مشكلات به روز جامعه از قبیل بیكاری، تورم، كمبود مسكن و هویت باختگی شهرنشینان در عدم رعایت و احترام به سنت و آداب، قالب و شیوه قصه پردازی اش مبتنی بر كمدی موقعیت و طنز كلامی آشنا و قابل لمس است. شخصیت هایی كه در متهم گریخت و پیش از آن در خانه بدوش قصه را روایت می كنند نمونه هایی از مردمی هستند كه از هر نظر (چه پوشش، چه گویش و حتی نشست و برخاست) در كوچه و بازار این دیار به چشم می خورند و غالب مردم شب و روز با آنها سروكار دارند. اغراق در تیپ سازی آنها نیز نه تنها جزو ضعف كار محسوب نمی شود بلكه لازمه كار طنز و كمدی همین جنبه های غلوآمیز است.به عنوان مثال شاید مجموعه اتفاقات روی داده برای هاشم آقا چندان با واقعیات همخوانی نداشته باشد، اما همین كه از واقعیت الهام می گیرد و توسط تیپ های قابل باور روایت می شوند، جنبه اغراق در آنها پوشیده و تأثیرگذاری اثر غالب می شود. هرچه عناصر چیده شده واقعی تر و پرداخت شخصیت ها ملموس تر باشند، احساس نزدیكی مخاطب با آنها بیشتر می شود. كاری كه عطاران در متهم گریخت، انجام می دهد، هرچه دراماتیزه كردن واقعیت ها حتی به شكلی اغراق آمیز است. و در اینجا حضور بازیگرانی كه بهتر و عمیق تر نقش را درك كنند و كاراكتر محوله را رئال تر و راحت تر ایفا كنند، باتوجه به جنبه های اجتماعی كار، جذابیت مضاعفی را به وجود می آورند. بی دلیل نیست كه عطاران سعی اش بر این است تا ازبازیگران توانا و كسانی كه بیشتر با جامعه ارتباط دارند استفاده كند. این بازیگران كه از تئاتر نیز فاصله ندارند، طبیعی است كه ارائه نقش غلوآمیز را قابل باورتر ایفا می كنند. مثلا مریم امیرجلالی با اینكه در این تیپ كلیشه شده و در متهم گریخت همان زن دردكشیده خانه بدوش است بازهم این تكرار لطمه ای به كار نزده است كه برعكس جذابیت آفرین نیز شده است یا سیروس گرجستانی كه علی رغم استفاده تكراری و افراطی از دست و اندامش بازهم امثال او در جامعه مابه ازای بیرونی دارد و ازسوی بیننده های تلویزیون پذیرفته می شود.

خلاصه اینكه عطاران با دو سریال ارائه داده خود حالا در تلویزیون جایگاه برجسته ای یافته و درصورت گرایش عمیق تر به مسائل اجتماعی و ناهنجاریهای موجود، باز هم نمونه های بهتر از این ارائه خواهد داد.

برای آخرین بار؛ شبكه تهران دزدان مادربزرگ!

«برای آخرین بار» به كارگردانی اكبر منصور فلاح و تهیه كنندگی صدیقه صحت كه در سریال سازی از تجارب قابل تأملی برخوردارند از جمله كارهای شیرین و نمكی پخش شده به مناسبت ماه مبارك رمضان بود كه همه انرژی و جذابیت خود را از وجود دوعامل می گرفت. نخست اینكه تصویر سرمایه داری كه پس از اتفاقاتی به این نتیجه می رسد كه «ای بابا هرچه كاشته، باد بوده كه اكنون طوفان درو می كند»، به عنوان كلیشه ای آشنا و جواب داده در نزد مخاطبان تلویزیون و سینما، و دوم اینكه حضور چند بازیگر كمیك و توانا در ایفای نقش های جدی كه لازم است كمی تعدیل شوند. نه تنها داستان سریال بلكه اجرای كار نیز به شدت بوی تكرار و بارها دیده شده می داد. دزدان مادربزرگ در تلویزیون خودمان و حكایت های بی شمار در این ارتباط با تیپ سازی از كارگران ساده دلی كه كارفرمایشان آنها را به حساب نمی آورد و متقابلا فرزندان این كارفرما برای بدست آوردن اموال او تا سرحد نقشه قتل اش را كشیدن پیش می روند و... خلاصه اینكه این جور خط كشی های سیاه سیاه و سفید سفید دیگر ازسوی مخاطبان عادی هنر هم پذیرفته نمی شود اگر قرار است خاستگاه و پایگاه طبقاتی آدم ها موثر در كسب یا عدم دریافت فضایل اخلاقی باشد، بی تردید این رویكرد بایستی در قالبی ظریف و درلایه های غیرشعاری و پنهان به تصویر كشیده شود.

تناقض و پارادوكس میان متن كه گرایش به ملودرام دارد و چگونگی حضور و ارائه نقش ازسوی بازیگران به ویژه جعفری وتیموری اصلی ترین عامل تشتت و ناهماهنگی سكانس های مختلف سریال بود، به عبارتی نوعی از كمدی و هجو به كار تحمیل شده بود كه در سناریو و متن جایی برای آن در نظر گرفته نشده بود .با این حال تولید سریال هایی مانند برای آخرین بار به مراتب ارزنده تر از بسیاری از كارهای غریبه است كه هیچ گونه سنخیتی با فرهنگ و باورهای مردم ندارند و صد البته كه هرچه تولید و كمیت كارهای داخلی افزایش یابد، می توان انتظار جرقه های ماندگار بیشتری را داشت. جرقه هایی كه درصورت شعله كشیدن همان عاملی است كه رسانه ملی را در جذب مخاطب و سلامت محتوایی سرآمد رسانه های بیگانه قرار داده و بیش از این قرار خواهد داد.

مطالب مرتبط

بی بی: شوهر برای جوانها نیست چه رسد به بی بی!

نقدی بر مجموعه تلویزیونی «متهم گریخت»

گفت وگو با «سیروس گرجستانى» بازیگر «متهم گریخت»

گفتگو با حسن جوهرچی بازیگر مجموعه او یک فرشته بود

رعنا: خیلی ازخانم ها مشکل من را دارند

بازیگر سریال تلویزیونی ''او یك فرشته بود'' : در ماه رمضان آثار زیبایی ساخته می‌شود

منبع :محمد تقی فهیم