تبیان، دستیار زندگی
هفته گذشته، مستندی تلویزیونی با نام رهایی از شاوشنگ از شبكه 4 سیما در قالب برنامه مستند 4 پخش شد كه به مناسبت 10 سالگی ساخت اثر سینمایی رهایی از شاوشنگ در میانه دهه 90 قرن گذشته، برای یكی از تلویزیون‌های آمریكا ساخته شده بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در ستایش امید

در ستایش امید

به بهانه پخش مستند رهایی از شاوشنگ از تلویزیون

هفته گذشته، مستندی تلویزیونی با نام رهایی از شاوشنگ از شبكه 4 سیما در قالب برنامه مستند 4 پخش شد كه به مناسبت 10 سالگی ساخت اثر سینمایی رهایی از شاوشنگ در میانه دهه 90 قرن گذشته، برای یكی از تلویزیون‌های آمریكا ساخته شده بود.

اگرچه این مستند با حدود 4 سال تاخیر از شبكه 4 پخش می‌شد، اما برای كسانی كه فیلم را دیده بودند، مستند قابل توجه و خاطره‌انگیزی بود. اگرچه خود مستند بسیار جذاب ساخته شده بود، ولی این مستند یا هر متعلقات دیگری در سایه شهرت هنری سوژه‌اش گم می‌شود. حتی فرانك دارابونت به عنوان كارگردان، در سایه ابهت اثری كه خودش ساخته است، پیدا نیست و در این مستند نیز به صورت تلویحی به این نكته اشاره شد. به هر حال، رهایی از شاوشنگ حاصل گرد هم آمدن تیم كاری هماهنگ در كنار یك متن قابل اتكاست و كارگردان هم بخش كوچكی از این عوامل است.

هماهنگی اجزا یا كل ساختار

سوال اصلی این است كه رهایی از شاوشنگ چه چیز یا چیزهایی داشت كه تا این حد مورد توجه قرار گرفت؟ این توجه تا حدی است كه برخی عوامل فیلم و برخی منتقدان ادعا می‌كنند كه تا «ابد» از ذهن تماشاچیان و به طریق اولی، از تاریخ سینما محو نخواهد شد.

اگر كسی نظر مرا بپرسد، می‌گویم: «با وجودی كه فاصله انتشار تا جاودانگی یك اثر هنری فرسنگ‌ها و فرسنگ‌هاست، ‌اما این مدعیان برحق‌اند

قبل از هر چیز مایلم به صورت ساختاری به این فیلم نگاه بیندازم. كل ساختار این فیلم در مورد «امید» است، البته غیر از این مفهوم، مفاهیم دیگری نیز هستند كه از آن جمله باید به «دوستی» و «رفاقت» اشاره كرد.

اگر یك بار به ساختار كل فیلم نگاه كنیم، یعنی اگر كل آن را در نظر بگیریم، متوجه می‌شویم كه فیلم در كل، برای انتقال مفهوم یا مفاهیم مورد نظر خود، به صورت كامل موفق عمل كرده است و از سوی دیگر فیلم توانسته است به گونه‌ای معجزه‌آسا، تمامی اجزای خود را با پیام كلی هماهنگ كند و از نظر نویسنده، این چیزی است كه باعث شد این اثر سینمایی تا این حد مورد توجه قرار گیرد‌.

كمپانی كمال‌گرا

فرانك دارابونت، 5 سال قبل از ساخت این فیلم، یك فیلم كوتاه براساس داستانی از استیون كینگ ساخته بود. وقتی سراغ داستان رهایی از شاوشنگ رفت، آن را بی‌نهایت قابل اتكا یافت. فیلمنامه اقتباسی را نوشت و به چند كمپانی ارائه كرد. خود او بعد از 10 سال از ساخته شدن فیلم، بر این باور است كه اگر فیلم توسط كمپانی كلمبیا پیكچرز ساخته نمی‌شد، تا این حد موفق نبود؛ چرا كه مالكان این كمپانی تنها به دنبال ساختن چنین آثاری هستند. حتی 20 دقیقه پایانی فیلم كه به گونه‌ای مخاطب را به رستگاری می‌رساند، توسط مالكان كمپانی به متن اضافه شده است.

یك داستان كامل

داستان فیلم یك راوی دارد كه به صورت نریشن، روایت اصلی را برعهده دارد. راوی داستان یك زندانی به نام «رد» در یكی از زندان‌های آمریكا در دهه 1940 است و نقش او را «مورگان فریمن» بازی می‌كند و در همان سكانس آغازین، زندان شاهد ورود یك زندانی دیگر به نام «اندی» است كه نقش او را هم «تیم رابینز» بازی می‌كند. در مستند مذكور، هر دو آنها عنوان می‌كنند كه مهم‌ترین كار تمام عمر هنری خود را در این اثر ارائه داده‌اند.

فضای زندان، به گونه‌ای طراحی شده است كه در یك سو زندانبان و عوامل سفاك او قرار دارند و در سوی دیگر زندانیانی كه قرار است در مقابل آنان حاصل نیروی خیر باشند. یكی از نقاط قوت داستان دراماتیزه شدن ایده‌آل به واسطه نیروهای كاملا قدرتمند خیر و شر است. حتی بازیگر نقش یكی از زندانبانان، در مستند ساخته شده به نكته قابل‌توجهی اشاره می‌كند. او در میانه راه تولید از ادامه كار باز می‌ماند و تنها به این دلیل كه نمی‌تواند باور كند كه انسان تا چه اندازه می‌تواند پست و كثیف باشد! گرچه تنها این گفته یكی از عوامل فیلم كه «فقط به خاطر برجسته‌شدن زیبایی طرف مقابل به كارت ادامه بده...» او را برای ادامه كار راضی می‌كند.

اندی، بانكداری است كه به اتهام قتل همسر خود به زندان محكوم شده و داستان بدون افشای جزییات، بی‌گناهی اندی را پیش‌فرض قرار می‌دهد، ضمن این كه رد، واقعا همسر خود را كشته است و گناه و تاوانش را از عمق وجود پذیرفته است.

گفتگوهای رد و اندی، پس از این كه در سكانس‌های قبل نوعی اشتیاق به آشنایی در وجود آنها دیده می‌شود، مثل گفتگوی شمس و مولاناست؛ البته در مقیاس سینمایی، ولی با همان عمق!

اندی نبوغ ویژ‌ه‌ای دارد یا شاید بهتر است بگویم كه امید حیرت‌انگیزی دارد. او در طول 20 سال، چندین نقشه را اجرا می‌كند و تمام برنامه‌ها را به صورت موازی پیش می‌برد. او همزمان، مشغول جذب كردن زندانیان، ایجاد كتابخانه، دادن مشاوره‌های مالی و مالیاتی برای زندانبانان برای به دست‌آوردن امتیاز و یك برنامه كاملا سری برای فرار! كه البته در نهایت موفق می‌شود نقشه بی‌نقص فرار خود را هم عملی كند.

طرح یك گزاره معرفتی

سكانس‌های میانی فیلم در پی اثبات حقانیت یك گزاره ناب است: «انسان در آن واحد یا باید مرده باشد یا تحت هر شرایطی با دلگرمی تمام به زندگی چسبیده باشد و حالت سومی وجود ندارد.» و با نگاهی به اندی در یك سو كه بشدت سرگرم زندگی در شرایط نفسگیر در تنگناهای غیرقابل تصور شده است و نگاهی به وضعیت شخصیتی كه جیمز كراول نقش او را بازی می‌كند، به عنوان یكی از زندانیانی كه پس از آزادی برنامه‌ای برای زندگی ندارد و دست به خودكشی می‌زند، مصادیق آن گزاره را به روشنی نشان می‌دهد. این گزاره، به خودی خود یكی از نیازهای معرفتی انسان زمان ماست و اگر به درستی فهمانده شود، اثر آن در زندگی واقعی مخاطب جاودانه خواهد بود و به نظر می‌رسد كه هم ساختار و اجزای پیام در این اثر در فهماندن تماشاچی موفق عمل كرده‌اند و این از دیگر مشخصات رهایی از شاوشنگ است. البته این تاثیر به صورت ناخودآگاه اتفاق می‌افتد و هدف در پس زمینه قرار دارد وگرنه فكر می‌كنید كه چرا آن خانم آمریكایی 500 بار این فیلم را دیده است؟ این هم البته از كرامات مدیوم سینما و به طریق اولی از كرامات هنر است.

انسان دوران معاصر، به انحاء مختلف خود را گرفتار زندانی می‌بیند كه در برخی موارد از شاوشنگ كمتر نیست. بنابراین از همان ابتدا با او همذات‌پنداری می‌كند. ضمن این كه اندی بی‌گناه است و این بی‌گناهی مثل یك صفت مشترك بین شخصیت داستان و مخاطب است.

ستایش‌نامه‌ای برای امید

شاید بتوان گفت كه كل فیلم، ستایش‌نامه‌ای برای امید است. در ابتدای آشنایی رد و اندی، یك بحث در مورد داشتن یا نداشتن امید در شاوشنگ شكل می‌گیرد. رد اعتقاد دارد كه داشتن امید در شاوشنگ چیز خطرناكی است و باید امید را به فراموشی سپرد، اما اندی به سختی اعتقاد دارد كه هیچ كس نمی‌تواند امید را از انسان بگیرد. این بحث در نهایت به سود اندی تمام می‌شود و رد آرای او را می‌پذیرد.

به عقیده دارابونت، زیباترین لحظه‌های فیلم وقتی است كه شخصیت‌های اندی و رد در مورد امید گفتگو می‌كنند.

گویا نویسنده متن رهایی از شاوشنگ بر این باور است كه امید منشأ انرژی در بشر است و این منشأ هر چه قوی‌تر باشد، تحمل انسان نسبت به هر نوع دشواری، كنترل شرایط سخت و در نهایت تعالی انسان بیشتر می‌شود و مرتبه او بالاتر می‌رود.

موسیقی در متن و فرامتن

در تمام نماها و سكانس‌ها موسیقی یكی از عناصر روایی است كه با سایر عناصر روایت هماهنگی ظریفی دارد. این موسیقی هم به كمك مولف می‌آید و هم مخاطب را در جهتگیری احساسی كمك می‌كند. از سوی دیگر، مولف برای ارزش بخشیدن به جایگاه موسیقی در زندگی انسان، یكی از شاخه‌های فرعی داستان را به موسیقی اختصاص می‌دهد.

در كل فیلم، 2 نما با هلیكوپتر فیلمبرداری شده یا در اصطلاح از هلی‌شات استفاده شده است. یكی نمای آغازین است كه مولف می‌خواهد شاوشنگ را به بیننده معرفی كند و این كار را با حركت از بالای ساختمان و محوطه شاوشنگ انجام می‌دهد، اما در وهله دوم استفاده از هلی‌شات به طور كامل در خدمت زیبایی‌شناسی اثر است. اندی كه با هنرمندی تمام به دفتر ریاست زندان راه یافته است یك بار از فرصت استفاده می‌كند و در دفتر را به روی خود قفل می‌كند و با گذاشتن یك صفحه موسیقی كه همجنس موسیقی خود فیلم است. آن موسیقی را از بلندگوی زندان پخش می‌كند. با وجودی كه رهاورد این حركت، زندان انفرادی برای اندی است، اما زیبایی این حركت برای او ارزشمندتر است.

موسیقی در حالی از بلندگو پخش می شود كه زندانیان همگی مشغول هواخوری در محوطه هستند. دوربین دارابونت از بالای سر زندانیان همراه با موج موسیقی به حركت درمی‌آید و انگار این موج آوای صوراسرافیل است و در حال زنده‌كردن مردگان است. شاید به لحاظ زیبایی‌شناسی، این نما یكی از زیباترین نماهای ساخته شده در سینما باشد.

بازی‌های جاودانه

نمی‌توان به اغلب عناصر برجسته فیلم اشاره كرد و به بازی‌های خیره‌كننده بازیگران اشاره نكرد. بازیگران نقش منفی در نشان‌دادن روح پلید حاكم بر آنان، همراه با اندكی مبالغه كه ضروری هم هست در ایجاد حس تنفر مخاطب موفقیت قابل توجهی داشته‌اند.

از سوی دیگر، تیم رابینز و مورگان فریمن به عنوان نقش‌های اصلی، با استادی تمام كار را به پایان رسانده‌اند. دارابونت ابتدا مورگان فریمن را انتخاب می‌كند كه در متن استیون كینگ، یك ایرلندی سفیدپوست است و این تغییر كه مورگان یك آمریكایی سیاهپوست است، به اثرش هیچ لطمه‌ای نمی‌زند. شاید غیر از مورگان، هیچ بازیگر دیگری نمی‌توانست از پس شخصیت آرام و در عین حال قدرتمند رد برآید. دارابونت یك لیست از بازیگران آمریكایی و اروپایی جلوی مورگان می‌گذارد و از او می‌خواهد كه بازیگر نقش اندی را از بین آنها انتخاب كند و مورگان، تیم رابینز را برمی‌گزیند و عقیده دارد كه هر نقشی در سینما را می‌توان به او سپرد.

از آنجا كه متن دارای استواری لازم است، آنها اذعان دارند كه در تمام مراحل كار با خوشی و لذت تمام، وظایف خود را انجام داده‌اند و بخصوص مورگان می‌گوید كه بارها فیلم را تماشا كرده و هر بار از بازی خودش و دیگران حیرت‌زده شده است.

كارگردانی خردمندانه

لوكیشن شاوشنگ یك زندان متروك در ایالت اوهایو آمریكاست. كل فیلمبرداری چند هفته به طول می‌انجامد و غیر از 20 دقیقه پایانی، تمامی داستان در آن لوكیشن فیلمبرداری می‌شود. در اینجا باید به كارگردانی خردمندانه دارابونت اشاره كرد كه 6 سال تمام درگیر این فیلم بوده است و از عهده مدیریت كار به خوبی برآمده است.

علی قاسمی - جام‌جم

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی