انقلاب در تسخیر چهگوارا
اگر در یکی از این روزهای پاییزی سری به سطح شهر بزنید و نگاهی به ویترین کتابفروشیهای انقلاب بیاندازید با انبوهی از کتابهای ریز و درشت مواجه میشوید که موضوع آنها کسی نیست جز انقلابی مشهور آمریکای لاتین، "ارنستو چهگوارا".
بعید میدانم کسی "چهگوارا" را نشناسد؛ یا لااقل نامش را نشنیده باشد. "ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا" ملقب به "چه"، علاوه بر این که پزشک بود، چریک و سیاستمدار و انقلابی هم بود. یک کمونیست انقلابی دو آتشه که ترک وطن کرده بود تا مردم گرفتار در دست حاکمان دیکتاتور را نجات دهد.
"چه" که برای مبارزه با حکومتهای دستنشانده به کشورهای بسیاری سفر کرده و با افراد زیادی (از ملیتهای مختلف) همکاری داشت، در تاریخ 8 اکتبر 1967 در کشور "بولیوی" و توسط عدهای از ارتشیهای این کشور کشته شد.
در این که "چه" یک انقلابی بود و هدفش مبارزه با حکومتهای خودکامه، شکی نیست و این خود، دلیل مناسبی است برای این که کتابهای زیادی دربارهی او منتشر شده و تصویر او در گوشه و کنار شهر و حتی روی لباسها دیده شود. این موضوع اتفاقاً در کشورهای خارجی که به نوعی دچار فقر قهرمان هستند، کاملاً منطقی است. اما در ایران چه طور؟
نمیدانم ما کی و کجا دچار بلای خود کوچکبینی شدیم و داشتههای خودمان را ندیدیم و چسبیدیم به هر چه که برچسب خارجی خورده بود، اما حقیقت این است که دست ما خیلی بازتر از این حرفهاست.
اشتباه نشود. قصدم این نیست که بگویم چون "چهگوارا" یک خارجی است و علاوه بر آن یک "کومونیست" خدانشناس، پس باید تصویر و نام و یاد او از سرتاسر ایران محو شود. این کار نه شدنی است و نه منطقی. طبیعت انسان این است که به شخصیتهای مبارز و آزادیخواه علاقه نشان دهد و خودش را با یاد و خاطرهی او سرگرم کند. فرقی هم نمیکند که آن شخص ایرانی باشد یا خارجی؛ مسلمان باشد یا غیر مسلمان.
ایران در آن روزها شاهد حضور انسانهایی که بود که یک سر و گردن از تمامی قهرمانهای واقعی و غیرواقعی خارجی بلندتر بودند. انسانهایی نخبه که برای دفاع از دین و وطن خود دست از مدرک و دانشگاه و شغل خود کشیده بودند. این افراد که غالباً جوان هم بودند قابلیت تبدیل شدن به یک قهرمان جامع الاطراف را داشته و دارند، اما چرا این اتفاق تا به امروز نیافتاده است؟
پرداختن به چهگوارا در کشورهای خارجی که دچار فقر قهرمان هستند کاملاً منطقی است، اما آیا ایران نیز چنین شرایطی دارد؟ آیا کشور ایران از نداشتن قهرمانی درخور و شایسته رنج برده است؟
شاید علت این امر جوزدگی و تواضع بیحساب و کتاب ما ایرانیان، در مقابل شخصیتهای کمابیش معروف خارجی است. یعنی اگر در گوشهای از جهان فردی پیدا شود که علم مقابله با حکومتی دیکتاتور، ظالم، خودکامه و... را برداشته باشد، یا حتی از بالای آسمانخراشی پایین بپرد (تا نامش وارد کتاب گینس شود) در چشم به هم زدنی تصویر و فیلم و صدا و هزار و یک عنوان کتاب و مجله و ویژهنامه! در مورد او تهیه شده و در دسترس مردم قرار میگیرد.
ظاهراً ما همان تصوری را که در مورد کالاهای خارجی (مانند تلویزیون، یخچال، موبایل و...) داریم و یک تار موی آن اقلام را با انواع مشابه داخلی عوض نمیکنیم، در مورد قهرمانها نیز داشته و قهرمان خارجی را برتر و والاتر از قهرمانهای داخلی میدانیم.
کافی است کتاب و مجله و پوستر و فیلمهایی را که با موضوع "چهگوارا" تولید شده با آن چه در مورد شهدای جنگ تحمیلی (و عزیزانی از این دست) ارائه شده مقایسه کنید، تا دریابید که وضع تا چه میزان تاسفبار و نامناسب است.
نمیدانم ما کی و کجا دچار بلای خود کوچکبینی شدیم و داشتههای خودمان را ندیدیم و چسبیدیم به هر چه که برچسب خارجی خورده بود، اما حقیقت این است که دست ما خیلی بازتر از این حرفهاست. خرده قهرمانهای خارجی در مقابل امثال "همت" و "باکری" و "متوسلیان" و "باقری" و... به چشم نمیآیند. نام این عزیزان آن قدر بزرگ و با عظمت هست که اسامی پرطمطراق دیگران جای بروز و ظهور نداشته باشد.
کافی است کمی بهتر ببینیم..
گروه کتاب تبیان - امیر مقیمی