تبیان، دستیار زندگی
گفتگوی تبیان با اسماعیل امینی درباره آسیب شناسی ترانه سرایی در ایران
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفتگو با اسماعیل امینی، شاعر و ترانه سرا

تب ترانه رپ فروکش می کند

با ما از ترانه بدانید

گروه ادبیات تبیان: ترانه، باسواد و بی سواد نمی شناسد، پیر و جوان را غربال نمی کند، فارس و کُرد و لُر و آذری برایش تفاوتی ندارد. و کمتر کسی است که به آن تعلق خاطر نداشته باشد. درست به همین دلیل است که شاعران ترانه سرا وظیفه سنگینی را بر دوش خود احساس می کنند. ترانه سرایی شاید در نگاه اول کاری سهل در نظرها جلوه کند، اما حقیقت امر، چیز دیگریست و از حساسیت این هنر حکایت دارد.

در گفتگویی که گروه ادبیات تبیان با اسماعیل امینی، شاعر و عضو شورای هماهنگی شعر و موسیقی صدا و سیما داریم، با ویژگی های یک ترانه خوب بیشتر آشنا می شویم.

*آقای امینی، آیا تعریف مشخصی برای ترانه وجود دارد؟

ترانه در روزگار گذشته به همه گونه های مختلف کلام مترنم که قابل خواندن به همراه موسیقی باشد می گفتند، بعدها به طور خاص به دو بیتی و رباعی می گفتند ترانه. ولی در روزگار ما، ترانه به سروده ای اطلاق می شود که به زبان محاوره است، برخی از این سروده ها به قصد همراهی با موسیقی می باشد و برخی هم نه، بالاستقلال فقط برای چاپ شدن و خوانده شدن است.

*برای ترانه، استفاده از کدام قالب شعری مناسب تر است؟ شعر نو، یا انواع قالب های کلاسیک؟

هیچ تفاوتی نمی کند، یعنی هم قالب های مدرن برای ترانه خوب است و هم قالب های سنتی. فقط ترانه در جنس شعر بی وزن خوب در نمی آید، یعنی شعر سپید، چون به هر حال قصد ترانه این است که زمزمه بشود. و قابل تلفیق با موسیقی باشد بنابراین جنس شعر سپیدش خوب در نمی آید.

در موسیقی رپ نوع تکیه ها و تاکیدها و ادای کلمات براساس تکیه های زبان انگلیسی و یا دیگر زبان هاست و در زبان فارسی کسانی که کار رپ انجام می دهند ناگزیر باید کلمات را نادرست تلفظ بکنند یعنی تکیه ها و تاکیدهایشان باید نادرست باشد تا با موسیقی خاص این نوع ترانه هماهنگ در بیاید

*امروزه انواع مختلفی از ترانه ها وجود دارد که برای خود طرفدارانی هم دارند. به عنوان مثال ترانه هایی موسوم به رپ. نظر شما راجع به این نوع آهنگ ها و ترانه ها چیست؟

من این شیوه را نمی پسندم و به نظرم بسیار بیگانه است، برای اینکه در موسیقی رپ نوع تکیه ها و تاکیدها و ادای کلمات براساس تکیه های زبان انگلیسی و یا دیگر زبان هاست و در زبان فارسی کسانی که کار رپ انجام می دهند ناگزیر باید کلمات را نادرست تلفظ بکنند یعنی تکیه ها و تاکیدهایشان باید نادرست باشد تا با موسیقی خاص این نوع ترانه هماهنگ در بیاید. دیگر اینکه من در ترانه های رپ، حرف جدی نشنیده ام به نظر می آید که حرف های سطحی و دم دستی و پیش پا افتاده دارد. و اغلب کسانی  که ترانه های رپ را کار می کنند چون به زبان فارسی و قواعد شعر فارسی آشنا نیستند کارشان پر از غلط است، غلط نگارشی، غلط وزنی و یا غلط های قافیه فراوان است. به همین دلیل به نظرم می آید که یک جنس سطحی و خیلی نازل است و فکر می کنم طولی هم نمی کشد که تب آن فروکش خواهد کرد.

*مگر نه اینکه فلسفه وجودی هنر و بالتبع ادبیات و شعر، آرامش بخشیدن به روح انسانی است. پس در این بازار شعر و ترانه، حرف حساب ترانه های سیاه و نفرینی چیست؟

البته درست است که کار هنری آرامش بخش است ولی به هر حال در کنار کارهای اصیل هنری یک مجموعه ای از کارهای شبه هنری هم هست، از گذشته هم بوده است. که صورتش شبیه هنرهای دیگر است ولی کار اصلی اش بازی با عواطف و احساسات سطحی مخاطبان است. یک چیزی نظیر فیلم فارسی در گذشته و مثلاً بعضی از فیلم های هیجانی پر از خشونت و صحنه های وحشتناک. به نظر من این جنس ترانه های سیاه هم همین طور است یعنی فقط در متفاوت بودن و غیر طبیعی و غیر معمول بودن است که مورد توجه مخاطبان قرار می گیرد و می تواند مخاطب جذب کند. چنانچه مثل بعضی از افرادی که خیلی مورد توجه عموم نیستند و علاقمندند که دیده بشوند با قیافه های ناهنجار در اجتماع ظاهر می شوند یعنی ظاهرشان در واقع نه آرایش است نه زیبایی است و نه خوش پوشی. بلکه فقط عجیب و غریب بودن است؛ این جنس از موسیقی و ترانه هم در عجیب و غریب بودنش است که می تواند خودنمایی کند.

*ترانه های زیرزمینی چطور؟ دلیل ایجاد این نوع ترانه ها چیست؟

ترانه زیرزمینی گونه های مختلفی دارد. من به نظرم می رسد که در غفلتی که مسئولین و سیاستگذاران فرهنگی ما داشتند از اینکه جریان موسیقی را مدیریت کنند و پشتیبانی کنند. این جریان موسیقی زیرزمینی به خاطر تأثیری که موسیقی دارد. و موسیقی هنری پر مخاطبی است به وجود آمد، یک بخش زیادش یک جور ترفند تجاری است برای کسب درآمد زیاد و یک گونه دیگرش هم که کار گروه های آماتور است در واقع یک جور ابراز وجود است. من به نظرم می آید که در واقع بازرسی ای که میان جریان رسمی موسیقی و جریان غیررسمی موسیقی هست یک بخشش به خاطر منافع اقتصادی است که به هر دو طرف می رسد و یک بخش دیگرش هم به خاطر این است که ما متاسفانه سیاست دراز مدت در این حوزه نداشتیم یعنی سیاست ها مقطعی بوده و غالباً تابع تحولات سیاسی بوده است و مدیران که به سرعت عوض می شوند و در این آشفته بازار طبعاً موسیقی زیرزمینی متولد می شود و گونه های مختلفش که نه جلوی انتشارش را می توانند بگیرند و نه به نظر تمایلی دارند که این کار را انجام دهند. گویی مسئولین فرهنگی به این وضعیت رضایت داده اند.

در تلویزیون ترانه های تیتراژ ما غالباً هیچ نشانه ای از فرهنگ ملی ما، موسیقی ملی ما و شیوه های خوانندگی ما ندارد. در واقع وسیله ای است برای به شهرت رسیدن کسانی که سابقه ای در موسیقی و یا خوانندگی نداشتند و این اصلاً خوب نیست، چون الگوسازی هم می کند حتی نمونه های تیتراژها به صورت کاست و اینها فراوان در می آید از روی موسیقی های دست چندم عربی و استانبولی و یا اسپانیولی سرهم بندی شده و یک چیزی ساخته شده است

*اصلاً به نظر شما که از فعالان حوزه شعر و ادبیات هستید. یک ترانه خوب و تأثیرگذار چه خصوصیاتی دارد؟

زیبایی، سادگی و رسایی... اینها ویژگی همه آثار هنری خوب است از جمله در ترانه هم این گونه است من به نظر می آید که در مرحله اول زیبایی و سادگی و رسایی است و پس از اینها عمیق بودنش هم هست یعنی سادگی به معنی سطحی بودن نیست. کسانی که ترانه سرای تازه کار هستند، سادگی را با سطحی بودن یکی می گیرند در حالی که ترانه می تواند ساده باشد، یعنی به ساده ترین زبان بیان شده باشد، پیچیدگی نداشته باشد و در عین حال همین باشد و قابلیت دیگرش هم این است که در خاطره بماند یعنی قابل زمزمه کردن باشد.

*این روزها اکثر غریب به اتفاق فیلم ها را ترانه ای همراهی می کند. این نوع ترانه ها، چه ویژگی هایی باید داشته باشند؟

اگر منظورتان فیلم های تلویزیونی است یا فیلم های سینمایی؟ این دو با هم فرق دارند. سینما به انتخاب مخاطب است، یعنی کسی دلش بخواهد، می رود و یک فیلم را می بیند و برای آن فیلم هزینه می کند. اما تلویزیون خواه ناخواه است. یعنی مخاطب خیلی هم، حق انتخاب ندارد، یعنی فیلم را می بیند و ناگزیر ترانه اش را هم می شنود. به نظر من در کارهای تلویزیون، چیزی که به عنوان تیتراژ معروف شده به دلیل اینکه در زمان مناسب و پر مخاطبی پخش می شود، لازم است که درباره اش تامل بیشتری شود. اما این هم به دست تصادف سپرده شده است، یعنی این رسانه پر مخاطب و این ساعت پر مخاطب و آن نوع ترانه پر مخاطب به دست تصادف سپرده شده است. این است که هر چند وقت یک بار، خواننده ای از راه می رسد که هیچ سابقه خوانندگی ندارد. به واسطه دو سه تیتراژ خواندن شهرتی پیدا می کند و یا هر یکی دو سال یکبار یک ترانه سراست که همه ترانه های همه تیتراژها را او می گوید با همه موسیقی ها را یک نفر می سازد. معلوم است که سیاستگذاری ای وجود ندارد و به دست تصادف و آزمون و خطا سپرده شده است. من به نظرم می آید که مهمترینش این است که اول ارتباط با موضوع فیلم داشته باشد دیگر اینکه من می پسندم موسیقی ای که پرمخاطب است و تاثیرگذار است و برای مخاطبان پرشمار تهیه می شود حتما نشانه هایی از فرهنگ ملی ما را داشته باشد، چه از نظر نغمه ها و چه از نظر کلمات و چه از نظر شیوه خوانندگی که متاسفانه این طور نیست، در تلویزیون ترانه های تیتراژ ما غالباً هیچ نشانه ای از فرهنگ ملی ما، موسیقی ملی ما و شیوه های خوانندگی ما ندارد. در واقع وسیله ای است برای به شهرت رسیدن کسانی که سابقه ای در موسیقی و یا خوانندگی نداشتند و این اصلاً خوب نیست، چون الگوسازی هم می کند حتی نمونه های تیتراژها به صورت کاست و اینها فراوان در می آید از روی موسیقی های دست چندم عربی و استانبولی و یا اسپانیولی سرهم بندی شده و یک چیزی ساخته شده است و این فریب بزرگی است که فکر کنیم خیلی پرمخاطب است، نه! به این دلیل که در ساعت پر مخاطب پخش می شود به یادها می ماند چنانچه مثلاً فرض کنید انانس های کوتاه تبلیغاتی هم در یاد همه می ماند، آنهایی که اصلاً ارزش هنری و موسیقی هم ندارد. مثلاً: هرگز نشه فراموش، لامپ اضافه خاموش. این بیت را شاید همه مردم ایران حفظ باشند. بیشتر از شعر سعدی و حافظ و مولانا، آیا به خاطر اینکه شعر با ارزش است!! نه، چون بسیار پخش شده و در ساعت پربیننده پخش شده است. این فریب بزرگی است که می گویند مردم این جنس را دوست دارند نه، به نظر من هر جنسی را که زیاد پخش کنند هر چقدر هم نازل باشد، خود به خود در یادها می ماند.

هیچ کسی دلش نمی سوزد، این آثاری که در بازار موسیقی و  در رسانه های پر مخاطب تولید می شود، درباره اش ارزشیابی علمی نمی شود. آنها که اهل دیانت هستند، خیلی نزدیک این حوزه نمی شوند. به دلیل اینکه خب، موسیقی در میان اهل دیانت هنر خیلی خوشنامی نبوده و نیست. آنهایی هم که اهل ادبیات هستند و متخصص، ترانه و تصنیف را جزء ادبیات جدی حساب نمی کنند. خیال می کنند یک کار تفننی است

*ما ایرانی هستیم و مسلمان، می خواهم بدانم ترانه تا چه حد، ظرفیت متجلی ساختن ارزش های ملی و مذهبی ما را دارد؟

البته کار ترانه ابلاغ ارزش ها نیست. ابلاغ ارزش ها کار دیگری است. مثلاً فرض کنید در سخنرانی می شود این کار را کرد، در تعلیم و تربیت می شود این کار را کرد. ترانه می تواند که در واقع چارچوب های کلی فرهنگی را هم حفظ کند و هم نسبت به آن تعلق خاطر ایجاد کند. این اشتباه بزرگی که مسئولین می کنند این است که خیال می کنند، ما ابلاغ پیام های فرهنگی و تربیتی مان را یا مثلاً ابلاغ پیام های دینی مان را می توانیم از طریق موسیقی هم انجام بدهیم. این جنس کارهای شعاری که خیلی هم از طرف دستگاه های دولتی حمایت می شود و تولید می شود و خیلی هم مخاطب ندارد حاصل این تفکر است. به نظر می آید که ما، در فرهنگ ملی و دینی مان باورهایی هست مثل انسان دوستی، صداقت، پاکدامنی یا مثلا شجاعت و معنویت که ترانه و تصنیف به عنوان یک رسانه تاثیرگذار می تواند بیانگر این مفاهیم کلی باشد اما غالباً چون کارهای فرهنگی ما، متولی سیاسی دارد، سیاستمداران زیاد به مبانی توجه ندارند به مسائل روزمره و سطحی توجه دارند.

مثلاً فرض کنید علاقمندند که در مورد سفرهای استانی ترانه و تصنیف ساخته شود. اینکه می گویم شوخی نیست واقعاً این کار را می خواهند انجام دهند. یعنی یک چیزی که کاملاً گذرا است و کاملاً روزمره است، مثلاً در مورد هدفمند کردن یارانه ها، ترانه و تصنیف ساخته شود. معلوم است که حاصلش چه می شود. امروز هدفمند کردن یارانه ها شعار روز است ولی فردا یک چیز دیگر شعار روز خواهد بود اما ما مبانی ای داریم که ثابت و همیشگی اند. به نظرم، کار موسیقی به عنوان یک عنصر و هنر تأثیرگذار این است که به مبانی ملی و اعتقادی ما بپردازد. تا به شعارهای سطحی و روزمره .

*و در پایان بفرمایید. آیا مسیر ترانه و ترانه سرایی در کشور ما هموار است؟ اگر نه، با چه موانع و معضلاتی روبروست؟

مسیر از یک لحاظ هموار است که هر کسی هر کاری دلش می خواهد انجام می دهد و این اصلاً خیلی هم خوب نیست، یعنی سپردن این هنر تاثیرگذار به دست اتفاقات بازار و عرضه و تقاضا و تمایلات شرکت های بزرگ پخش موسیقی اصلاً کار خوبی نیست، ممکن است که در کشورهای غربی اینگونه باشد که در واقع نیست، اما آنها اصولاً تعریف شان از مسئله فرهنگ و کار فرهنگی چیز دیگری است، هدف آنها ایجاد سرگرمی و دعوت به نفسانیات است، اما ما به هر حال بانی فرهنگی و اعتقادی جداگانه ای داریم. طبعاً تفریح و سرگرمی وتفنن و دعوت به تمایلات نفسانی در کار فرهنگی خیلی مورد نظر ما نیست از این نظر که به هر حال هر کسی هر کاری دلش می خواهد می کند و خیلی هم بر سر این راه دشواری نیست، خوب نیست اما از آن نظر که کار ترانه و تصنیف هیچ جایی، تقریباً هیچ جایی نیست که درباره اش نقد و بررسی هنری و علمی بشود، این معضل بسیار بزرگی است، به همین دلیل است که خوب و بد از هم جدا نمی شود، هیچ کسی دلش نمی سوزد که این آثاری که چه در بازار موسیقی و چه در رسانه های پر مخاطب تولید می شود، درباره اش ارزشیابی علمی بشود. نقد و بررسی بشود، خوب و بد از هم بشود و ویژگی های هنری اش بررسی بشود. کسی این کار را نمی کند. آنها که اهل دیانت هستند، خیلی نزدیک این حوزه نمی شوند. به دلیل اینکه خب، موسیقی در میان اهل دیانت هنر خیلی خوشنامی نبوده و نیست. آنهایی هم که اهل ادبیات هستند و متخصص، ترانه و تصنیف را جزء ادبیات جدی حساب نمی کنند. خیال می کنند یک کار تفننی است در حالی که به خاطر اینکه کلام همراه موسیقی عرضه می شود. بسیار تأثیرگذار است و در ذهن ها می ماند، حتی کلام بزرگان ما، در میان غزل های حافظ آنهایی که با موسیقی اجرا شد بیشتر در یاد مردم مانده است به همین دلیل مجامع ادبی و دانشگاهی ما باید این هنر را جدی بگیرند و هم چنین مجامع علمی موسیقی باید تصنیف ها و ترانه های روز و آهنگ ها و خوانندگی ها را جدی بگیرند و در باره اش نقد علمی بکنند که از این آشفتگی در بیاید.

زینب محسنی نیا – بخش ادبیات تبیان